۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

دادشاه وبرادرش محمد شاه پس از کشته شدن





دادشاه :


دادشاه یا میر دادشاه، یک زمیندار کوچک و کشاورز روستایی ساکن در منطقهٔ کوهستانی (سفید کوه) واقع در مرکز بلوچستان بود، که در اوایل دهه ۵۰ میلادی (اواسط دهه سی خورشیدی)، علیه دولت مرکزی ایران، سر به طغیان گذاشت. وی که برخی او را دادشاه سفیدکوهی، و از منطقه سفیدکوه واقع در مکران بلوچستان دانسته‌اند، از اعضای قبیله شیرانی محسوب می‌شد و برخی علت طغیان او را، تعدی و ستمی دانسته‌اند که از جانب خوانین محلی به وی و خاندان و قبیله اش روا داشته شده بود و بدین دلیل معتقدند که همین موضوع، در کنار حمایت حکومت پهلوی از خوانین محلی، به طغیان وی، سمت و سوی ضد رژیمی داده‌است.




منبع:ویکی پدیا فارسیhttp://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%B4%D8%A7%D9%87

۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

چنین گفت شاه عباس به فیلیپ اسپانیا -ز مردی هر چه در توان داری بیار!



               شاه عباس: بحرين را جز با جنگ نمي توان از ايران گرفت ـ اشاره به تاريخچه بحرين










بيست و هفتم ماه می 1614 شاه عباس یکم پس از دریافت دومين پيام فيليپ پادشاه وقت اسپانيا كه در آن، بار ديگر خواسته بود كه ايران جزيره بحرين را به اسپانيا بسپارد [تا مروارید استخراج کند].
        شاه عباس در همان جلسه خطاب به فرستاده پادشاه اسپانيا كه به ديدار وي شتافته بود گفت كه بحرين طبق اسناد موجود و فرهنگ مردم آن جزيي از قلمرو ايران بوده است و وي بر سر قلمرو ايران با كسي مذاكره و مصالحه نخواهد كرد و اگر پادشاه اسپانيا از آن گوشه جهان مدعي بحرين است تنها از طريق جنگ مي تواند آن را از ما بگيرد كه گمان نمي كنم در جهان ارتشي يافت شود كه بتواند با سرباز ايراني مصاف دهد.


     شاه عباس در پايان اين ديدار كه تفصيل آن را فرستاده اسپانيا برنگاشته و متن آن موجود است، خطاب به اين فرستاده گفته بود: مهمان نوازي خصلت ماست، ولي اين آخرين بار باشد كه چنين پيامي براي ما بياوري.
     شاه عباس سپس درحضور فرستاده اسپانيا به مقامات حاضر در جلسه تاكيد كرده بود كه اگر فرستادگان بعدي اسپانيا حامل چنين پيامي باشند؛ آنان را از بندر محل ورود به داخل ايران راه ندهند. [در آن زمان، به سبب سلطه عثماني بر منطقه مديترانه، اروپاییان براي رسيدن به ايران تنها دو راه داشتند: راه دريا و راه روسيه].
     ديديم كه محمدرضاشاه به اصرار خارجي در نيمه دوم دهه 1960 بدون كسب نظر ملت ايران در يك رفراندم، بحرين را كه استان چهاردهم وطن بود از دست داد.
    جزیره میش ماهیگ (بحرین) و مناطق غربی خلیج فارس ـ امروزه بخش هایی از کشور سعودی ازجمله منطقه قطیف و نیز کویت ـ تا شکست های نظامی ایران از اعراب مسلمان [در قادسیه، جلولا و نهاوند] بخشی از استان جنوبی ایران بودند. اردشیر پاپکان شخصا از آن مناطق که در «تاریخ باستان» جمعا بحرین نوشته شده اند دیدارکرد و پسرش را [که بعدا به نام شاپور یکم شاه ایران شد] حکومت بحرین داد و شاپور در منطقه قطیف امروز شهری ساخت و نام پدرش را بر آن گذارد. حکومت اسلامی بحرین بعدا به دست قرمطیان (شیعیان سوسیالیست = نوعی مزدکیست) مورد حمایت ایرانیان برانداخته شد. پرتغالی ها در 1521 بر جزیره بحرین و تقریبا همزمان با آن، عثمانی ها بر مناطق غرب خلیج فارس استیلاء یافتند. یک قرن بعد، شاه عباس پرتغالی هارا از خلیج فارس بیرون راند و در دوران سلطنت صفویه، جزیره بحرین زیر نظر فرمانداری بهبهان و از زمان زندیه از بوشهر اداره می شد. در سال 1797 طایفه الخلیفه وابسته به قبیله بنی عتبه که به قطر مهاجرت کرده بود از الزباره [واقع در شمال غربی قطر] به جزیره بحرین منتقل و حکومت را به دست گرفت و رئیس این طایفه که با ناامنی و مخالفت رو به رو شده بود در 1820 با انگلیسی ها که در خلیج فارس به بهانه مبارزه با تجارت برده و دزدان دریایی فعال شده بودند قرارداد امضاء کرد و بحرین تحت الحمایه انگلستان شد که این تحت الحمایگی ـ برغم ادامه دعاوی ایران تا سال 1971 ادامه داشت. در طول این مدت، نمایندگان انگلستان در بحرین «مستشار امیر» خطاب می شدند که معروفترین این مستشاران «سر چارلز دی. بلگریو» است که از 1926 تا 1957 این سمت را برعهده داشت. او نخستین مقامی است که پیشنهاد کرد نام خلیج فارس [که در نقشه های جغرافیایی عهد باستان؛ دریاتی هچا پارس ای تی = دریایی که از پارس آید درج شده است] پس از 25 قرن به خلیج عربی تغییر داده شود. جزیره بحرین از سال 1932 دارای نفت شده است.


۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

امیر کبیر بزرگمردی که آرامگاهش را کس نشاید دیدن!






                                    


بارها و بارها در مورد این که چرا در ایران در مورد اسطوره ها و قهرمانان ملی کمتر سخن به میان می آید گفتگو شده و همه ما چرایی نپرداختن به شخصیتهای ملی ایران را از دستگاههای دولتی میدانیم و نیاز به تکرار نیست اما در یکی از شگفت انگیزترین موارد آن که تا بحال شاید کسی بدان نپرداخته به امیر کبیر بر میخوریم.




شگفت انگیز برای اینکه امیر کبیر یکی از قهرمانان و بزرگمردان تاریخ معاصر ایران است که خدماتش بر ایران و مردم ایران بر کسی پوشیده نیست و شگفت آورتر آنکه پس از انقلاب در ایران بر روی نام این شخصیت تاریخی از سوی تمامی رسانه های دولتی مانور داده شده و نام این شخصیت بزرگ همیشه بر روی مدارس و دانشگاهها و مساجد و خیابانها و حتی درون کتابهای درسی گنجانده شده و چندین مقاله و فیلمنامه و اثر ادبی و یادواره و ... در مورد ایشان منتشر شده که البته با محتوایش کاری نداریم !

سخن از اینجا آغاز میشود که کمتر کسی از هممیهنان میدانند که آرامگاه ایشان در ایران نبوده بلکه در عراق و در کربلاست (بسیاری بر این گمانند که فین کاشان قتلگاه وی آرامگاهش هم می باشد) و با اینکه هرساله انبوه مسافران ایرانی به آنجا رفته و برمیگردند تا کنون هیج نشانی از جایگاه آرامگاه امیر کبیر در دست نیست و هیچ عکسی هم نه از سوی ارگانهای دولتی و نه از سوی مردم گاه فراموشکار و یا خبرگزاریها و دوربینهای خصوصی و دولتی در دسترس مردم نیست حتی در محیط اینترنت و این پرسش بافیست که چرا باید گزارش و مستندی تصویری و یا ... از آرامگاه امیر کبیر به مردم ارائه نشود!

سخن از اینجا آغاز میشود که کمتر کسی از هممیهنان میدانند که آرامگاه ایشان در ایران نبوده بلکه در عراق و در کربلاست (بسیاری بر این گمانند که فین کاشان قتلگاه وی آرامگاهش هم می باشد) و با اینکه هرساله انبوه مسافران ایرانی به آنجا رفته و برمیگردند تا کنون هیج نشانی از جایگاه آرامگاه امیر کبیر در دست نیست و هیچ عکسی هم نه از سوی ارگانهای دولتی و نه از سوی مردم گاه فراموشکار و یا خبرگزاریها و دوربینهای خصوصی و دولتی در دسترس مردم نیست حتی در محیط اینترنت و این پرسش بافیست که چرا باید گزارش و مستندی تصویری و یا ... از آرامگاه امیر کبیر به مردم ارائه نشود!
یا چرا هیچگونه آرامگاهی که در خور شخصیتی بزرگوار بمانند امیر کبیر باشد ساخته نمیشود در حالی که از جیب این مردم هزینه های سرسام آوری برای ساخت و ساز و نگهداری هرچه باشکوهتر بناهای مذهبی در کربلا و سایر شهرهای عراق و ...ا میشود!با اینکه اندکی ناچیز از این سرمایه های ایران و ایرانیان هم میتواند یادگارهای ملی ایرانیان را در جای جای ایران و جهان زندگی بخشد!