۱۳۹۱ خرداد ۱۱, پنجشنبه

آهای‌نژاد پرست عثمانی این سرهایی که بر بالای نیزه ها می‌بینی مال اجداد متجاوزت در تبریز سال ۱۶۰۳ بودند ببین و اگر خواستی عبرت بگیر!




چون خفت در آن غار برون ناید ازآن تا
بیرون نکشی پایش از آن جای چو کفتار
ناصرخسرو






پیکره‌ای که می‌بینید مربوط است به یک نقاشی تاریخی از یک جهانگرد اروپایی مربوط به سال ۱۶۰۳ که هنگامه شادی و پیروزی پدران و هممیهنان تبریزی ما را بر لشگر متجاوز و خونخوار ترکهای عثمانی همزمان با ورود لشگر شاه عباس ولی از درون تبریز به تصویر می‌کشد در حالی که سر سرداران و سربازان  ترکان عثمانی متجاوز را بریده بر بالای نیزه‌هایشان قرار داده‌اند و به پیشباز ارتش پیروز ایران می‌روند!(منبع کتاب تاریخ چهار هزار ساله ارتش ایران-نوشته اسداله معطوفی)






این هم یک عکس تاریخی دیگر مربوط به کمی بیشتر از ۳ قرن بعد  از رویداد بالا که رژه و سان دیدن محمود خان ذوالفقاری از زنجان را به همراه تیمور بختیار در میان هلهله و شادی پدربزرگهای ما و همیهنان تبریزی ما در سال ۱۳۲۵ پس از دفع فتنه فرقه خائن پیشه وری که از زنجان به همراه ارتش وارد تبریز شدند که شما بخوبی میتوانید شادی مردم و پدران و  هممیهنانمان را در تصویر پایین ببینید.



شادی مردم پس از نابودی و فرار خائنین و مزدوران فرقه دموکرات 




حالا چند روز پیش یکی از همین تخم و ترکه های متجاوز که انگاری از استخوانهای اجدادش که جان از مهلکه ایران بدر برده بازیافت شده است به نام عباس بوز یل  انگار که بر طبق عادت به تاریخ هیچ گونه دسترسی نداشته است سخن به گزاف گشوده است که نصف آذربایجان در  ایران باقی مانده است و ... که امید است این تصاویر گویای تاریخی به دست وی برسد و خوب آنرا بنگرد و به سایر دوستانش هم برسد تا شاید عبرتی چند از آن برگیرند که:

 عرصه سیمرغ نه جولانگه انهاست!





تا نبود چون همای فرخ، کرکس 
همچو نباشد بشبه باز خشین پند


در خبر‌ها امده بود که عباس بوز یل یکی از افراد کادر گروهی که خود را حزب حرکت ملی ترکیه می‌نامد و اعضای آن را می‌توان همانا بازیافتگان بقایای ترکان جوان عثمانی دانست که بیگمان در آرزوی این هستند که گوی سبقت را در کشتار بشر از اجداد حتی نه چندان دور خود بربایند سخنانی بسیار نابخردانه ناشی از عدم سواد و شعور سیاسی تاریخی و البته گستاخانه از روی ذات نژادپرستانه‌اش برزبان راند که باعث شد اندکی آنسو‌تر همتایشان را در باکو یعنی حزب ینی مساوات را در آرزوی لپ لپ خوردن پنبه دانه به خوابی خوش فرو برد و بسرعت این سخنان را بر روی وبسایت رسمی حزبشان منتشر نمایند! 
عباس بوز یل که انگار حتی تاریخ کشورش راهم یکبار دوره نکرده است با سخنان گستاخانه‌اش در مورد ایران بدور از هرگونه ادبیات معمول در عرف دیپلماتیک یا حتی شعور یک فرد رده بالای یک حزب معمولی گرچه‌نژاد پرست ایران را تهدید می‌کند و حزبش و ترکیه را مسوول مدافعه از تمامیت ارضی جمهوری آذربایجانی نامیده که به زعم او سرزمینی واحدی بوده و در سال ۱۸۲۸ میلادی بخشی از آن در ایران مانده است!!!!!؟؟ 
 چنین ادعا کرد که چون در ایران ۳۵ میلیون ترک زندگی می‌کنند و اگر این ۳۵ میلیون ترک به خیابان‌ها بیایند و حق خود را طلب کنند ایران قادر به تهدید جمهوری آذربایجان نخواهد بود وبدون اینکه بگوید این آمار را از کجا آورده در حالی که متوهمانه خودش را و حزب و دولت ترکیه را در جایگاه وکیل این ۳۵ میلیون دانسته و قرار است اگر در ایران به حق این ۳۵ میلیون ترک آذربایجانی رسیدگی نشود خود به تنهایی انجام این امور را در دست گیرد و به حقوق ما رسیدگی نماید بنابر این خود و حزبش و دبیر کل حزبش باغچه لی را پی گیر این مسایل دانسته!!! 
یادآوری می‌شود حدود یکماه پیش هم خبرهایی از گردآوری و نشست گروهی مزدور و خوددگر انگار با مدیریت و محوریت روسای کادرهای حزب بشدت‌نژاد پرست حرکت ملی ترکیه که متعلق به پانترکهایی است که خود را بازیافتگان و بازماندگان دسته ترکان جوان عثمانی می‌دانند که این دسته مذکور منفور‌ترین و بزرگ‌ترین نسلک کشیهای تاریخ بشر را از هنگام پیدایش در قرن بیستم رقم زده است! 
معلوم نیست که دولت ترکیه چگونه جرات چنین گستاخی را به خود داد که از برگزاری چنین نشستی جلوگیری نکرد و بسادگی خود را درون یک بازی نافرجام کرد که در وهله نخست دودش به چشم خودش می‌رود کشوری که از همه سوی در خطر تجزیه و انفجار است و فقط تلنگری نیاز داردکه اینکار انجام گیرد! 
پرسش اینجاست که چرا دستگاه وزارت خارجه ایران و مسئولین و دولتمردان ایرانی هیچگونه واکنشی به این گستاخی ندادند!

۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه

گزارش یکم خرداد ۱۳۹۱-ارومیه



که لعنت بر این نسل ناپاک باد
که نامند و ناموس و زرقند و باد


سعدی 




قرار بود در یکم خرداد 1391 ،تظاهراتی در اعتراض به سوء مدیریت های زیست محیطی پیرامون خشکی دریاچه ارومیه در تبریز و ارومیه و اردبیل و دیگر شهر های آذربایجان برگزار شود...
جریان ورشکسته پانترکیسم که در تمامی فراخوان های پس از سال 1385 ناکام شده بود ،این بار سعی کرد ناکامی خود را با گره زدن موضوع کاریکاتور کذایی 1385 با مساله بسیار مهم اوضاع نابسامان زیست محیطی در ارومیه گره زند ،تا شاید خودی بنمایاند..
اما ارومیه نشان داد ،اعتراض بر حق به سوء مدیریت در حفاظت از دریاچه ارومیه مقوله ای کاملا جدا از مطالبات ضد ایرانی و بیگانه فرموده پانترکیسم می باشد.
در ارومیه از ساعتها پیش شایع شده بود که قاضی پور نماینده شهر فراخوان راه پیمایی داده و این اعتراض کاملا ازاد است.!
آنچه در ساعتهای پش از عصر مشهود بود ،ورشکستگی تمام عیار شبکه تلویزیونی گوناز و فعالان پانترکی مجازی بود که سعی داشتند مطالبات برحق مردم آذربایجان و ارومیه را مصادره نامطلوب کنند و همین سبب هوشیاری مردم شد .
مقرر بود از ساعت 18 عصر از خیابان عطایی ،تظاهرات آغاز شود.
در حالی که هیچ علامتی که نشان گر راه پیمایی اعتراضی باشد ،مشهود نبود و تمامی مغازه ها و پاساژهای منطقه خیابان عطایی-خیام شمالی -جنوبی-خیابان امینی-خیابان امام-مرکز و بازار سرپوشیده باز بوده و به کسب و کار عادی خود مشغول بودند ،به ناگاه از ساعت 5 عصر ،یگانهای ضد شورش و نیروهای انتظامی در کنار پیاده روهای مناطق یاد شده مستقر شدند و بسیاری از مردم ارومیه با دیدن اینها دچار تعجب می شدند که دلیل حضور این نیروها چیست !!!!!در حالی که هیچ شعار پانترکی و حتی دفاع از دریاچه ارومیه از سوی مردم حاضر در خیابان های یاد شده داده نمی شد ،نیروها در خیابانها در حال مانور قدرت بودند و کسی از آنها نپرسید دلیل حضور چیست !؟
این وضع تا ساعت 7-30 ادامه پیدا کرد و به ناگاه از این ساعت به بعد با بی حوصلگی نیروهای انتظامی حاضر در خیابان امام و خیام شمالی ،به ناگاه نیروها اقدام به پرتاب چند گاز اشک آور نمودند و روزی که می توانست با آرامش مطلق به پایان برسد ،در اثر بی سلیقگی و عدم تحمل چند مامور رده پایین ،شکلی نابهنجار به خود گرفت و حتی موجب دستگیری بیمورد گروهی از عابران از سوی نیروهای انتظامی شد و بر خی از اصناف را وادار نمود برای ساعتی مغازه های خود را ببندند.
از حوالی ساعت 8.30 اوضاع دیگر بار کاملا عادی شد و رفت آمد اتومیبلها بار دیگر از خیابانهای عطایی و امام آغاز شد.
در تمامی دقایق 7.30 الی 8.30 که شرایط غیر عادی بود ،رفت و آمد تاکسی ها و اتوبوس ها و عابرین پیاده در جریان بود و گزارش های مبنی بر ممنوعیت عبور خود روها کذب می باشد.
این پیکره با موبایل و در ساعت 8.35 عصر یکم خرداد ماه 1391 از خیابان عطایی -نزدیک خیابان امام ارومیه گرفته شده است و این زمانی است که اوضاع کاملا آرام شده است.
متولیان امور انتظامی بایستی بدانند که اعتراض به سوء مدیریت های زیست محیطی در نگاهداری گوهر یگانه دیار آذرابادگان ،دریاچه ارومیه ،حق طبیعی-قانونی و مشروع تمامی ایرانیان -عموما- و به ویژه مردم ارومیه می باشد و مردم هوشمند و آگاه و بیدار دل این شهر حساب این اعتراضات را با موج سواری های پانترکان ورشکسته همواره جدا می دانند و چونان گذشته اجازه سوء استفاده از احساسات پاکدلانه خود را در مدافعه از زیست بوم شهرشان به بیگانه پرستان پانترک نخواهند داد...
بر این اساس رفتار غیر مدبرانه نیروهای انتظامی با مردم ارومیه در پیاده روهای شهر و ایجاد فضای امنیتی به هیچ روی روا نیست و چنین کنش های غیر مسولانه ای تنها و تنها به سود بیگانه پرستان و موج سواران قوم پرست خواهد بود.خوشبختانه جریان رخداد ها و جمع بندی اعتراضات به حق چند سال اخیر دیگر بار نشان داده که آذربایجانی بیدار است و هوشیار و اجازه نخواهد داد جریان ورشکسته و بی پشتیبان و وابسته به از ما بهتران و بیگانه و بریده از فرهنگ ایرانی اذربایجان- یعنی پانترکان مجالی برای ادامه حیات انگل وار خود بیابد .
ما آذربایجانی ها نخواهیم گذاشت ،دشمنان یگانگی ملت ایران و تجزیه طلبان یاوه بسرایند و دلیل خشکیدن دریاچه ارومیه را سیاست های شوونیسم فارس !!!!؟؟؟؟ و با هدف نابودی آذربایجان !!! عنوان کنند و از گروهی پاکدل و نا آگاه و ساده لوح همانند قضیه کاریکاتور کذایی سرباز گیری کنند... 
کیست که نداند خشکی نگین دردانه آذربایجان مقوله ای است از جنس خشکی پریشان و بختگان فارس و هامون سیستان و زاینده رود اصفهان....
تمامی ایرانیان هر کجای گیتی که باشند و متعلق به هر تبار ،دلشان برای دریاچه ارومیه ،ملک مشاع تمامی ایرانیان می تپد و به همت همه ایرانیان ،نگین زیبای دیار آذرابادگان ماندگار و پا برجا و استوار خواهد ماند...
اعتراض به سوء مدیریت های زیست محیطی در نگاهبانی از دریاچه ارومیه و کوشش برای پاسداشت گوهر یگانه آذرابادگان : آری!.
سوء استفاده از احساسات پاک آذربایجانی ها برای منحرف کردن موضوع و پیشبرد اهداف پلید و بیگانه خواسته و ضد ایرانی پانترکیسم :هرگز

درود بر مردم ارومیه ،دژ ایراندوستی در دیار آذرابادگان...
علی عجمی آذرابادگانی ایراندوست-یکم خرداد 1391-ارومیه

۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

رضا مرادی غیاث آبادی و سرقت ترجمه منشور کورش



تازگی‌ها کتابی چاپ شده است با عنوان منشور کوروش هخامنشی که نسخه‌ای از ان نیز به دفتر روزنامه رسیده است. دکتر عبدالمجید ارفعی کتیبه‌شناس معروف ایرانی با ارسال یادداشتی به همشهری اعلام داشته است که مطالب این کتاب درست از روی کتاب فرمان کوروش بزرگ نوشته ایشان برداشته شده است با هم این مطلب را که در حوزه حقوق معنوی مولفان طبقه بندی می‌شود می‌خوانیم.
اینجانب نگارنده این یادداشت در یکی دو مقال‌ای که آقای غیاث آبادی به چاپ رسانده است با دیدگاههای خاص ایشان درست یا نادرست اشنا شده‌ام و چون خود را نه باستان‌شناس می‌دانم و نه ریاضی‌دان یا ستاره‌شناس پاسخ ان مقاله یا خبر‌ها را به خبرگان آن عرصه‌ها واگذار کرده‌ام. تا اینکه نمایشگاه کتاب برپا شد و دوستی مرا از فروش کتاب منشور کوروش هخامنشی با خبر کرد.
پردانندگان فروشگاه انتشارات فروهر در کمال سخاوت نسخه‌ای از این کتاب را به بنده هدیه دادند که بر خود می‌دانم اینجا از ایشان سپاسگزاری کنم پس از خواندن کتاب شایسته دیدم که نکاتی را در طی این یادداشت یادآوری کنم.
متاسفانه به نظر می‌آید که در ایران برداشت بخشی از یک کتاب یا تمامی آن بدون اجازه نویسنده و حتی نبردن نامی از وی امری مرسوم پیش پاافتاده و پسندیده شده است و آقای غیاث ابادی نیز خود را فرا‌تر از آن دیده‌اند که حداقل از من بنده هنوز زنده و حاضر در همین خاک مقدس و گرامی در کتاب خویش یادی کنند و این در حالی است که خود در ص ۴ کتابشان می‌فرمایند: هم حقوق محفوظ و نقل و برخی از عکس‌ها با ذکر ماخذ در زیر ان و فرستادن دو نسخه از اثر آزاد است!
کسی که خود نقل بدون ذکر ماخذ از این کتاب را ممنوع کرده است به خود اجازه می‌دهد کتاب دیگران را به نام خود به چاپ رساند. به راستی که کار ایشان قابل پیگرد است.
اینجانب در سال ۱۳۵۶ در مجموعه فرهنگستان ادب و هنر ایران شماره ۹ کتابی به نام فرمان کوروش بزرگ را به چاپ رساندم و به فرمان استاد بزرگ خویش روانشاد دکتر پرویز ناتل خانلری نسخه‌ای جدید به همراه تعدادی عکس از جمله عکس خاص مسطح منشور کوروش شماره۳ را به موزه بریتانیا سفارش دادم آنگاه به یاری نسخه جدید عکس مسطح و چند ماه تلاش نسخه برداری جدیدی از این استوانه انجام دادم که در صفحه روبروی صفحه ۶ و با شماره چهار در آن کتاب به چاپ رسیده است.
آقای غیاث آبادی در صفحه ۱۷ کتاب خود این دست نوشته را با حذف سه سطر از زیر شمارههای موزه‌های بریتانیا (BM) و دانشگاه بیل با عنوان طرح گسترده منشور کوروش بزرگ بدون ذکر منبع چاپ کرده‌اند. ایشان همچنین در صفحه ۱۸ نخستین نسخه برداری این استوانه را که (ٍث. گ. پنگس) نسخه برداری نموده و در کتاب معروف به R۵ ۵ مجلد راولینسون منتشر کرده است را (نگاه کنید به پیشگفتار نگارنده صفحه۱) باز بدون ذکر ماخذ به چاپ رسانده‌اند.
نگارنده این یادداشت در این ترجمه و دیگر ترجمه‌های خود حتی اگر نارسا بوده‌اند کوشش کرده و می‌کند تا به متن اصلی وفادار باشد و حتی‌‌ همان شیوه نگارش را به کار برد.
اما ایشان گهگاه بدون درک مطلب ترجمه مرا مطابق میل خود دستکاری و غیر قابل فهم کرده‌اند.


تازگی‌ها کتابی چاپ شده است با عنوان منشور کوروش هخامنشی که نسخه‌ای از ان نیز به دفتر روزنامه رسیده است. دکتر عبدالمجید ارفعی کتیبه‌شناس معروف ایرانی با ارسال یادداشتی به همشهری اعلام داشته است که مطالب این کتاب درست از روی کتاب فرمان کوروش بزرگ نوشته ایشان برداشته شده است با هم این مطلب را که در حوزه حقوق معنوی مولفان طبقه بندی می‌شود می‌خوانیم.
اینجانب نگارنده این یادداشت در یکی دو مقال‌ای که آقای غیاث آبادی به چاپ رسانده است با دیدگاههای خاص ایشان درست یا نادرست اشنا شده‌ام و چون خود را نه باستان‌شناس می‌دانم و نه ریاضی‌دان یا ستاره‌شناس پاسخ ان مقاله یا خبر‌ها را به خبرگان آن عرصه‌ها واگذار کرده‌ام. تا اینکه نمایشگاه کتاب برپا شد و دوستی مرا از فروش کتاب منشور کوروش هخامنشی با خبر کرد.
پردانندگان فروشگاه انتشارات فروهر در کمال سخاوت نسخه‌ای از این کتاب را به بنده هدیه دادند که بر خود می‌دانم اینجا از ایشان سپاسگزاری کنم پس از خواندن کتاب شایسته دیدم که نکاتی را در طی این یادداشت یادآوری کنم.
متاسفانه به نظر می‌آید که در ایران برداشت بخشی از یک کتاب یا تمامی آن بدون اجازه نویسنده و حتی نبردن نامی از وی امری مرسوم پیش پاافتاده و پسندیده شده است و آقای غیاث ابادی نیز خود را فرا‌تر از آن دیده‌اند که حداقل از من بنده هنوز زنده و حاضر در همین خاک مقدس و گرامی در کتاب خویش یادی کنند و این در حالی است که خود در ص ۴ کتابشان می‌فرمایند: هم حقوق محفوظ و نقل و برخی از عکس‌ها با ذکر ماخذ در زیر ان و فرستادن دو نسخه از اثر آزاد است!
کسی که خود نقل بدون ذکر ماخذ از این کتاب را ممنوع کرده است به خود اجازه می‌دهد کتاب دیگران را به نام خود به چاپ رساند. به راستی که کار ایشان قابل پیگرد است.
با این حال وی نتوانسته خود را از بند واژه هاییچون (باشنده) که نگارنده به یاری همگاران پیشینم در فرهنگستان ادب و هنر بویژه به یاری شادروان دکتر مهین بانو صدیقیان برگزیده بویدم‌‌ رها سازد.
متاسفانه چنان می‌نماید که آقای غیاث آبادی‌گاه حتی از درک فترسی اینجانب نیز درمانده‌اند و یا برداشت‌های نادرست خویش جمله‌ها و مفاهیم را دگرگون کرده‌اند. اینک در زیر چند نمونه از این برداشت‌ها را ذکر می‌کنم:
سطر۵:
معنای سطر این است که- معبدی همانند اسگیل (نه ازگیلا) در شهر اور و دیگر شهر‌ها ساخت-مراد آن است که پرستشگاههایی مانند اسگیل در مخالفت با آیین‌های مرسوم و خدایان میان دورودی برپا می‌کرده است!
سطر۹:
انلیل خدایان را انلیل خدایان بزرگ برداشت کرده‌اند که به هیچ روی با متن مطابقت ندارد.
ضممن بهتر بود تا آقای غیاث آبادی معنی سطر ۹ را از روی سطر ۳۲ در می‌افتند و خود به تعبیر آن نمی‌پرداختند.
سطر ۱۳:
ایشان در جمله دوم می‌نویسند: کوروش با هر سیاه سر (منظور همه انسانهاست) دادگرانه رفتار کرد.
فاعل جمله در عبارت اقای غیاث آبادی کوروش بزرگ است ولی در متن استوانه (خداوند مردوک) که سیاه سران را مغلوب کوروش می‌سازد و نه اینکه کوروش با سیاه سران رفتاری دادگرانه داشته
سطر۱۸:
در عبارت آقای غیاث آبادی چنین آمده است: مردم با چهره‌های درخشان کوروش را می‌بوسند
در حالی که در متن استوانه اینگونه آمده است: بر دوپای او بوسه دادند و (با انجام این عمل) چهره‌هایشان درخشان شد.
سطر ۲۵:
وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدس قلب من را تکان داد...
در هیچ کجا نه در اغاز و نه در میانه و نه در پایان سطر ۲۵ به هیچ روی به چنین عبارتی بر نمی‌خوریم و لابد افزوده ایشان است!
سطر ۳۶:
اگر چه اقای غیاث ابادی خود را موظف به یاد کردن از مرجع‌ها و مترجمان این استوانه نمی‌بینند ولی حداقل می‌بایست از مرجع خود برای ترجمه این سطر یادی می‌کردند!
نگارنده نخستین کسی است که توانست این سطر را نسخه برداری و ترجمه کند. اگر ایشان حتی به یکی از ترجمه‌های انگلیسی -المانی و یا فرانسه این استوانه رجوع می‌کردند بیگمان متوجه نبود این سطر می‌شدند. ولی گویا تنها نسخه زیردست ایشان کتاب بنده است و بدین ترتیب ایشان نمی‌توانستند دریابند که ترجمه این سطر تنها در کار اینجانب به چاپ رسیده است.
سطر۳۷:
این سطر اگرچه شکستگی دارد اما آن اندازه نیست که تمام سطر را از میان رفته به شمار آوریم یا ترجمه مطابق میل آقای غیاث آبادی نبوده است و یا ایشان درنیافته‌اند که سخن از چیست و از این رو آنرا حذف کرده‌اند.
امیدوارم در دیگر کتابهایی که آقای غیاث آبادی در آینده به چاپ خواهند رساند حتی اگر خود را نیازمند کسب اجازه نمی‌بینند لا اقل امین باشند و از یادکردن مرجع خودداری نورزند!
در ضمن بهتر می‌بود که ایشان به لغتنامه فارسی انگلیسی و انگلیسی-فارسی رجوع می‌کردند و املای درست استوانه (Cylinder) را در پشت جلد و صفحه درون آغاز برگردان انگلیسی را می‌نوشتند و نه Silander

دکتر عبدالمجید ارفعی

برگرفته از:
تارنگار فردا
http://farda.us/%D9%85%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%DA%A9%D9%88%D8%B1%D8%B4-%D8%AF%D8%B2%D8%AF%DB%8C-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%BA%DB%8C%D8%A7%D8%AB-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C.html


۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

تاریخ همه ترک پندار! توهم از کجا آغاز شد؟


یکی را که پندار در سر بود

مپندار هرگز که حق بشنود

سعدی 






 توهم از کجا آغاز شد؟ 


هر چند جمهوری مستقل آذربایجان، به واقع پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفته و هویت یافته است اما سابقه آن به سال ۱۹۱۸م و دوران استقلال کوتاه مدت و نافرجام جمهوری دموکراتیک آذربایجان به رهبری حزب مساوات باز می‌گردد. این جمهوری مستعجل اولین جمهوری در میان کشورهای اسلامی محسوب می‌شود و علی رغم آنکه تا پیش از اشغال این سرزمین توسط روسیه تزاری بخشی از ایران محسوب می‌شد اما آغاز فرآیند دولت- ملت سازی در آن با نوعی ایران گریزی و بلکه ایران ستیزی بوده و تا امروز نیز ادامه یافته است. علی رغم آنکه جمهوری آذربایجان به لحاظ قدرت اقتصادی، نظامی و بین المللی از موقعیت برتری نسبت به ایران برخوردار نیست اما ماهیت ایران ستیزانه دولت-ملت سازی در این کشور می‌تواند خطری علیه امنیت و منافع ملی ایران محسوب شود؛ به ویژه آنکه پیگیری آرمان‌های پان ترکیستی و روایت آذربایجانی از آن با عنوان پان آذریسم به بخشی از سیاست‌های این جمهوری تبدیل شده است. دولت- ملت سازی جمهوری آذربایجان بر روایت خاصی از تاریخ و فرهنگ منطقه استوار است که با نام گذاری این ناحیه که در طول تاریخ اران و شروان نامیده می‌شد و همواره بخشی از سرزمین تاریخی و فرهنگی ایران بود آغاز شد. این رویکرد تحت تاثیر اندیشه‌های پان ترکیستی و توسعه طلبانه موسسین جمهوری دموکراتیک آذربایجان در سال ۱۹۱۸ و حامیان آنان در عثمانی، برای تاسیس یک کشور ترکی بود و با واکنش روشنفکران، روزنامه نگاران و محققین ایرانی مواجه شد. بخش مهمی از این واکنش‌ها در اثر ارزشمندکاوه بیات، با عنوان» آذربایجان در موج خیز تاریخ، نگاهی به مباحث ملیون ایران و جراید باکو در تغییر نام اران به آذربایجان «گردآوری شده است. طی این دوره محققین و روزنامه نگاران ایرانی در نشریاتی نظیر روزنامه ارشاد، ایران، نوبهار، رعد و کوکب ایران و روزنامه جنگل ارگان نهضت جنگل به آن واکنش نشان داده‌اند. شیخ محمدخیابانی، احمد کسروی تبریزی، ملک الشعرای بهار و حتی ولادیمیر بارتولد ترک‌شناس روسی از جمله افرادی بودند که به این امر اعتراض و اشتباه بودن آن را گوشزد کردند. تمامی نقشه‌های بین المللی که توسط اروپایی‌ها و روس‌ها تهیه شده است تا پیش از این تاریخ این مناطق را با نام‌های ولایات و شهر‌ها یاد کرده است و در تمامی منابع جغرافیایی نیز چنین است. قوم گرا‌ها در استدلال‌های خود بر اداره این مناطق توسط مرکز حکومتی در تبریز استناد می‌کنند که استدلال بی‌پایه‌ای است. البته محمدامین رسولزاده رئیس این جمهوری مستعجل نیز بر بی‌پایگی این ادعا واقف بود، او که طی جریان نهضت مشروطه در تهران بود و میان سوسیال دموکرات‌های ایران دارای جایگاهی بود و سردبیری نشریه ایران نو را برعهده داشت برای توجیه دوستان سابق و معترضان فعلی استدلال‌های سستی را ارائه داد. وی این پرسش را مطرح می‌کرد که ما نام جمهوری تازه تاسیسمان را چه بگذاریم و خود پاسخ می‌داد با توجه به آتشکده‌های موجود در بادکوبه (چاه‌های همیشه شعله ور نفت که توسط زرتشتی‌ها به شکل آتشکده درآمده بود) اینجا آذربایجان است که پاسخ ایرانیان این بود که نام جمهوری را» آذرستان «بگذارید تا هم با مسما باشد و تاریخ نیز تحریف نشود! او سپس در مقالات خود که در باکو و تهران منتشر می‌شد ادامه داد که ما به واسطه نوع گویشمان که معروف به ترکی آذربایجانی است این نام را برای خود برگزیده‌ایم که باز هم استدلال بی‌پایه‌ای بود؛ به فرض زبان مصر پس از اسلام به عربی تغییر یافته پس نام منطقه و شهر‌ها نیز باید به عربستان تغییر کند و یا» قرطبه «در اندلس، با آنکه دیگر اسلامی نیست اما همچنان نامش با گویش لاتینی» کوردبا «است و نه نامی جدید؛ مگر با گسترش و یا کاهش حوزه یک زبان و گویش باید هر روز نام مناطق و شهرهایی را که قرن‌ها و هزاره‌ها به نامی خوانده شده‌اند تغییر داد! و یا در مورد دریای شمال ایران که در طول تاریخ به چندین نام خوانده شده است نام دریای خزر در میان بخشی از مسلمانان عمومیت یافته است حال آنکه قوم خزر تنها چندقرن در کنار این دریا زندگی کردند و به واسطه جنگ‌های متعددشان با مسلمانان در قرون اولیه اسلامی در منابع عربی نام خود را به این دریا دادند و سپس از صحنه تاریخ محو شدند اما نام دریای خزر در کنار چندین نام دیگر در تاریخ ثبت شد، با این استدلال چون خزر‌ها در مصب رود ولگا سکونت داشتند و هم اکنون روس‌ها در آن ناحیه هستند باید این دریا را دریای روس نامید. (۲) در هر حال موقعیت خطیر ایران در بحبوحه جنگ جهانی اول و عمر مستعجل جمهوری دموکراتیک آذربایجان که با هجوم ارتش سرخ ضمیمه شوروی شد این فرصت پیش نیامد تا بحث بر سر نام این منطقه به فرجام مشخصی برسد و این سرزمین که نام جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان یافت به عمر خود ادامه دادواندیشه‌های پان آذریستی با سیاست‌های توسعه طلبانه شوروی آمیخته و در کل عمر هفتاد ساله شوروی پی گرفته شد و سیاست تحریف تاریخ و فرهنگ منطقه پس از استقلال نیز با جدیت بیشتری ادامه یافت.



تاریخ همه ترک پندار!



نبیند مدعی جزخویشتن را  ... 
که دارد پرده ٔ پندار در پیش 
سعدی 



این شیوه تاریخ نگاری که در بهترین توصیف می‌توان آن را» همه ترک پندار «نامید کلیه اقوام باستانی و مفاخر و مشاهیر منطقه را ترک تلقی و تبلیغ می‌کند. از ابن سینا و فارابی تا خواجه نصیرالدین طوسی (دانشگاهی به نام وی در باکو تاسیس شده است) و مولوی، نظامی گنجوی، خاقانی شروانی سه قلهٔ ادب فارسی ترک تلقی می‌شوند و محمدحسین بهجت تبریزی شهریار معاصر سخن و ادب فارسی که تخلص شعری خود را از خواجه شیراز به ودیعه گرفته تا شیخ محمدخیابانی و بابک خرمدین و ستارخان و باقرخان و... نیز قهرمانان‌نژاد پرست ترک!
در میان اقوام باستانی منطقه نیز هیچ قومی از دایره طمع این مکتب انحرافی در امان نمانده است و دایره ترک پنداری تمامی آن‌ها را از سومر و سکا و اورارتو و ایلام بلعیده است. در ادعایی اخیر نیز -که البته در ترکیه ریشه دارد و پس از ثبت جهانی جشن نوروز به عنوان میراث مشترک مللی که در دایره» ایران تاریخی «قرار می‌گیرند-» جشن باستانی نوروز «به عنوان یادگار قوم باستانی ماننایی  که از سوی آنان ترک تلقی شده تبلیغ گردید؛ گویی این اشت‌ها سیری ناپذیر است!
 با آنکه موطن اصلی این شیوه برداشت از تاریخ و فرهنگ منطقه در ترکیه است اما در خود آن کشور مهجور باقی مانده و بیش از آن در جمهوری آذربایجان طرفداران جدی یافته و به روایت رسمی و حکومتی تبدیل شده و در کتاب‌های درسی به کودکان و نوجوانان آذری آموزش داده می‌شود و توسط قوم گرایان بیگانه پرست در داخل ایران ترویج و تبلیغ می‌شود. این رویکرد از آن جهت واجد اهمیت بیشتراست که جمهوری آذربایجان یک سرزمین چندقومی وچندفرهنگی با منشأهای ایرانی است.




تحریف تاریخ باستانی کل منطقه


براساس این تعاریف سرزمین فعلی جمهوری آذربایجان از دوران باستان سرزمینی ترک نشین بوده است که مدت‌ها مورد استعمار و اشغال دولت‌های ایران و برخی اوقات رومی‌ها و در دوران معاصر روس‌ها قرار گرفته است اما در دوران‌هایی نظیر تشکیل» دولت صفوی آذربایجان «به رهبری شاه اسماعیل صفوی استقلال یافته است. این توصیفات رسمی که در ایران نیز از سوی برخی جریان‌های قوم گرا تبلیغ می‌شود بخش اعظمی از شمال غرب ایران را موطن اصلی و باستانی اقوام ترک می‌داندکه پس از قراردادهای استعماری گلستان و ترکمنچای میان ایران و روسیه تزاری به دو قسمت آذربایجان شمالی و جنوبی تقسیم شد. در این تاریخ نگاری کلیه اقوام باستانی منطقه از جمله سومری‌ها، ایلامی‌ها، اورراتو‌ها، ماننایی‌ها، سکا‌ها و اقوام مجعولی که هیچ یک در این منطقه حضور نداشته‌اند نظیر آذ‌ها و کنگر‌ها ترک قلمداد می‌شوند.
حتی در رابطه با وجه تسمیه آذربایجان نیز آن را بر گرفته از چهار کلمة ترکی» آذ، ار، بای، گان «منتسب به قوم» آذ «یا» آس «و به معنای» پدر توانگر انسان آذ «یا» سرزمین جوانمردان قوم آذ «می‌دانند. این روایت از زبان‌شناسی باستانی قزوین را به معنای» تفرجگاه قاز دختر افراسیاب «و توکیو پایتخت ژاپن را تشکیل شده از دو فعل ترکی» توک «و» یو «به معنای» بریز و بشور «عنوان می‌کند! نام بابک که اسم پدر اردشیر ساسانی و سردار ایرانی بابک خرمدین بوده نیز تشکیل شده از دو کلمه ترکی» بای «و» بیگ «که هر دو به یک معنی است معرفی می‌شود!






توهم رهبری آذربایجانی‌های جهان یا تحریف یک رویداد 

ز دشمن چه آید جز اینها بگوی 
جز این است آیین و پندار اوی 

نظامی

الهام علی یف رئیس جمهوری آذربایجان با صدور پیامی به مناسبت ۳۱ دسامبر که به دستور حیدر علی یف رئیس جمهور سابق آذربایجان از سال ۱۹۹۳ به عنوان روز همبستگی آذربایجانی‌های جهان نامگذاری و در این کشور تعطیل رسمی اعلام شده است، خود را رهبر تمامی آذری‌های جهان قلمداد کرد. خبرگزاری رسمی آذر تاج و شبکه تلویزیون دولتی آذ. ت. وی. این خبر را منتشر کردند. 
علت نام گذاری این روز با این عنوان به رویدادهای ماه‌های نوامبر و دسامبر سال ۱۹۸۹ باز می‌گردد که مردم جمهوری آذربایجان و به خصوص نخجوان به طور گروهی، از موانع مرزی میان ایران و شوروی عبور کرده و در هوای سرد زمستان خود را به رود ارس زده، به خاک ایران قدم گذاشتند. این رویداد در کنار خیزش‌های ملی دیگری نظیر رویدادهای قزاقستان و اوکراین زمینه‌های اولیه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را فراهم آورد. سیاستمداران جمهوری آذربایجان علی رغم شواهد ایران دوستانه این حرکتِ مردم نخجوان برای تحریف آن دست به کار شدند تا رنگ و بویی پان ترکیستی به آن ببخشند. علاوه بر مقاومت‌های اولیه خانات قره باغ و باکو و گنجه مقابل روس‌ها پس از قراردادهای گلستان و ترکمنچای، مردم نخجوان و ایروان طی رویدادهای جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری تزاری در ۱۹۱۷ طی امضای طومار و فرستادن نمایندگان خود به تبریز و تماس با کنسولگری ایران در ایروان خواستار الحاق به ایران گردیده بودند و نمایندگان دولت ایران در اجلاس ورسای به این درخواست‌ها استناد کرده و خواستار بازگرداندن این مناطق به ایران شدند اما موقعیت ضعیف و وضعیت آشفته ایران مانع پافشاری و اقدام موثر ایران برای دستیابی به خواسته خود بود؛ پس از هفتادسال فرزندان‌‌ همان افراد و اهالی در ۱۹۸۹ موانع مرزی را شکستند تا بار دیگر برای پیوستن به مام میهن تلاش کنند اما ایران به تازگی از جنگ تحمیلی رهایی یافته بود و بی‌شک اتحاد جماهیر شوروی نیز تحمل تلاش ایران در این زمینه را نداشت؛ تنها هدیه جمهوری اسلامی ایران برای این افراد یک جلد قرآن کریم و بازگرداندن آنان به پشت مرز‌ها بود. 
شکل گیری بحران قره باغ و جنگ آذربایجان و ارمنستان دوره فطرت چندساله‌ای را به وجود آورد که مجال رشد تبلیغات پان ترکیستی را در کشور آذربایجان که بیست درصد از خاکش در اشغال ارامنه درآمد فراهم کرد و عدم دخالت جمهوری اسلامی به نفع طرف آذری نیز دستاویز لازم را به آنان داد تا ایران را متهم به هواداری از ارامنه نمایند. هم اکنون در جمهوری آذربایجان هر تلاش ایران دوستانه فرهنگی و سیاسی تحت عنوان دوستی با ارامنه و خیانت به کشور سرکوب می‌شود و حکومت علی اف‌ها از این دستاویز برای از میدان به درکردن مخالفین خود استفاده می‌کند. 
علی رغم این موضوع دولت جمهوری آذربایجان از دهه ۹۰ ادعای رهبری آذربایجانی‌های جهان را که تعداد آنان را بیش از ۵۰میلیون عنوان می‌کند کرده است؛ با توجه به جمعیت ۸ میلیونی این جمهوری که بیش از دومیلیون نفر آن را نیز اقوام دیگر تشکیل می‌دهند و ۱۳میلیون آذربایجانی در ایران (۱) مشخص نیست دولت آذربایجان از کدام ۵۰ میلیون نفر آذری یاد می‌کند و علاوه بر آن چنانچه قرار باشد کسی ادعای رهبری آذری‌ها را نماید آذربایجانی‌های ایران با جمعیت بیشتر و موقعیت بر‌تر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که در طول تاریخ پرافتخار ایران داشته‌اند برای این رهبری شایسته‌تر و محق‌تر خواهند بود. 
 علی اف در پیام خود آورده است:» خوشحال کننده است که ایده‌ها و ارزش‌های ملی- معنوی آذربایجانگرایی درمیان هموطنانمان در خارج از کشور به تدریج بیشتر ریشه می‌دواند. آن‌ها در کشورهای محل سکونتشان به موازات جای گرفتن در جایگاه‌های مهم سیاسی- اجتماعی، فرهنگی و شغلی، برای شناساندن آذربایجان به دنیا وجلوگیری ازتوطئه‌های ایدئولوژیک علیه کشورمان سهم خود را ایفا می‌کنند. باور دارم که سازمان‌های دیاسپورایمان (گروه‌های فشار) باید در آینده نیز مساعی خود را در این زمینه افزایش دهند، پتانسیل فکری و منابع مادی خود را متحد سازند و روابط خود را با نمایندگی‌های دیپلماتیکمان در کشورهای خارجی توسعه دهند. «علی رغم این گستاخی‌ها که اشاره مستقیم به آذری‌های ایران و تشکیل گروه‌های فشار بیگانه دوست توسط برخی جریانات قوم گراست دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی اقدام روشن و مشخصی علیه آن انجام نداد؛ حتی در مورد اقدامات سفارت این جمهوری در تهران نیز اقدامات مورد توجهی انجام نشده است. از جمله چندسال پیش کاردار این سفارت در مراسمی که توسط عده‌ای قوم گرا در دانشگاه علوم پزشکی تهران تشکیل شده بود شرکت کرد؛ عنوان این مراسم» بیرلیک «(وحدت) بود. طی بیست و سومین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران نیز غرفه این سفارت به علت توزیع کتب بدون مجوز و تحریک برانگیز برندا شیفر استاد اسرائیلی دانشگاه‌های تل آویو و هاروارد و از مشاورین جورج بوش که بر مسائل قومی قفقاز و ایران تحقیق می‌کند چند روز بسته شد اما وزارت خارجه از خود واکنشی نشان نداد. 
وی همچنین در ادامه پیام خود اعلام کرده است که در سال آینده» سومین کنگره سراسری آذربایجانی‌های جهان «در شهر باکو برگزار خواهد شد.





پانویس: 


۱) پایگاه قوم‌شناسی Ethnologue که از مراکز معتبر قوم‌شناسی در جهان است و دارای جایگاه مشورتی در سازمان یونسکو و سازمان همکاری‌های اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل است جمعیت آذربایجانی‌های جهان را کمتر از بیست میلیون نفر و تعداد آنان در ایران را کمتر از سیزده میلیون نفر برآورد کرده است اما پایگاه سازمان C. I. A که با هدف تضعیف جمهوری اسلامی به حمایت گروه‌های تجزیه طلب و قوم گرا می‌پردازد این تعداد را کمی بیشتر از ۱۷میلیون نفر اعلام نموده است. جهت اطلاع بیشتر می‌توانید به پایگاه‌های این دو مراجعه کنید: Www. Ethnologue. com و Www. cia. gov
۲) همانطور که گفته شد دریای خزر در طول تاریخ و در میان منابع و مناطق مختلف چندین نام داشته است. منابع اسلامی از این دریا با نان دریای طبرستان، گیلان، دیلم، گرگان، خزر و قزوین یاد کرده‌اند. شاهنامه با نام مازندران از آن یاد کرده و اروپایی‌ها نیز از دوران باستان به آن دریای کاسپی یا کاسپین گفته‌اند که برگرفته از نام قوم آریایی» کاسی «است این قوم نام خود را در دو شهر» کاشان «(کاسان) و» قزوین «(عربی شده کاسپین) به یادگار گذاشته است. هم اکنون در اسناد و منابع بین المللی از این دریا با نام کاسپین یاد می‌شود و عرب‌ها نیز آن را دریای قزوین می‌نامند و متاسفانه و با تعجب در چند کشور معدود از جمله جمهوری آذربایجان و ایران! براساس بخش نامه دولتی می‌بایست این دریا را تنها دریای خزر نامید! 
 ۳) میان محققان تاریخ و باستان‌شناسی عدم حضور ترکان در فلات ایران پیش از قرون اولیه اسلامی امری مسلم است؛ تنها در اواخر سلسه ساسانی است که یورش‌های آنان به شرق فلات ایران آغاز می‌شود که منجر به سکونت آنان نشده است. با پذیرش ترک پنداری خزران نیز که در ترک بودن آنان تردیدهای وجود دارد، در شمال دریای خزر حضور داشته‌اند. اما حضور انبوه و سکونت ترکان در این منطقه بی‌شک مربوط به هجوم غز‌ها به آذربایجان و آناتولی در دوران سلاجقه و پس از آن است. گهگاه در محافل پان ترکیستی عنوان می‌شود که چرا اصفهان که در دوره‌ای پایتخت سلاجقه و بعد‌ها صفویه بوده است ترک نشین نگردید؛ در پاسخ باید یادآور شد که خانواده سلطنتی سلجوقیان به سرعت مانند تمامی حاکمان غیر ایرانی این سرزمین جذب فرهنگ ایران شد که از نام‌های شاهنامه‌ای آنان روشن است و همچنین صفویان؛ اما قبایل و ایلات ترک که برای دام‌های خود نیازمند مراتع وسیع بودند به هیچ وجه جذب مناطق مرکزی ایران و حتی خراسان که محل عبور آنان به غرب بود نشدند و آذربایجان و آناتولی را برای سکونت مناسب یافتند، در رابطه با صفویان نیز همین اتفاق تکرار گردید یعنی قبایل قزلباش از اواخر دوران شاه اسماعیل و سپس شاه طهماسب از دایره قدرت دور شده و جای خود را به سایر کارگزاران ایرانی داند. البته باید گفت این امر نافی ایرانی شدن این قبایل ترک‌نژاد نگردید و آنان با وجود حفظ زبان، فرهنگ و مذهب خود را از سایر ایرانیان کسب کرده و در تاریخ و فرهنگ ایرانی هضم و ادغام شدند و از آداب و رسوم بدوی غز‌ها در میان آنان هیچ باقی نماند.




برگرفته از: