یکی را که پندار در سر بود
مپندار هرگز که حق بشنود
هر چند جمهوری مستقل آذربایجان، به واقع پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفته و هویت یافته است اما سابقه آن به سال ۱۹۱۸م و دوران استقلال کوتاه مدت و نافرجام جمهوری دموکراتیک آذربایجان به رهبری حزب مساوات باز میگردد. این جمهوری مستعجل اولین جمهوری در میان کشورهای اسلامی محسوب میشود و علی رغم آنکه تا پیش از اشغال این سرزمین توسط روسیه تزاری بخشی از ایران محسوب میشد اما آغاز فرآیند دولت- ملت سازی در آن با نوعی ایران گریزی و بلکه ایران ستیزی بوده و تا امروز نیز ادامه یافته است. علی رغم آنکه جمهوری آذربایجان به لحاظ قدرت اقتصادی، نظامی و بین المللی از موقعیت برتری نسبت به ایران برخوردار نیست اما ماهیت ایران ستیزانه دولت-ملت سازی در این کشور میتواند خطری علیه امنیت و منافع ملی ایران محسوب شود؛ به ویژه آنکه پیگیری آرمانهای پان ترکیستی و روایت آذربایجانی از آن با عنوان پان آذریسم به بخشی از سیاستهای این جمهوری تبدیل شده است. دولت- ملت سازی جمهوری آذربایجان بر روایت خاصی از تاریخ و فرهنگ منطقه استوار است که با نام گذاری این ناحیه که در طول تاریخ اران و شروان نامیده میشد و همواره بخشی از سرزمین تاریخی و فرهنگی ایران بود آغاز شد. این رویکرد تحت تاثیر اندیشههای پان ترکیستی و توسعه طلبانه موسسین جمهوری دموکراتیک آذربایجان در سال ۱۹۱۸ و حامیان آنان در عثمانی، برای تاسیس یک کشور ترکی بود و با واکنش روشنفکران، روزنامه نگاران و محققین ایرانی مواجه شد. بخش مهمی از این واکنشها در اثر ارزشمندکاوه بیات، با عنوان» آذربایجان در موج خیز تاریخ، نگاهی به مباحث ملیون ایران و جراید باکو در تغییر نام اران به آذربایجان «گردآوری شده است. طی این دوره محققین و روزنامه نگاران ایرانی در نشریاتی نظیر روزنامه ارشاد، ایران، نوبهار، رعد و کوکب ایران و روزنامه جنگل ارگان نهضت جنگل به آن واکنش نشان دادهاند. شیخ محمدخیابانی، احمد کسروی تبریزی، ملک الشعرای بهار و حتی ولادیمیر بارتولد ترکشناس روسی از جمله افرادی بودند که به این امر اعتراض و اشتباه بودن آن را گوشزد کردند. تمامی نقشههای بین المللی که توسط اروپاییها و روسها تهیه شده است تا پیش از این تاریخ این مناطق را با نامهای ولایات و شهرها یاد کرده است و در تمامی منابع جغرافیایی نیز چنین است. قوم گراها در استدلالهای خود بر اداره این مناطق توسط مرکز حکومتی در تبریز استناد میکنند که استدلال بیپایهای است. البته محمدامین رسولزاده رئیس این جمهوری مستعجل نیز بر بیپایگی این ادعا واقف بود، او که طی جریان نهضت مشروطه در تهران بود و میان سوسیال دموکراتهای ایران دارای جایگاهی بود و سردبیری نشریه ایران نو را برعهده داشت برای توجیه دوستان سابق و معترضان فعلی استدلالهای سستی را ارائه داد. وی این پرسش را مطرح میکرد که ما نام جمهوری تازه تاسیسمان را چه بگذاریم و خود پاسخ میداد با توجه به آتشکدههای موجود در بادکوبه (چاههای همیشه شعله ور نفت که توسط زرتشتیها به شکل آتشکده درآمده بود) اینجا آذربایجان است که پاسخ ایرانیان این بود که نام جمهوری را» آذرستان «بگذارید تا هم با مسما باشد و تاریخ نیز تحریف نشود! او سپس در مقالات خود که در باکو و تهران منتشر میشد ادامه داد که ما به واسطه نوع گویشمان که معروف به ترکی آذربایجانی است این نام را برای خود برگزیدهایم که باز هم استدلال بیپایهای بود؛ به فرض زبان مصر پس از اسلام به عربی تغییر یافته پس نام منطقه و شهرها نیز باید به عربستان تغییر کند و یا» قرطبه «در اندلس، با آنکه دیگر اسلامی نیست اما همچنان نامش با گویش لاتینی» کوردبا «است و نه نامی جدید؛ مگر با گسترش و یا کاهش حوزه یک زبان و گویش باید هر روز نام مناطق و شهرهایی را که قرنها و هزارهها به نامی خوانده شدهاند تغییر داد! و یا در مورد دریای شمال ایران که در طول تاریخ به چندین نام خوانده شده است نام دریای خزر در میان بخشی از مسلمانان عمومیت یافته است حال آنکه قوم خزر تنها چندقرن در کنار این دریا زندگی کردند و به واسطه جنگهای متعددشان با مسلمانان در قرون اولیه اسلامی در منابع عربی نام خود را به این دریا دادند و سپس از صحنه تاریخ محو شدند اما نام دریای خزر در کنار چندین نام دیگر در تاریخ ثبت شد، با این استدلال چون خزرها در مصب رود ولگا سکونت داشتند و هم اکنون روسها در آن ناحیه هستند باید این دریا را دریای روس نامید. (۲) در هر حال موقعیت خطیر ایران در بحبوحه جنگ جهانی اول و عمر مستعجل جمهوری دموکراتیک آذربایجان که با هجوم ارتش سرخ ضمیمه شوروی شد این فرصت پیش نیامد تا بحث بر سر نام این منطقه به فرجام مشخصی برسد و این سرزمین که نام جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان یافت به عمر خود ادامه دادواندیشههای پان آذریستی با سیاستهای توسعه طلبانه شوروی آمیخته و در کل عمر هفتاد ساله شوروی پی گرفته شد و سیاست تحریف تاریخ و فرهنگ منطقه پس از استقلال نیز با جدیت بیشتری ادامه یافت.
نبیند مدعی جزخویشتن را ... که دارد پرده ٔ پندار در پیش
این شیوه تاریخ نگاری که در بهترین توصیف میتوان آن را» همه ترک پندار «نامید کلیه اقوام باستانی و مفاخر و مشاهیر منطقه را ترک تلقی و تبلیغ میکند. از ابن سینا و فارابی تا خواجه نصیرالدین طوسی (دانشگاهی به نام وی در باکو تاسیس شده است) و مولوی، نظامی گنجوی، خاقانی شروانی سه قلهٔ ادب فارسی ترک تلقی میشوند و محمدحسین بهجت تبریزی شهریار معاصر سخن و ادب فارسی که تخلص شعری خود را از خواجه شیراز به ودیعه گرفته تا شیخ محمدخیابانی و بابک خرمدین و ستارخان و باقرخان و... نیز قهرماناننژاد پرست ترک!
در میان اقوام باستانی منطقه نیز هیچ قومی از دایره طمع این مکتب انحرافی در امان نمانده است و دایره ترک پنداری تمامی آنها را از سومر و سکا و اورارتو و ایلام بلعیده است. در ادعایی اخیر نیز -که البته در ترکیه ریشه دارد و پس از ثبت جهانی جشن نوروز به عنوان میراث مشترک مللی که در دایره» ایران تاریخی «قرار میگیرند-» جشن باستانی نوروز «به عنوان یادگار قوم باستانی ماننایی که از سوی آنان ترک تلقی شده تبلیغ گردید؛ گویی این اشتها سیری ناپذیر است!
با آنکه موطن اصلی این شیوه برداشت از تاریخ و فرهنگ منطقه در ترکیه است اما در خود آن کشور مهجور باقی مانده و بیش از آن در جمهوری آذربایجان طرفداران جدی یافته و به روایت رسمی و حکومتی تبدیل شده و در کتابهای درسی به کودکان و نوجوانان آذری آموزش داده میشود و توسط قوم گرایان بیگانه پرست در داخل ایران ترویج و تبلیغ میشود. این رویکرد از آن جهت واجد اهمیت بیشتراست که جمهوری آذربایجان یک سرزمین چندقومی وچندفرهنگی با منشأهای ایرانی است.
تحریف تاریخ باستانی کل منطقه
براساس این تعاریف سرزمین فعلی جمهوری آذربایجان از دوران باستان سرزمینی ترک نشین بوده است که مدتها مورد استعمار و اشغال دولتهای ایران و برخی اوقات رومیها و در دوران معاصر روسها قرار گرفته است اما در دورانهایی نظیر تشکیل» دولت صفوی آذربایجان «به رهبری شاه اسماعیل صفوی استقلال یافته است. این توصیفات رسمی که در ایران نیز از سوی برخی جریانهای قوم گرا تبلیغ میشود بخش اعظمی از شمال غرب ایران را موطن اصلی و باستانی اقوام ترک میداندکه پس از قراردادهای استعماری گلستان و ترکمنچای میان ایران و روسیه تزاری به دو قسمت آذربایجان شمالی و جنوبی تقسیم شد. در این تاریخ نگاری کلیه اقوام باستانی منطقه از جمله سومریها، ایلامیها، اورراتوها، مانناییها، سکاها و اقوام مجعولی که هیچ یک در این منطقه حضور نداشتهاند نظیر آذها و کنگرها ترک قلمداد میشوند.
حتی در رابطه با وجه تسمیه آذربایجان نیز آن را بر گرفته از چهار کلمة ترکی» آذ، ار، بای، گان «منتسب به قوم» آذ «یا» آس «و به معنای» پدر توانگر انسان آذ «یا» سرزمین جوانمردان قوم آذ «میدانند. این روایت از زبانشناسی باستانی قزوین را به معنای» تفرجگاه قاز دختر افراسیاب «و توکیو پایتخت ژاپن را تشکیل شده از دو فعل ترکی» توک «و» یو «به معنای» بریز و بشور «عنوان میکند! نام بابک که اسم پدر اردشیر ساسانی و سردار ایرانی بابک خرمدین بوده نیز تشکیل شده از دو کلمه ترکی» بای «و» بیگ «که هر دو به یک معنی است معرفی میشود!
توهم رهبری آذربایجانیهای جهان یا تحریف یک رویداد
ز دشمن چه آید جز اینها بگوی
جز این است آیین و پندار اوی
نظامی
جز این است آیین و پندار اوی
نظامی
الهام علی یف رئیس جمهوری آذربایجان با صدور پیامی به مناسبت ۳۱ دسامبر که به دستور حیدر علی یف رئیس جمهور سابق آذربایجان از سال ۱۹۹۳ به عنوان روز همبستگی آذربایجانیهای جهان نامگذاری و در این کشور تعطیل رسمی اعلام شده است، خود را رهبر تمامی آذریهای جهان قلمداد کرد. خبرگزاری رسمی آذر تاج و شبکه تلویزیون دولتی آذ. ت. وی. این خبر را منتشر کردند.
علت نام گذاری این روز با این عنوان به رویدادهای ماههای نوامبر و دسامبر سال ۱۹۸۹ باز میگردد که مردم جمهوری آذربایجان و به خصوص نخجوان به طور گروهی، از موانع مرزی میان ایران و شوروی عبور کرده و در هوای سرد زمستان خود را به رود ارس زده، به خاک ایران قدم گذاشتند. این رویداد در کنار خیزشهای ملی دیگری نظیر رویدادهای قزاقستان و اوکراین زمینههای اولیه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را فراهم آورد. سیاستمداران جمهوری آذربایجان علی رغم شواهد ایران دوستانه این حرکتِ مردم نخجوان برای تحریف آن دست به کار شدند تا رنگ و بویی پان ترکیستی به آن ببخشند. علاوه بر مقاومتهای اولیه خانات قره باغ و باکو و گنجه مقابل روسها پس از قراردادهای گلستان و ترکمنچای، مردم نخجوان و ایروان طی رویدادهای جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری تزاری در ۱۹۱۷ طی امضای طومار و فرستادن نمایندگان خود به تبریز و تماس با کنسولگری ایران در ایروان خواستار الحاق به ایران گردیده بودند و نمایندگان دولت ایران در اجلاس ورسای به این درخواستها استناد کرده و خواستار بازگرداندن این مناطق به ایران شدند اما موقعیت ضعیف و وضعیت آشفته ایران مانع پافشاری و اقدام موثر ایران برای دستیابی به خواسته خود بود؛ پس از هفتادسال فرزندان همان افراد و اهالی در ۱۹۸۹ موانع مرزی را شکستند تا بار دیگر برای پیوستن به مام میهن تلاش کنند اما ایران به تازگی از جنگ تحمیلی رهایی یافته بود و بیشک اتحاد جماهیر شوروی نیز تحمل تلاش ایران در این زمینه را نداشت؛ تنها هدیه جمهوری اسلامی ایران برای این افراد یک جلد قرآن کریم و بازگرداندن آنان به پشت مرزها بود.
شکل گیری بحران قره باغ و جنگ آذربایجان و ارمنستان دوره فطرت چندسالهای را به وجود آورد که مجال رشد تبلیغات پان ترکیستی را در کشور آذربایجان که بیست درصد از خاکش در اشغال ارامنه درآمد فراهم کرد و عدم دخالت جمهوری اسلامی به نفع طرف آذری نیز دستاویز لازم را به آنان داد تا ایران را متهم به هواداری از ارامنه نمایند. هم اکنون در جمهوری آذربایجان هر تلاش ایران دوستانه فرهنگی و سیاسی تحت عنوان دوستی با ارامنه و خیانت به کشور سرکوب میشود و حکومت علی افها از این دستاویز برای از میدان به درکردن مخالفین خود استفاده میکند.
علی رغم این موضوع دولت جمهوری آذربایجان از دهه ۹۰ ادعای رهبری آذربایجانیهای جهان را که تعداد آنان را بیش از ۵۰میلیون عنوان میکند کرده است؛ با توجه به جمعیت ۸ میلیونی این جمهوری که بیش از دومیلیون نفر آن را نیز اقوام دیگر تشکیل میدهند و ۱۳میلیون آذربایجانی در ایران (۱) مشخص نیست دولت آذربایجان از کدام ۵۰ میلیون نفر آذری یاد میکند و علاوه بر آن چنانچه قرار باشد کسی ادعای رهبری آذریها را نماید آذربایجانیهای ایران با جمعیت بیشتر و موقعیت برتر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که در طول تاریخ پرافتخار ایران داشتهاند برای این رهبری شایستهتر و محقتر خواهند بود.
علی اف در پیام خود آورده است:» خوشحال کننده است که ایدهها و ارزشهای ملی- معنوی آذربایجانگرایی درمیان هموطنانمان در خارج از کشور به تدریج بیشتر ریشه میدواند. آنها در کشورهای محل سکونتشان به موازات جای گرفتن در جایگاههای مهم سیاسی- اجتماعی، فرهنگی و شغلی، برای شناساندن آذربایجان به دنیا وجلوگیری ازتوطئههای ایدئولوژیک علیه کشورمان سهم خود را ایفا میکنند. باور دارم که سازمانهای دیاسپورایمان (گروههای فشار) باید در آینده نیز مساعی خود را در این زمینه افزایش دهند، پتانسیل فکری و منابع مادی خود را متحد سازند و روابط خود را با نمایندگیهای دیپلماتیکمان در کشورهای خارجی توسعه دهند. «علی رغم این گستاخیها که اشاره مستقیم به آذریهای ایران و تشکیل گروههای فشار بیگانه دوست توسط برخی جریانات قوم گراست دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی اقدام روشن و مشخصی علیه آن انجام نداد؛ حتی در مورد اقدامات سفارت این جمهوری در تهران نیز اقدامات مورد توجهی انجام نشده است. از جمله چندسال پیش کاردار این سفارت در مراسمی که توسط عدهای قوم گرا در دانشگاه علوم پزشکی تهران تشکیل شده بود شرکت کرد؛ عنوان این مراسم» بیرلیک «(وحدت) بود. طی بیست و سومین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران نیز غرفه این سفارت به علت توزیع کتب بدون مجوز و تحریک برانگیز برندا شیفر استاد اسرائیلی دانشگاههای تل آویو و هاروارد و از مشاورین جورج بوش که بر مسائل قومی قفقاز و ایران تحقیق میکند چند روز بسته شد اما وزارت خارجه از خود واکنشی نشان نداد.
وی همچنین در ادامه پیام خود اعلام کرده است که در سال آینده» سومین کنگره سراسری آذربایجانیهای جهان «در شهر باکو برگزار خواهد شد.
پانویس:
۱) پایگاه قومشناسی Ethnologue که از مراکز معتبر قومشناسی در جهان است و دارای جایگاه مشورتی در سازمان یونسکو و سازمان همکاریهای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل است جمعیت آذربایجانیهای جهان را کمتر از بیست میلیون نفر و تعداد آنان در ایران را کمتر از سیزده میلیون نفر برآورد کرده است اما پایگاه سازمان C. I. A که با هدف تضعیف جمهوری اسلامی به حمایت گروههای تجزیه طلب و قوم گرا میپردازد این تعداد را کمی بیشتر از ۱۷میلیون نفر اعلام نموده است. جهت اطلاع بیشتر میتوانید به پایگاههای این دو مراجعه کنید: Www. Ethnologue. com و Www. cia. gov
۲) همانطور که گفته شد دریای خزر در طول تاریخ و در میان منابع و مناطق مختلف چندین نام داشته است. منابع اسلامی از این دریا با نان دریای طبرستان، گیلان، دیلم، گرگان، خزر و قزوین یاد کردهاند. شاهنامه با نام مازندران از آن یاد کرده و اروپاییها نیز از دوران باستان به آن دریای کاسپی یا کاسپین گفتهاند که برگرفته از نام قوم آریایی» کاسی «است این قوم نام خود را در دو شهر» کاشان «(کاسان) و» قزوین «(عربی شده کاسپین) به یادگار گذاشته است. هم اکنون در اسناد و منابع بین المللی از این دریا با نام کاسپین یاد میشود و عربها نیز آن را دریای قزوین مینامند و متاسفانه و با تعجب در چند کشور معدود از جمله جمهوری آذربایجان و ایران! براساس بخش نامه دولتی میبایست این دریا را تنها دریای خزر نامید!
۳) میان محققان تاریخ و باستانشناسی عدم حضور ترکان در فلات ایران پیش از قرون اولیه اسلامی امری مسلم است؛ تنها در اواخر سلسه ساسانی است که یورشهای آنان به شرق فلات ایران آغاز میشود که منجر به سکونت آنان نشده است. با پذیرش ترک پنداری خزران نیز که در ترک بودن آنان تردیدهای وجود دارد، در شمال دریای خزر حضور داشتهاند. اما حضور انبوه و سکونت ترکان در این منطقه بیشک مربوط به هجوم غزها به آذربایجان و آناتولی در دوران سلاجقه و پس از آن است. گهگاه در محافل پان ترکیستی عنوان میشود که چرا اصفهان که در دورهای پایتخت سلاجقه و بعدها صفویه بوده است ترک نشین نگردید؛ در پاسخ باید یادآور شد که خانواده سلطنتی سلجوقیان به سرعت مانند تمامی حاکمان غیر ایرانی این سرزمین جذب فرهنگ ایران شد که از نامهای شاهنامهای آنان روشن است و همچنین صفویان؛ اما قبایل و ایلات ترک که برای دامهای خود نیازمند مراتع وسیع بودند به هیچ وجه جذب مناطق مرکزی ایران و حتی خراسان که محل عبور آنان به غرب بود نشدند و آذربایجان و آناتولی را برای سکونت مناسب یافتند، در رابطه با صفویان نیز همین اتفاق تکرار گردید یعنی قبایل قزلباش از اواخر دوران شاه اسماعیل و سپس شاه طهماسب از دایره قدرت دور شده و جای خود را به سایر کارگزاران ایرانی داند. البته باید گفت این امر نافی ایرانی شدن این قبایل ترکنژاد نگردید و آنان با وجود حفظ زبان، فرهنگ و مذهب خود را از سایر ایرانیان کسب کرده و در تاریخ و فرهنگ ایرانی هضم و ادغام شدند و از آداب و رسوم بدوی غزها در میان آنان هیچ باقی نماند.
برگرفته از:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.