۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

بهترین طرح برای نجات دریاچه ارومیه چیست پیشنهاد شما چیست!


چوایرانیان آگهی یافتند
یکایک سوی چاره بشتافتند
فردوسی





مدتهاست هشدارهای بسیاری را در مورد دریاچه ارومیه از سوی دلسوزان محیط زیست ایران و همچنین فرصت طلبان سیاسی داخلی و خارجی میشنویم دسته ای برای جلب نظر و محبوبیت بین مردم و شاید گرفتن رای های انتخاباتی دسته ای دیگر برای اینکه بتوانند با تکیه بر گناهکار شناساندن همه مردم ایران به زعم خودشان فارسها و در پایان مصادره دریاچه برای ایجاد نفرت های قومی و دسته ای دیگر هم که دلسوزان راستین محیط زیست ایران هستند که دل خونی دارند از مرگ منابع طبیعی ایران
و  در ادامه اینها مردمی که هیجانزده و بدون هیچ پرسشی در پی هر کدام از این گروهها روان هستند و خواستار بازسازی  هرچه سریعتر دریاچه ارومیه  و فقط شعار میدهند. در مورد دسته نخست که خوب اشکار است که آقایان از کدام قماش هستند قشری نا لایق که نمونه کامل شخصیت داستان حاجی آقای هدایت هستند دسته دوم هم که یکباره تبدیل شده اند یا تبدیلشان کرده اند به حافظین منافع نه ایران بلکه رژیم باکو و انگار دریاچه ارومیه ارث پدرشان است فقط تلاش دارند که از این طرق دیواری بکشند بین استان های آذربایجان با ایران و انگار نه انگار که  سدها و چاههایی که در اطراف این دریاچه زده شده مورد مصرف خود استان بوده  است  ولی خوب آماده اند تا هزاران دلیل درست کنند که شونیست ایران بخوانید به زعم آنها فارس آمده تا این دریاچه را خشک کند و چون نمک آن باعث خشکسالی میشود باعث کوچ اهالی آنجا شود و ...البته گاهی آقایان وکیل خود خوانده مناطق دیگر ایران هم میشوند ولی فراموش میکنند که در تمامی ایران ما دچار اینگونه خشکسالی و بی آبی و خشکی هستیم که به همراه  بیکفایتی  ویا بی مدیریتی مسئولین به خشکی کامل انجامیده است نمونه های آن را همگان میتوانیم در  کارون و زاینده رود و گاوخونی  و بختگان و ... ببینیم!




ورا برگزیدند ایرانیان 
که آن چاره را تنگ بندد می‌ان
فردوسی

در مورد فعالان محیط زیست هم که به نظر من کارشان بسیار با ارزش است ولی چون به منابع مالی یا قدرت سیاسی دسترسی ندارند کار چندانی نمیتوانند به پیش ببرند میماند مردمی که از فرط علاقه به روشن فکری یا خوانده شدگی یا هر چیز دیگر حتی حس تعلق به سرزمین و میهن دوستیشان به نوعی به خشکی این دریاچه اعتراض میکنند ولی چون معتقدم این افراد تا جایی همراهی خواهند کرد که پروژه های احیای دریاچه ارومیه به ضرر مالی یا منافع آنها نیانجامد و در این مورد میتوان دسته دوم را متصور شد که مثلن اگر قرار باشد سدها را باز کنند و حدود 60000 حلقه چاه مجاز و غیر مجاز که آب را به روی زمینهای کشاورزی جاری میکند برای مدتی هرچند محدود هم بسته شوند چه ها که نخواهند کرد دست آویزی دیگر برای نشان دادن دشمنی ایرانیها با خودشان که نه با ایرانیان استان آذربایجان خواهند تراشید و ...
در هر صورت همه این موارد کم و زیاد در بین ما جاری است و هرکسی هم حق یا نا حق دستی بر این آتش دلسوز دارد ولی پرسش اینجاست براستی هشدار تا کی !؟

راهکار شما چیست!؟

 چه طرحی ارائه میدهید برای احیای دریاچه ارومیه که هم اکنون بدرستی شده است سمبل منابع طبیعی ایران که قربانی خشکسالی و پیش از آن بی مدیریتی و بی کفایتی مدیریتی مسئولان شده است؟ پیشنهادتان چیست؟!
امیدوارم این پست آغازی باشد تا علاوه بر اینکه در این مورد هشدار میدهیم راهکارهای نجات منابع طبیعی ایران که در راس آن دریاچه ارومیه است را ارائه بدهیم و  بدور از هر گونه تعصب با هم اندیشی گامی در راه نجات انها داشته باشیم تا علاوه بر نجات آن دست فرصت طلبان را هم کوتاه کرده باشیم!
برای نمونه باید به مسئولین فشار بیاوریم هر چه سریعتر همایشهای متعددی را آغاز و با دعوت از همه دانشمندان پژوهشگران کنشگران و کارشناسان محیط زیست  و همه علاقمندانی که میتوانند نه تنها هشدار که راهکارهای کوتاه مدت و بلند مدت برای نجات دریاچه ارومیه ارائه دهند هر چه سریعتر در اندیشه احیای ان باشیم و همزمان با اگاهی دادن به افکار عمومی بتوانیم هرچه بیشتر مشکلات را پس بزنیم!































۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

کاش لوگوی بالاترین هم امروز تصویری از خلیج فارس بشود!


کُهن چون خطهٔ جاوید ایرانم
که غیر پارس، نامی را سزای خود نمی‌دانم
هما ارژنگی



 امروز دهم اردیبهشت روز ملی خلیج فارس  است انبوه نوشته ها و لینکها در مورد خلیج فارس و جزایر ایرانی خلیج فارس به مناسبت امروز به بالاترین سرازیر است نوشته هایی که سرشار از حس میهن دوستی ایرانیان است در پاسخ به یاوه گویی ها و ژاژ خواهی های گستاخانه دشمنان ایرانزمین از دهان دولتمردان و شیخکهای کشورهای حاشیه خلیج فارس !
برای همین وقتی میبینم این همه نوشته به بالاترین در این مورد سرازیر شده و نشان از ارزش بالای امروز بین ایرانیان و کاربران بالاترین دارد با خودم میگویم کاش لوگوی بالاترین هم تصویری از خلیج فارس بشود !















خلیج فارس
سروده‌ای از بانو هما ارژنگی


الا‌ای سرزمین خُرم و می‌نونشان من! 
بلند آوازهٔ دوران! 
بهار بی‌خزان من! 
تو ایرانی! 
تو مُلک پهلوانانی! 
تو مَهد سخت جانانی
دلت دریا
ستبر سینه‌ات آماج توفان‌ها
تو در گستردهٔ تاریخ
یکتا گُرد می‌دانی! 
تو را از سند تا پامیر
از قفقاز تا جیحون
تو را تا پهنهٔ رود فرات و دجله من گسترده ‌می‌بینم
چو شهباز خیالم در هوایت بال می‌گیرد
به دشت و قله و دریا و رود جنگل و هامون
به هر سو می‌کنم ماوا
از آن اوج خیال انگیز جان افزا
خلیج فارس را بینم که چون فیروزه‌ای رخشان
به امواج بلند و نقره‌گون با من سخن گوید: 
منم اینک خلیج فارس
آن دریای گوهرزای ایرانی
هزاران سالهٔ مانای تاریخم
منم نستوه و بشکوه و بلند آوا
خروشان و ستبرآغوش و پُر غوغا
کهنسالم
کُهن چون خطهٔ جاوید ایرانم
که غیر پارس، نامی را سزای خود نمی‌دانم
دمی بر ساحلم بنشین، 
دمی بر چهره‌ام بنگر
بر امواج کف آلودم نگاهی کن
به شب هنگام
که از نور سپید ماهتاب آسمان
 بر سینه‌ام سیماب می‌بارد
شبانگاهان که امواج درخشانم
 ز رقص ماهیان پُر تاب می‌گردد
تو پنداری فریبا آسمانی پر شهابم من
و یا در چشم بی‌خواب زمین، جادوی خوابم من
من آن بحر گوهر بارم
که در آغوش پُر جوشم
بسی گوهر نهان دارم
من آن گنجینهٔ نابم
که دُر و لو لو مرجان
زر نایاب و مروارید غلتان
از برایت ارمغان آرم
من آگاهام
من از گشت هزاران سالهٔ تاریخ
ز ایران و انیران، کاوه و ضحاک
در دل یاد‌ها دارم
ه‌مان دریای پُر جوشم که در دوران دورم
 شاه دارا، پارس نامیده
ه‌مان شاهی که مصر و تُرعه‌اش بگشاد
و آگاهم من از شاپور ساسان، شاه ایران
کو سزای قوم نافرمان تازی در کفش بگذاشت
من از جان سختی فرزند ایرانی
من از پیکار نور و تیرگی
افسانه‌ها دانم
هم از آن بابک خرم
دلیر کوه بذ، 
آن گُرد ایرانی
که کاخ ظلم را از پایه می‌لرزاند
و یا یعقوب نام‌آور
که پیکارش نبرد نور و ظلمت بود
و یا فرزند بویه، آن دلیر خطهٔ دیلم
که پیش مقدم او خود خلیفه شرمسار آمد
من از جان بازی این سرفرازان در دل خود یاد‌ها دارم
چو هنگام بهاران
خون سرخ نازنین فرزند ایران
دشت‌ها را از شقایق‌های خاک عاشقان گلگونه می‌دارد
من از آن یادگار ننگ و بیداد عرب
بر خویش می‌پیچم
که در بیدادگاهی چون شلمچه
آن همه ضحاکیان با خیل جانبازان ایرانی چ‌ها کردند
و آن گُردان جان برکف
ز خوزی و خراسانی، 
 دلیر آذری، کُرد و سپاهانی
 و یا گیل و بلوچ و دیلمی، اقوام ایرانی
سر تسلیم ناوردند بر مشتی بیابانی! 
و اینک این منم یکتا خلیج فارس
هزاران سالهٔ مانای تاریخم
که تا خورشید می‌تابد
و تا خون در رگ فرزند ایران گرم می‌جوشد
مرا مزدا اهورا
از برای مُلک ایران پاس می‌دارد

























۱۳۹۱ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

غرض نقشی است کز ما باز خواهد ماند !


غرض نقشی است کز ما بازماند
که هستی را نمی‌بینم بقائی
سعدی (گلستان)



امروز بالاخره مدیریت بالاترین یا نمیدونم سیستم خیلی اوتوماتیکش شناسه من رو بست!
البته این امر برام غافلگیرانه نبود دوسالی هست که داشتم تو بالاترین پرسه میزدم بهترین دوستان زندگی مجازی خودم رو هم از همین بالاترین پیدا کردم ویکجورایی از این بابت مدیونشم .........بالاترین جان سپاسگزارم
امشب هنگامی که اومدم به لینکهام سر بزنم یهو دیدم این پیام رو صفحه ظاهر شد



همیشه منتظر یک همچین روزی بودم چون همیشه با پانترکها یا کسانی را که حس میکردم بر علیه ایران و تاریخش هستند تنها چیزی که برام مهم هستند بحث میکردم و البته این اواخر این بحثهای تکراری گاهی به توهینهای طرف مقابل منجر میشد و همیشه هم به انواع اقسام توهین هها و حمله های شخصی و دشنامهای خانوادگی دچار میشدم اوایل همیشه گزارش میدادم ولی کم کم دیدم که نه بابا هرچی من ملاحظ= میکنم و گزارش میدم گزارشاتم یا رد میشن یا اسپم شده و از رده خارج همین الان هم گمان کنم 51 گزارش در فهرستم دارم که هیچگاه بهش رسیدگی نشده است  برای همین یاد گرفتم در خور توهینهای طرف مقابل تا جایی که ممکن است برخورد کنم و از شخصیت خودم و همه چیزها و کسانی که دوستشون دارم به نوعی دفاع کنم و همیشه هم چون با گزارشهای گروهی نظراتم را حذف میکردند بدون اینکه بالایاران زحمت بکشند ببینند جریان چیست و برای چی بوده که به پاسخ و واکنش من انجامیده داوری میکردند و برای منم اهمیتی نداشت چون به سیستم عادت کرده بودم و این اواخر هم که دیگر گزارش هم نمیدادم چون میدونستم که خوب رد میشود یا به حساب کل کل های گروهها یا افراد فعال حذف خواهم شد و در این بین گروه گرگهای آسمانی یکی از اون گروههایی بود که به علت منفی ها و نظرات و پیگیریهایی که  زیر لینکها داشتیم یکی از گروههایی بودند که همیشه آرزوی بسته شدن حساب من را داشتند و اشگارا زیر لینکها وا بالایارا وا دموکراسچیها و ...میکردند که چرا حساب من بسته نمیشود!
تا اینکه ایمیلم رو باز کردم ببینم برای چی حسابم بسته شده دیدم این ایمیلهای اخطار از سوی بالاترین برام اومدخ و نمیدانم اگر تخلف قانونی بوده و بر اساس آن حسابم بسته شده چرا نه لینکها حذف شده و نه نظرات از دگر سو یک بنده خدایی در پای لینکی گیر داده به پدر من و دشنام مهندسی شده میدهد منم گزارش دادم اثری نداشت خودم به روش خودش پاسخدادم و مانند بار پیش که این آقا مرا حرامزاده خوانده بود ولی بالایارها بهش کاری نداشتند و بجاش نظر من را حذف کردند این بار هم برام اخطار فرستادند خوب من نمیدانم این اقایان بالایار و معلمین اخلاق چرا برای داوری نظرات را دنبال نمیکنند و اثلن درکی از آن ندارند.......
تا اینجا باز هم هیچی پیش خودم گفتم خوب پاسخ توهینی را دادم ناز شستم اما جالب بود برام این که فهمیدم بسته شدن حساب من نه روی حساب این موارد و گزارشات کاربران خود دگر انگار بلکه از سوی گزارشهای فله ای مجاهدا در زیر چند تا لینک آخرم بوده است به طوری که توهین آنها باعص شد تا من یک لینک علی رغم میلم برای این آقایان مزاحمین خلق که به حشرات موذی گفته اند زکی بفرستم و این همزمان شد با توهینهای آقایان که اگر دپای لینکهای آخر من نظرات را دنبال میکنید مرا وادار به واکنش کرد به هر صورت من از حیثیتم دفاع کردک که آقایان مزاحم همه جوره به من انگ زدند و خوشبختانه در خور انگ و ناسزایشان هم پاسخ شنیدند گرچه باعث شدند مندر موردشان لینکی بفرستم در حالی که چون هیچ گاه به  اندازه حتی یک نقطه روی کاغذ نوشتن ارزشی برایشان قائل نبودم مجبور به اینکار شدم که در اندازه یک لینک کوتاه برای این موجودات موذی وقت بزارم!
به هرصورت حساب  ناقابل منم در ادامه بسته شدن حساب کاربران دیگر بالاترین  که  با هجوم گزارشهای فله ای مردان لیبرتی نشان بسته شد در زیر میتوانید ببینید و باور کنید که برای من بابت لینک رجوی گزارش توهین نژادی فرستاده شده و بسته شده باورتون نمیشه فقط ناراحتی م از اینه که چرا اگر هم این شناسه باید بسته میشد در پی گزارشهای لیبرتی چی های مزاحم!احساس بی ارزشی کردم برای بالاترین !

عنان به میکده خواهیم تاخت زین مجلس        
 که وعظ بی عملان واجبست نشنیدن












۱۳۹۱ فروردین ۲۸, دوشنبه

رجوی آی رجوی اینبار قراره یونجه کجا را بجوی!؟


گر مکافات بدی اندر طبیعت واجب است 
چون تو از دنیا چریدی او ترا خواهد چرید
ناصرخسرو







مسعود رجوی و موسی خیابانی پس از یک شکم سیر یونجه  خوردن  به جمهوری اسلامی رای دادند!








۱۳۹۱ فروردین ۲۷, یکشنبه

همه نامداران ایرانیان . قوم ایرانی و زبان‌های ایرانی (کردی، تالشی، لری، فارسی و آذری و پهلوی و دری و ...) چیست؟

همه نامداران ایرانیان 
فردوسی






قوم ایرانی و زبان‌های ایرانی (کردی، تالشی، لری، فارسی دری..) چیست؟
این جستار برگرفته از تارنمای آذرگشنسب میباشد.

در این مقاله چند مفهوم ساده را مطرح می‌کنیم.

قوم ایرانی چیست؟

آیا ما در ایران قوم «فارس» داریم یا قوم ایرانی با زبان پارسی‌دری؟ و مفهوم واژهٔ فارس.

مفهوم واژهٔ کرد و در رابطه با «قوم کرد»

بلوچ در متون قدیم

زبان‌های آریایی مادی امروز با کدام زبان‌ها ارتباط دارند؟

در رابطه با شاخه‌هایی از قوم ایرانی (مانند کاسپی‌ها) و همچنین قومهای پیشا‌ایرانی (مانند ایلامیان).

آیا گویشوران زبان‌های ایرانی چند قوم هستند؟ چرا ما از یک درخت قوم ایرانی با چند شاخه سخن می‌گوییم؟



قوم ایرانی چیست؟

دانشمندان متعقد هستند که گروهی به نام زبانهای ایرانی (آریایی) شامل زبانهای دری (دری یک گونه از پارسی است که پارسی در واقع معنی ایرانی‌تباران در دوران اسلامی می‌داده است و نه گروهی خاص چنانکه خواهیم دید) و لکی و لری و لاری و گیلکی و تالشی و سورانی و بختیاری و کرمانجی و زازایی و کلهری و بلوچی و هورامی و جافی و زبانهای مرکزی (خوانساری و گلپایگانی و انارکی و سیوندی غیره) همه جزو زبان‌های خانواده ایرانی هستند. دورهٔ میانه این زبان‌ها‌‌ همان پارثی و پهلوی ساسانی و سکایی و سغدی و خوارزمی می‌باشد و از دورهٔ باستان ما مادی و سکایی باستان و پارسی باستان و اوستا را داریم.

برای نمونه بنگرید به:

Rüdiger Schmitt (Hg.): Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden (Reichert ۱۹۸۹)

G. Windfuhr، The iranian Languages، Routledge، ۲۰۰۹

http: //www. iranica. com/articles/iran-vi-iranian-languages-and-scripts

نقشه زیر تا حدی این موضوع را روشن می‌کند:





البته زبانهای دیگری ایرانی مانند لری/لکی/تالشی/گیلکی/طبری/دیلمی/هورامی/زازایی.. و غیره در این نقشه نیامده است (زیرا نقشه تنها نمونه‌هایی را اورده است و نه همه این گویشها/زبان‌ها). از دیدگاه‌ تاریخی نیز همواره این گروه‌ها در یک سرزمین مشترک زندگی کرده‌اند و همه از یک ریشه تباری/نژادی/زبانی می‌باشند.

برای نمونه تاریخنگاران ابوعلی سینا که در شهر فارسی‌زبان بخارا بدنیا آمده است را ایرانی می‌دانند. یا ابوریحان بیرونی که زبان مادری او خوارزمی بوده است را نیز ایرانی می‌دانند. نخست باید دانست که منظور از ایرانی بودن این شخصیت‌های تاریخی معنی دقیقی دارد. یعنی زبان اول و اصلی این افراد یکی از زبان‌های خانواده ایرانی (ایرانی-آریایی) مانند سغدی و پارسی و کردی و خوارزمی و سکایی و پارثی و اوستایی و بلوچی و پشتو و گیلکی و دیلمی و تالشی و زازا و غیره بوده است. این زبان‌ها را جزو زبان‌های ایرانی‌تبار می‌دانند.

روزگاری زبان‌های ایرانی‌تبار و مردمان ایرانی‌تبار در آسیایه‌میانه اکثریت جمعیت را دارا بودند که از میان این مردمان می‌توان به سغدیان و خوارزمیان و باختریان و پارثیان و البته پارسیان (بویژه از دوران ساسانیان) نام برد. امروز این چهار زبان دیگر در خراسان بزرگ نیستند و تنها زبان پارسی (که ادامه گویش خراسانی پارسی‌میانه است با نفوذ از سغدی و پارثی) در خراسان بزرگ دیده می‌شود. در کوه‌های پامیر هنوز چند بازمانده اندک از زبان ایرانی سغدی دیده می‌شود ولی در سده‌های بعد بویژه در دوران سلجوقیان و مغولان، زبان‌های ایرانی و مردمان ایرانی کم کم از این مناطق حذف می‌شوند. در عین حال شاخه‌های قوم ایرانی امروز اکثریت جمعیت ایران و تاجیکستان و افغانستان را دارا می‌باشند و همچنین بخش بزرگی از ایرانیان تاجیک و کرد و زازا و بلوچ و تالش در کشورهای ترکیه و آران و اوزبکستان و سوریه و عراق و پاکستان و غیره هستند.

حال پرسش ما اینست که آیا گویشوران این زبان‌ها قومهای گوناگون هستند یا چندشاخه از یک قوم؟ ما در پرسش به این پاسخ، منابع‌های نوین و منابع‌های کهن را بررسی خواهیم نمود.

پرسش اول اینست که منظور ما از ایرانی چیست؟ قوم ایرانی یا‌‌ همان قوم آریایی یک قوم باستانی است که از حدود می‌تانی‌ها که به زبانی مشابه اوستا و سانسکریت سخن می‌گفتند وجود داشتند و نامش بار‌ها در کتیبه‌های گوناگون و نوشتارهای مختلف آمده است.

برای چند نمونه:

یک)

داریوش و خشایار ـ پادشاهان هخامنشی ـ در پاره‌ای از متون بازماندهٔ خود، خویشتن را «یک آریایی از تبار آریایی» (Ariya: Ariyačiça) معرفی می‌کنند (DNa، DSe، XPh). داریوش بزرگ در متن‌هایی دیگر، زبان‌اش را «آریایی» (DB. IV) و «اهوره مزدا» را نیز «خدای آریایی‌ها» اعلام می‌دارد [بریان، ص ۴۰۶؛ ویسهوفر، ص ۱۱].

همچنین داریوش بزرگ زبان خود را نه «پارسی باستان» بلکه «زبان آریایی» معرفی می‌کند.

دو)

شماری از مورخان باستان، به صراحت، ماد‌ها را «آریایی» خوانده‌اند؛ مانند هردوت [VII/۶۲؛ فرای، ص ۴ و ۴۱۱]، استرابون [XV/۲. ۸؛ پیرنیا، ص ۱۶۰] و موسا خورنی [I/۲۹؛ فرای، همان‌جا].

برای نمونه هردوت (دفتر هفتم بند شصت و دو) می‌گوید که لقب ماد‌ها آریایی است:

These Medes were called anciently by all people Arians
 (ترجمه روالینسون)

و یعنی ماد‌ها نیز جزو مردم آریایی بودند.
همچنین بنگرید:
 (فرای، ریچارد،: «میراث باستانی ایران»، ترجمهٔ مسعود رجب‌نیا، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸)



سه):

 «تن‌ها مورد استعمال مجاز اصطلاح آریایی درباره اقوامی است که در ازمنه باستانی خود، خویشتن را آریا می‌نامیدند. هندیان [۱۲] و ایرانیان (پارسیان) [۱۳] و ماد‌ها [۱۴] و اسکیت‌ها [۱۵] و آلان‌ها [۱۶] و اقوام ایرانی زبان آسیای [۱۷] میانه خود را آریا می‌خواندند»

 (ا. م. دیاکونوف: «تاریخ ماد»، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۰، ص ۱۴۲، سطرهای ۵ تا ۹).

و سپس می‌گوید:

اسامی خاص فراوان اقوام مذکور که با Arya (آریا- آریایی) تشکیل شده شاهد این مدعی است. مثلا در زبان پارت‌ها (اسناد نسا نزدیک اشک آباد – عشق آباد) آریا برزن (aryabarzān) و آریانی یستک (Aryaniyastak) آمده است. (ای. م. دیاکونوف و م. م. دیاکونوف و و. آ. لیوشیتس. بایگانی پارت‌ها در نسا VDI، سال ۱۹۵۳ شماره ۴ ص ۱۱۶) و بسیاری اسامی دیکر.


چهار):

همچنین کانیشکا، زبان ایرانی بلخی را «آریان» خوانده است و نه بلخی/باختری.

The «Aryan» Language، Gherardo Gnoli، Instituto Italiano per l «Africa e l» Oriente، Roma، ۲۰۰۲

www. azargoshnasp. net/history/Aryan/aryanlanguagegnoli. pdf

http: //www. gengo. l. u-tokyo. ac. jp/~hkum/bactrian. html



پنج)
استرابو مردمان پارس و ماد و سغد و باختر و آریا را جزو کشور آریانا می‌نامد و می‌گوید

The name of Ariana is further extended to a part of Persia، and of Media، as also to the Bactrians and Sogdians on the north; for these speak approximately the same language، with but slight variations.
 (استرابو، جغرافی، دفتر پانزدهم، بند هشتم)

The Geography of Strabo: With an English Translation by Horace Leonard Jones. Based in Part Upon the Unfinished Version of John Robert Sitlington Sterrett

Translated by Horace Leonard Jones

Published by Harvard University Press، ۱۹۶۶



ترجمه: سرزمین آریانا به علاوه​ی این، فراگیرنده​ی بخشهایی از سرزمین پارس و ماد و همچنین بلخیان (باختری‌ها) و سغدی‌ها در شمال می‌باشد، زیرا این مردمان با اندکی کم تفاوت، با یک زبان سخن می‌رانند.

شش)

واژهٔ «ایران» (Eran) برای نخستین بار در سنگ‌نوشته‌های اردشیر یکم - بنیان‌گذار دودمان ساسانی - گواهی شده است. وی در برجسته‌نگاری تفویض شاهنشاهی‌اش [از سوی اورمزد] در نقش رستم استان فارس، و سپس در سکه‌های‌اش، Ardashir shahan shah Eran (به پارسی میانه) و Shahan shah Aryan (به پارتی) «= اردشیر، شاه شاهان آریایی‌ها» خوانده شده است. پسرش شاپور یکم، ضمن استفاده از‌‌ همان لقب برای پدرش، به خود با عنوان Shahan shah eran ud aneran (به پارسی میانه) و Shahan shah aryan ud anaryan (به پارتی) «= شاه شاهان آریایی‌ها و غیرآریایی‌ها» اشاره کرده است. همین شکل و شیوه، مورد استفادهٔ شاهان بعدی ساسانی، از «نرسه» تا «شاپور سوم» بود. سنگ‌نوشتهٔ سه زبانهٔ شاپور یکم در کعبهٔ زرتشت در استان فارس - که در این موضوع فقط نسخه‌های پارتی و یونانی‌اش محفوظ مانده، اما نسخهٔ پارسی میانهٔ آن نیز با اطمینان، بازسازی‌پذیر است - برای نخستین بار حاوی واژهٔ پارسی میانهٔ «ایران‌شهر» EranShahr (به پارتی: Aryanshahr) است. بیان پادشاه مذکور در این زمینه، چنین است: «an … eranshahr xwday hem» (به پارسی میانه) / «az … aryanshahr xwday ahem» (به پارتی) / «ego … tou Arianon ethnous despotes eimi» (به یونانی) «= من سرور پادشاهی (در نسخهٔ یونانی: ملت) آریاییان هستم» (SH. K. Z، Mid. Pers. [۱]، Parth. ۱.، Gk. ۱. ۲). این قاعده‌سازی، به دنبال لقب «شاه شاهان آریایی‌ها» ی شاپور یکم، این نکته را به نظر بسیار پذیرفتنی می‌سازد که واژهٔ «ایران‌شهر» به درستی، «شاهنشاهی» (empire) معنی می‌گردیده، ضمن اینکه واژهٔ Eran هنوز مطابق با ریشه‌شناسی‌اش (از واژهٔ ایرانی کهن: aryanam*)، به عنوان حالت جمع اضافی نام قومی «ایر» (Er) (پارتی: Ary؛ از ایرانی کهن: -arya؛ = آریایی) به معنای «-ِ ایرانیان» فهمیده می‌شده است. شکل مفرد این واژه را شاپور در اشاره به پسرش «نرسه» مورد استفاده قرار داده است: Er mazdesn Narseh، shah Hind، Sagestan … (به پارسی میانه) / ary mazdezn Narseh … (به پارتی)، یعنی: «آریایی مزداپرست نرسه، شاه هند و سیستان و…».
از دیگر شاهان ساسانی، بهرام دوم نیز منحصراً، در برخی سکه‌های‌اش، این واژه را به صورت یک پیشوند به سکه‌نوشته‌های معیاری که از زمان اردشیر یکم مورد استفاده بوده، افزوده است: «(آریایی) مزداپرست، خدایگان (بهرام)، شاه شاهان آریایی‌ها (و غیر آریایی‌ها)».
ترکیب «اریانام خشثره» -aryanam xshathra* [= شهریاری آریایی‌ها] در هیچ یک از سنگ‌نوشته‌های پارسی باستان هخامنشی یافته نشده است. در این زمینه، در یشت‌های متأخر اوستا، تنها ذکر Airiia و Anairiia danghawo «= سرزمین‌های آریایی» و «غیرآریایی» وجود دارد. بنابراین اصطلاح «ایران‌شهر» برساختهٔ ساسانیان بوده است.
 (برگرفته از دانشنامه ایرانیا- «ایرانشهر» - دیوید مکنزی-برگردان به فارسی داریوش کیانی)
پیوند اصلی:
http: //www. iranica. com/articles/eran-eransah

David Mackenzie، «Eranshahr» in Encyclopedia Iranica

هفت)
مقاله مهم زیر از یک پروفسور ایتالیایی بسیاری از این اسناد پیش از پارثیان را گردآوردی کرده است:

http: //www. iranica. com/articles/iranian-identity-ii-pre-islamic-period

G. Gnoli، «IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD» in Encyclopedia Iranica

The inscriptions of Darius I (see DARIUS iii) and Xerxes، in which the different provinces of the empire are listed، make it clear that، between the end of the ۶th century and the middle of the ۵th century B. C. E.، the Persians were already aware of belonging to the ariya «Iranian» nation (see ARYA and ARYANS). Darius and Xerxes boast of belonging to a stock which they call «Iranian»: they proclaim themselves «Iranian» and «of Iranian stock،» ariya and ariya čiça respectively، in inscriptions in which the Iranian countries come first in a list that is arranged in a new hierarchical and ethno-geographical order، compared for instance with the list of countries in Darius» s inscription at Behistun (see BISOTUN; Gnoli، ۱۹۸۹، pp. ۲۲-۲۳; ۱۹۹۴، pp. ۱۵۳-۵۴). We also know، thanks to this very same inscription، that Ahura Mazdā was considered the «god of the Iranians» in passages of the Elamite version corresponding to DB IV ۶۰ and ۶۲ in the Old Persian version، whose language was called «Iranian» or ariya (DB IV، ۸۸-۸۹). Then again، the Avesta clearly uses airya as an ethnic name (Vd. ۱; Yt. ۱۳. ۱۴۳-۴۴، etc.)، where it appears in expressions such as airyāfi; daiŋˊhāvō «Iranian lands، peoples،» airyō. šayanəm «land inhabited by Iranians،» and airyanəm vaējō vaŋhuyāfi; dāityayāfi; «Iranian stretch of the good Dāityā،» the river Oxus، the modern Āmū Daryā (q. v. ; see ĒRĀN-WĒZ). There can be no doubt about the ethnic value of Old Iran. arya (Benveniste، ۱۹۶۹، I، pp. ۳۶۹ f. ; Szemerényi; Kellens).



The Old Persian and Avestan evidence is confirmed by the Greek sources: Herodotus (۷. ۶۲) mentions that the Medes once called themselves Arioi; Eratosthenes apud Strabo (۱۵. ۲. ۸) speaks of Arianē as being between Persia and India; Eudemus of Rhodes apud Damascius (Dubitationes et solutiones in Platonis Parmenidem ۱۲۵ bis) refers to «the Magi and all those of Iranian (áreion) lineage» ; Diodorus Siculus (۱. ۹۴. ۲) considers Zoroaster (Zathraustēs) as one of the Arianoi. The ethnic، linguistic، and religious import of terms connected with Old Pers. ariya and Av. airya is therefore borne out by a lot of different evidence، over a span of time that goes from the Achaemenid to the Seleucid and Parthian periods and in Iranian and non-Iranian sources. Besides Greek، the non-Iranian sources include Armenian، as in the expression ari Aramazd «Ahura Mazdā، the Iranian» in The History of the Armenians (sec. ۱۲۷) by Agathangelos (de Lamberterie، p. ۲۴۳; Schmitt، ۱۹۹۱; Gnoli، ۱۹۹۳، p. ۱۹). An Iranian source، the Rabatak inscription (l. ۳ f.) in the Bactrian language، has ariao، meaning «in Iranian (language)» (Sims-Williams، ۱۹۹۵-۹۶، p. ۸۳; ۱۹۹۷، p. ۵; Gnoli، ۲۰۰۲). All this evidence shows that the name arya «Iranian» was a collective definition، denoting peoples (Geiger، pp. ۱۶۷ f. ; Schmitt، ۱۹۷۸، p. ۳۱) who were aware of belonging to the one ethnic stock، speaking a common language، and having a religious tradition that centered on the cult of Ahura Mazdā.





بنابراین آریایی (ایرانی) به قومی گفته می‌شده است که با وجود تنوع زبانهای ایرانی.. همگی دارای ریشه واحد و فرهنگ مشترک و اسطوره مشترک و تاریخ مشترک بودند و شاهان ساسانی خود را آریایی (ایرانی) خوانده و کشورشان را ایران/ایرانشهر/آریان خوانده‌اند.

البته قوم ایرانی به اندازه کافی در ادبیات آمده است که نمونه آوردن از آن نیازی نیست.
شاید همین از اسدی طوسی بسنده باشد:
وفا ناید هرگز از ترک پدید
وز ایرانیان جز وفا کس ندید

و در شاهنامه و دارابنامه و صد‌ها اثر فرهنگی همواره از قوم ایرانی سخن رفته است.


آیا ما در ایران قوم «فارس» داریم یا قوم ایرانی با زبان پارسی‌دری؟ و مفهوم واژهٔ فارس.

داریوش و خشایار ـ پادشاهان هخامنشی ـ در پاره‌ای از متون بازماندهٔ خود، خویشتن را «یک آریایی از تبار آریایی» می‌نامد و در عین حال «پارسی فرزند یک پارسی».

می‌توان گفت پس شاخه‌ای به نام پارسیان در دوران هخامنشیان از مردمان آریایی وجود داشته است. در رابطه با معنی واژهٔ پارسی می‌خوانیم:



Jan Tavernier، «Iranica in the Achamenid Period (c. a. ۵۵۰-۳۳۰ B. C.) ; lexicon of old Iranian proper names and loanwords، attested in non-Iranian texts. Volume ۱۵۸ of Orientalia Lovaniensia Analecta. Peeters Publisher، ۲۰۰۷. Pg ۲۸:

 {It should not be amazing that several proposals concerning the etymology of Parsa have been put forward. In Hoffman» s eye (۱۹۴۰: ۱۴۲) the name is related to Old Indian Parsu-، the name of warrior tribe. Eilers (۱۹۵۴: ۱۸۸: also Harmatta ۱۹۷۱c: ۲۲۱-۲۲۲) he uses Assyrian Parsua to prove Parsa -- evolved from *Parsva-. Again Eilers (۱۹۸۷: ۴۹) finds another Old Indian word to explain Parsa. This time it is «Parsu» -، «rib، sickle». More recently Skalmowski (۱۹۹۵: ۳۱۱) pointed out that Pars (u) a is the equivalent of Old Indian parsva، «the region of the ribs، immediate neighborhood»}



Diakonoff، I. M. (۱۹۸۵)، «Media I: The Medes and their Neighbours»، in Gershevitch، Ilya، Cambridge History of Iran، ۲، Cambridge University Press، pg ۶۲:

According to E. Grantovsky، the meaning of the term is «side»، «rib» and as an etymology، «those with strong ribs».

And the eminent Iranologist George Morgenstriene has shown that Parsa، Pahlu، Pashtu، Parthia and etc. are all cognates of the same word.

See: Morgenstriene، George ۱۹۷۳: «Pashto»، «Pathan» and the treatment of R + sibilant in Pashto، in: Indo-Dardica، Wiesbaden: Reichert، ۱۶۸–۱۷۴.



در کل دانشمندان واژگان پارس، پارث، پهلو، پشتو و پارسا را از یک ریشه می‌دانند. لغت پارسی بنابراین به معنی پهلو یا دنده است و دیاکونوف و هنینگ پارسی را به معنی «کسانی که پهلو قوی یا دندهٔ قوی دارند» می‌دانند.

برخی از دانشمندان نیز آن را از نام خنجر پارسیان خواندند که شباهت به دنده دارد ولی آرای دانشمندان امروزی‌‌ همان است که پارس، پارث، پهلو، پهلوی، پارسا از یک ریشه هستند.

در زیر پارسا، لغتنامه دهخدا نیز نوشته است.

فرهنگ رشیدی، یکی از فرهنگهای متعبر که چهارصد سال پیش نوشته شده است زیر لغت پارسا می‌نویسد:

پرهیزگار و به معنی پارسی نیز گفته‌اند، و بعضی گفته‌اند: پارسا مرکب است از پارس که لغتی است در پاس به معنی حفظ و نگهبانی و از الف که چون لاحق کلمه شود افا ده معنی فاعلیت کند، و معنی ترکیبی حافظ و نگهبان چه پارسا پاسدار نفش خود باشد. (فرهنگ رشیدی نیمه نخست)

حافظ هم آن را به معنی ایرانی بکار برده است:

تازیان غم احوال غریبان نبوَد
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم



در هر رو، هرچند در زمان هخامنشیان می‌توان گفت که گروهی از ایرانیان به نام «پارسی» شناخته می‌شدند اما در زمان ساسانیان لقب پارسی برای همهٔ ایرانیان بکار گرفته شده است و واژه پارسی دیگر تغییر معنا داده است. این را می‌توان به طور صریح در متون اسلامی نیز دید. بقول یکی از نویسندگان معاصر:

حقیقتی که قوم‌سازان و قوم‌پرستان و حتا بسیاری از شخصیت‌های سیاسی کشور از آن ناآگاه‌اند این است که در ایران چیزی به نام «قوم فارس»، یا هر قوم دیگری وجود ندارد. در چارچوب کشور ایران تنها و تنها «ملت ایران» و «ملیت ایرانی» موجود است و تفاوت‌های زبانی و گویشی موجود میان شهروندان مناطق مختلف کشور، فقط نشان دهندهٔ وجود تنوع فرهنگی در کشور است و نه چیز دیگری. واحدی به نام «قوم فارس/ پارس» نزدیک به دو هزار سال پیش در جامعهٔ یک‌پارچهٔ ایران تحلیل رفت و از این رو گفت‌وگو از «قوم فارس/ پارس» در ایران معاصر، بی‌معنا و فاقد موضوعیت است؛ و دقیقاً از این رو است که قوم‌سازان و تجزیه‌طلبان تاکنون نتوانسته‌اند مشخص کنند و توضیح دهند که منظورشان از «قوم فارس» یا «فارس‌ها» دقیقاً چیست. اما از آنجا که مهم‌ترین دودمان‌های پادشاهی ایران (هخامنشیان و ساسانیان) از ایالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، کل کشور ایران، چنان که در متون کهن و میانهٔ یونانی، لاتینی، ارمنی، سریانی، چینی، و فارسی – عربی دوران اسلامی مشاهده می‌شود، از دیرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده می‌شده است. حتا هنوز نیز در زبان‌های اروپایی از کشور ایران‌گاه با نام پارس (انگلیسی: Persia؛ فرانسوی: ‍Perse) یاد می‌شود و البته اگر خواست رضا پهلوی نبود، نام رسمی ایران در اسناد بین المللی هنوز پارس بود. بنابراین مشخص است که عنوان پارسی / فارسی، منحصراً دارای مفهومی ملی است و نه قومی، و عنوان‌های چون ستارگان پارسی نیز به همهٔ مردم ایران دلالت و اشاره دارد.



در واقع واژهٔ فارس در مقابل عرب/ترک در متون اسلامی بکار رفته است و در کل منظور ایرانی‌زبانان بوده است. ما چند شاهد در این رابطه می‌اوریم:

لغتنامه دهخدا در ذیل «فارسی» آمده‌است: ««» فارسی. (ص نسبی) منسوب به فارس که فارسیان و ممالک آن‌ها باشد. (منتهی الارب). معرب پارسی؛ ایرانی. (حاشیۀ برهان چ معین: پارس). «»» و در زیر «فارس» آمده‌است: ««» آنکه زبان فارسی دارد. آنکه از مردم ایران است. در مقابل ترک، عرب و جز آن «»».

اعراب و یونانیان و خارجی‌ها نام کشور ایران را «پارس» و نام مردمان آن را «پارسی» می‌خواندند. برای نمونه قطران تبریزی، شاعر دهقان‌تبار (طبقه‌ای از ایرانیان ساسانی)، می‌سراید:

بلبل به سان مطرب بیدل فراز گل
گه پارسی نوازد، گاهی زند دری

و دکتر امین ریاحی خوئی «دری» را زبان فارسی خراسان و پارسی را زبان ایرانی آذربایجان می‌دانند

 (ریاحی خویی، محمدامین، «ملاحظاتی دربارهٔ زبان کهن آذربایجان»: اطلاعات سیاسی - اقتصادی، شمارهٔ ۱۸۱-۱۸۲)
مقاله نیز در اینجا بازیافت می‌شود:
http: //www. azargoshnasp. net/languages/Azari/۲۶. pdf


ابوریحان بیرونی، ایرانیان زبان خوارزمی را شاخه‌ای از درخت استوار پارسیان می‌داند: «و أما أهل خوارزم، و إن کانوا غصناً من دوحة الفُرس» (و مردم خوارزم٬ آن‌ها شاخه‌ای از درخت استوار پارسیان (ایرانیان) هستند.)
منبع: الاثار الباقیه عن القرون الخالیه، ابوریحان محمد ابن احمد بیرونی (۳۶۲ - ۴۴۰ ق) -تحقیق و تعلیق: پرویز اذکایی-ناشر: میراث مکتوب-چاپ اول: تابستان ۱۳۸۰

باید دانست زبان خوارزمی، یک زبان ایرانی‌تبار شرقی است و با زبان‌های ایرانی (آریایی) سغدی و استی و زبان‌های پامیری از یک خانواده می‌باشد.


ابو الحسن مسعودی در التنبیه و الاشراف می‌ینویسد: «پارسیان قومی بودند که قلم‌روشان دیار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمنیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است و هرات و مرو و دیگر ولایت‌های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر به این ولایت‌ها پیوسته‌است، همهٔ این ولایت‌ها یک مملکت بود، پادشاه‌اش یکی بود و زبان‌اش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان می‌نویسند یکی باشد، زبان یکی است وگر چه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان‌های پارسی.»

اصل عربی:
فالفرس أمة حد بلاد‌ها الجبال من الماهات وغیر‌ها وآذربیجان إلی ما یلی بلاد أرمینیة وأران والبیلقان إلی دربند وهو الباب والأبواب والری وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشهر، وهی نیسابور، وهراة ومرو وغیر ذلک من بلاد خراسان وسجستان وکرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلک من أرض الأعاجم فی هذا الوقت وکل هذه البلاد کانت مملکة واحدة ملک‌ها ملک واحد ولسان‌ها واحد، إلا أنهم کانوا یتباینون فی شیء یسیر من اللغات وذلک أن اللغة إنما تکون واحدة بأن تکون حروف‌ها التی تکتب واحدة وتألیف حروف‌ها تألیف واحد، وإن اختلفت بعد ذلک فی سائر الأشیاء الأخر کالفهلویة والدریة والآذریة وغیر‌ها من لغات الفرس.
 (مسعودی، علی بن حسین: «التنبیه و الاشراف»، به تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، ۱۳۵۷ ق.)

از این نکته برمیاید که فارسی دری تنها یکی از زبانهای گروه مردمان پارسی حساب می‌شود و گویندگان زبانهای دیگر مانند زبان آذری و پهلوی و زبانهای دیگر پارسی (ایرانی) نیز جزو گروه مردمان پارسی حساب می‌شدند.



برای نمونه دیگر در کتاب مرزبان نامه، که ترجمه‌ای است از طبری کهن به زبان دری، وراوینی در مقدمه ترجمه زبان طبری کهن را «فرس-قدیم» می‌خواند و می‌گوید که که آن را از فرس قدیم (طبری کهن) به فارسی دری ترجمه می‌کند.

Kramers، J. H. «Marzban-nāma.» Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman، Th. Bianquis، C. E. Bosworth، E. van Donzel and W. P. Heinrichs. Brill، ۲۰۰۷. Brill Online. ۱۸.


حتی در متون دوران قاجاریه، به اقوام کرد و لک لقب «فرس قدیم» را می‌دادند و خارجی‌ها لک‌ها و لر‌ها و بختیاری‌ها و کرد‌ها را جزو گروه‌های پارسی می‌شمردند و خود آن گروه نیز خود را از «فرس قدیم» می‌دانستند.
برای نمونه:
Shiel، Lady (Mary). Glimpses of Life and Manners in Persia. London: John Murray، ۱۸۵۶.
در این کتاب می‌خوانیم:
The PERSIAN TRIBES The tribes are divided into three races-Toorks، Leks and Arabs. The first are the invaders from Toorkistan، who، from time «immemorial، have established themselves in Persia، and who still preserve their language. The Leks form the clans of genuine Persian blood، such as the Loors، Bekhtiaris. To them might be added the Koords، as members of the Persian family; but their numbers in the dominions of the Shah are comparatively few، the greater part of that widely-spread people being attached to Turkey. Collectively the Koords are so numerous that they might be regarded as a nation divided into distinct tribes. Who are the Leks، and who are the Koords؟ This inquiry I cannot solve. I never met anyone in Persia، either eel or moolla، who could give the least elucidation of this question. All they could say was، that both these races were Foors e kadeem، -old Persians. They both speak dialects the greater part of which is Persian، bearing a strong resemblance to the colloquial language of the present day، divested of its large Arabic mixture. These dialects are not perfectly alike، though it is said that Leks and Koords are able to comprehend each other. One would be disposed to consider them as belonging to the same stock،. did they not both disavow the connection. A Lek will- admit that a Koord، like himself، is an «old Persian «(Foors-e-Qadim) but he denies that the families are identical، and a Koord views the question in the same light.

در اینجا گفته شده است که لک‌ها، لر‌ها، بختیاری‌ها و کرد‌ها جزو پارسیان اصیل هستند و مردمان ایران (چه ایل چه ملا و غیره) آن‌ها را» فرس قدیم «می‌دانستند و خود این گروه‌ها نیز خود را فرس قدیم می‌دانستند.


شاید یک نمونه دیگر از این را می‌توان در روزنامه جنگل پیش از پهلوی‌ها دید که نگارندهٔ یک مقاله در آن در رابطه با قفقاز می‌نیوسد:» قفقازیة جنوبی یعنی ولایات جنوبی قفقاز که هریک از آن‌ها به شهادت تاریخ اسم معینی داشته و دارند همه فارسی‌نژاد، همه ایرانی الاصل، غیر از زبانشان که فعلاً ترکی است همه چیزشان ایرانی است امروز اسم آذربایجان را به خود گذاشت، چرا به چه جهت؟ «(این مقاله درشماره ٢۴ روزنامه جنگل (نشریه نهضت جنگل) مورخه ٢٣ ربیع الثانی١٣٣۶ هجری قمری برابر با ١٧ بهمن ١٢٩۶ خورشیدی به قلم نا‌شناس چاپ شده بود. متن کامل این مقاله را در کتاب مجموعهٔ روزنامه‌های جنگل در صفحات ١۶٣-١۶١ می‌توانید ببینید. مشخصات کتاب: نام کتاب: مجموعهٔ روزنامه‌های جنگل-به کوشش: امیر نعمتی لیمائی-ناشر و محل نشر: امیدمهر، مشهدسال نشر: ۱۳۸۹-قطع کتاب: رحلی-تعداد صفحات: ۲۴۰-ب‌ها: ۷۵۰۰۰ ریال)

و در واقع منظور روزنامه‌نگاران جنگل از‌نژاد فارسی همان‌نژاد ایرانی (یعنی ایرانی‌زبان) بوده است.


پیوند ایران و فارس نیز در متون کهن بار‌ها گواهی گردیده‌است، چنان که حمزه اصفهانی می‌نویسد (تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۷، ص ۲): «آریان که‌‌ همان فرس است در میان این کشور‌ها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان‌اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است».

بنابراین تا دوران اخیر لغت «فارس» محدود به گونه «دری» فارسی نبوده‌است و در واقع شامل زبانهای متعدد ایرانی و ساکنیان مردم ایران می‌شده‌است. همچنین در این نکته حمزهٔ اصفهانی باید باز گفت که» فارس «به معنی خاص‌‌ همان استان فارس است ولی به مرور زمان به نام کل کشور ایران تبدیل شده است.


بنابراین، برخلاف قومگرایان که امروز» خلق فارس «،» خلق بلوچ «، و» خلق کرد «قائل هستند در متون دوران اسلامی چنین عنوانهایی وجود نداشت. ولی در ادبیات قوم‌گرایانه و چپ و ایران‌ستیرانه کوشش می‌شود که این واژه» فارس «را محدود کنند به کسانی که به زبان فارسی‌دری تکلم می‌کنند. ولی به قول استاد کیانی باید توجه داشت:

واحدی به نام «قوم فارس/ پارس» نزدیک به دو هزار سال پیش در جامعهٔ یک‌پارچهٔ ایران تحلیل رفت و از این رو گفت‌وگو از «قوم فارس/ پارس» در ایران معاصر، بی‌معنا و فاقد موضوعیت است؛ و دقیقاً از این رو است که قوم‌سازان و تجزیه‌طلبان تاکنون نتوانسته‌اند مشخص کنند و توضیح دهند که منظورشان از «قوم فارس» یا «فارس‌ها» دقیقاً چیست. اما از آنجا که مهم‌ترین دودمان‌های پادشاهی ایران (هخامنشیان و ساسانیان) از ایالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، کل کشور ایران، چنان که در متون کهن و میانهٔ یونانی، لاتینی، ارمنی، سریانی، چینی، و فارسی – عربی دوران اسلامی مشاهده می‌شود، از دیرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده می‌شده است. حتا هنوز نیز در زبان‌های اروپایی از کشور ایران‌گاه با نام پارس (انگلیسی: Persia؛ فرانسوی: ‍Perse) یاد می‌شود و البته اگر خواست رضا پهلوی نبود، نام رسمی ایران در اسناد بین المللی هنوز پارس بود. بنابراین مشخص است که عنوان پارسی / فارسی، منحصراً دارای مفهومی ملی است و نه قومی.

محدود کردن این واژهٔ کهن به تنها گروه پارسی-دری زبانان یک تحریف تاریخ است و بایست سخت از آن پرهیز کرد. برای نمونه اوحدی مراغه‌ای این را به عنوان زبان اصفهان معرفی می‌کند:

دیم تو خورد و چشم مو‌تر
هشکش ویکر وان خوزارو
واتت که سر فلا کروهینی تو ساعتی
 کین آه سوته دل بهر چه تو وات ایستاده بو

دیم=چهره، صورت (که در فارسی‌دری کمتر بکار می‌رود)
هشک=خشک
وات=گفتن
سوته=سوخته
بو=باشد


اوحدی‌ مراغه‌ای حدود سیصد سال پس از ناصرخسرو می‌زیست. ولی ناصر خسرو، شاعر، حکیم و نویسنده بزرگ ایرانی ملاحظه خواهیم کرد که اصفهان از زمان‌های دور شهری بزرگ و دیدنی بوده است. ناصر خسرو در حدود یک هزار سال پیش از اصفهان دیدن نموده است و می‌نویسد: «من در همهٔ زمین پارسی گویان، شهری نیکو‌تر و جامع‌تر و آبادان‌تر از اصفهان ندیدم»

اما منظور ناصرخسرو از» پارسی‌گویان «تن‌ها زبان دری در اینجا نبوده است. چنانکه قطران تبریزی نیز زبان خود را» پارسی «و زبان خراسانی را» دری «می‌گوید. در جای دیگر ولی ناصرخسرو واژهٔ دری و فارسی را یکی می‌داند.



در اینجا در واقع تناقضی نیست، زیران زبا پارسی‌دری یک نمونه از زبان‌های ایرانی است و قطران تبریزی زبان آذری فهلوی را» پارسی «خوانده است و ناصر خسرو زبان قدیمی اصفهان را» پارسی «خوانده‌است. زیرا لغت پارسی محدود به یک لهجه خاص ایرانی نبوده است و در کل معنی‌‌ همان ایرانی می‌داده است.


زبان فارسی دری خود گویش خراسانی زبان پارسی میانه (پهلوی) می‌باشد که پس از اسلام گسترش یافته و بر دیگر گویش‌های ایرانی این سرزمین چیره شده است. ولی ریشه پهلوی زبان پارسی کنونی را می‌توان به آسانی ثابت کرد. مروری بر چند واژه متعلق به هر سه زبان پارسی باستان و میانه و نو گواهی آشکار بر وجود پیوند میان این سه زبان ایرانی است:

Aspa (پارسی باستان)> asp (پارسی میانه)> اسب (فارسی)

Kāma (پارسی باستان)> Kām (پارسی میانه)> کام (فارسی)

Daiva (پارسی باستان)> dēw (پارسی میانه)> دیو (فارسی)

Drayah (پارسی باستان)> drayā (پارسی میانه)> دریا (فارسی)

Dasta (پارسی باستان)> dast (پارسی میانه)> دست (فارسی)

Bāji (پارسی باستان)> bāj (پارسی میانه)> باج (فارسی)

Brātar (پارسی باستان)> brādar (پارسی میانه)> برادر (فارسی)

Būmi (پارسی باستان)> būm (پارسی میانه)> بوم (فارسی)

Martya (پارسی باستان)> mard (پارسی میانه)> مرد (فارسی)

Māha (پارسی باستان)> māh (پارسی میانه)> ماه (فارسی)

Vāhara (پارسی باستان)> wahār (پارسی میانه)> بهار (فارسی)

Stūnā (پارسی باستان)> stūn (پارسی میانه)> ستون (فارسی)

Šiyāta (پارسی باستان)> šād (پارسی میانه)> شاد (فارسی)

Duruj / drauga (پارسی باستان)> drōgh (پارسی میانه) <دروغ (فارسی)

پیوند ایران و فارس نیز در متون کهن بار‌ها گواهی گردیده است، چنان که حمزه اصفهانی می‌نویسد (تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۷، ص ۲): «آریان که‌‌ همان فرس است در میان این کشور‌ها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان‌اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است».



برای آگاهی خوانندگان از پیوند و ارتباط کامل زبان فارسی کنونی با زبان پارسی میانه (پهلوی) نمونه‌هایی از نوشته‌های پهلوی را در زیر نقل می‌کنیم تا آشکار شود که حقیقتأ زبان فارسی کنونی ادامه زبان پهلوی عصر ساسانی است.

قطعه شعری به زبان پهلوی (متون پهلوی، جاماسپ آسانا، گزارش سعید عریان، ۱۳۷۱، ص ۹۶):

Dārom andarz-ē az dānāgān

Az guft-ī pēšēnīgān

Ō šmāh bē wizārom

Pad rāstīh andar gēhān

Agar ēn az man padīrēd

Bavēd sūd-ī dō gēhān

برگردان فارسی دری:

 «دارم اندرزی از دانایان

از گفتهٔ پیشینیان

به شما بگزارم (= گزارش دهم)

به راستی اندر جهان

اگر این از من پذیرید

بُوَد سود دو جهان».



اما این نکته ضروری است که داریوش زبان خود را» آریان «خوانده است هرچند محققان امروزی آن را پارسی‌ باستان می‌خوانند.

همچنین کانیشکا، زبان ایرانی بلخی را» آریان «خوانده است و نه بلخی/باختری.

The» Aryan «Language، Gherardo Gnoli، Instituto Italiano per l» Africa e l «Oriente، Roma، ۲۰۰۲

www. azargoshnasp. net/history/Aryan/aryanlanguagegnoli. pdf

http: //www. gengo. l. u-tokyo. ac. jp/~hkum/bactrian. html



زبان دری هم یگی از گویشهای مهم ایرانی و ادامهٔ پارسی میانه به لهجهٔ خراسانی است. آن را جزو زبانهای ایرانی جنوبی غربی می‌دانند زیرا هرچند اصلش از فارس است (پارسی میانه) ولی دچار تحولاتی در خراسان شده است. یعنی زبان پارسی‌میانه در دوران ساسانیان چنان گسترده شد که از فارس به محل‌های دیگر مانند خراسان و آذربایجان و غیره گسترش یافت. زبان پارسی‌دری کنونی هم ادامه لهجه خراسانی آن زبان فارسی‌میانه در خراسان می‌باشد.

این نیز نظر زبان‌شناسان و محققان می‌باشد:

» Middle Persian، also called Pahlavi is a direct continuation of old Persian، and was used as the written official language of the country. «» However، after the Moslem conquest and the collapse of the Sassanids، Arabic became the dominant language of the country and Pahlavi lost its importance، and was gradually replaced by Dari، a variety of Middle Persian، with considerable loan elements from Arabic and Parthian. «

Ulrich Ammon، Norbert Dittmar، Klaus J. Mattheier، Peter Trudgill،» Sociolinguistics Hsk ۳/۳ Series Volume ۳ of Sociolinguistics: An International Handbook of the Science of Language and Society «، Walter de Gruyter، ۲۰۰۶. ۲nd edition. pg ۱۹۱۲.

New Persian، is» the descendant of Middle Persian «and has been» official language of Iranian states for centuries «، whereas for other non-Persian Iranian languages» close genetic relationships are difficult to establish «between their different (Middle and Modern) stages. Modern Yaḡnōbi belongs to the same dialect group as Sogdian، but is not a direct descendant; Bactrian may be closely related to modern Yidḡa and Munji (Munjāni) ; and Wakhi (Wāḵi) belongs with Khotanese.»

Skjærvø، Prods Oktor (۲۰۰۶). Encyclopedia Iranica، «Iran، vi. Iranian languages and scripts».

The language known as New Persian، which usually is called at this period (early Islamic times) by the name of Parsi-Dari، can be classified linguistically as a continuation of Middle Persian، the official religious and literary language of Sassanian Iran، itself a continuation of Old Persian، the language of the Achaemenids. Unlike the other languages and dialects، ancient and modern، of the Iranian group such as Avestan، Parthian، Soghdian، Kurdish، Pashto، etc.، Old Middle and New Persian represent one and the same language at three states of its history. It had its origin in Fars and is differentiated by dialectical features، still easily recognizable from the dialect prevailing in north-western and eastern Iran.

 (Lazard، Gilbert ۱۹۷۵، «The Rise of the New Persian Language» in Frye، R. N.، The Cambridge History of Iran، Vol. ۴، pp. ۵۹۵-۶۳۲، Cambridge: Cambridge University Press. (



زبان پارسی‌میانه ولی در استان فارس روند خود را ادامه داد و در برخی از فهلویات حافظ و سعدی می‌توان آن را دید:

برای نمونه در دیوان حافظ می‌بینیم:
بپی ماچــان غرامت بسپریمن
غرت یک وی روشتــی ازامادی
غم‌ای دل بوادت خورد ناچا
وغر نه اوبنی آنچه‌ات نه‌شاد دی
 (دیوان حافظ به تصحیح دکتر پرویز خانلری، چاپ دوم، تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۲، جلد اول، ص۸۷۴).

برگردان:
در «پای ماچان» (محل ویژه محاکمه در حضور قاضی) غرامت بسپاریم
اگر یک رفتار زشتی از ما دیدی
غم این دل را باید خورد ناچار
وگرنه بینی آنچه نشائی دید.

بنابراین زبان پارسی‌دری ریشه در استان فارس از طریق پارسی‌میانه دارد ولی در زمان ساسانیان پارسی‌میانه در خراسان بجای زبان‌های دیگر ایرانی (پارثی و بلخی و سغدی..) گسترش یافت و زبان پارسی دری‌‌ همان ادامه این گویش پارسی‌میانه در خراسان است. خلاصه این یک زبان ایرانیست که فردوسی طوسی و رودکی و حافظ و قطران و خاقانی... و هویت ایرانیان را بهم پیوند می‌دهد و تنها زبان ایرانی است که در جهان آثارهای کهنش بیش از پانصدهزار تا یک ملیون نسخه می‌باشد. البته شکی نیست که تمدن ایرانی تنها زبان فارسی نیست و مجموع زبان‌های ایرانی و فرهنگ‌های ایرانی تشکیل‌دهندهٔ این تمدن هستند.


پس از این همه اسناد، بنابراین نتیجه‌گیری می‌شود واژه پارسی از دوران ساسانی و بویژه دوران اسلامی به دو معنی بوده است:

یکی کسانی که از استان فارس هستند.

دوم در متون دوران اسلامی، واژهٔ فارسی برابر است با ایرانی و ایرانی‌تباران. برای همین متون عصر قاجاریه زبانهای کردی، لکی، بختیاری و غیره را «فرس قدیم» می‌خوانند یا در مرزبان‌نامه که اصلش باید به طبری قدیم باشد آن را «فرس قدیم» می‌خواندند. واژه فرس/فارس/پارسی یعنی‌‌ همان ایرانی و هرگز تنها متعلق به گویشوران پارسی‌دری نبوده است.

بنابراین:

واحدی به نام «قوم فارس/ پارس» نزدیک به دو هزار سال پیش در جامعهٔ یک‌پارچهٔ ایران تحلیل رفت و از این رو گفت‌وگو از «قوم فارس/ پارس» در ایران معاصر، بی‌معنا و فاقد موضوعیت است؛ و دقیقاً از این رو است که قوم‌سازان و تجزیه‌طلبان تاکنون نتوانسته‌اند مشخص کنند و توضیح دهند که منظورشان از «قوم فارس» یا «فارس‌ها» دقیقاً چیست. اما از آنجا که مهم‌ترین دودمان‌های پادشاهی ایران (هخامنشیان و ساسانیان) از ایالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، کل کشور ایران، چنان که در متون کهن و میانهٔ یونانی، لاتینی، ارمنی، سریانی، چینی، و فارسی – عربی دوران اسلامی مشاهده می‌شود، از دیرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده می‌شده است. حتا هنوز نیز در زبان‌های اروپایی از کشور ایران‌گاه با نام پارس (انگلیسی: Persia؛ فرانسوی: ‍Perse) یاد می‌شود و البته اگر خواست رضا پهلوی نبود، نام رسمی ایران در اسناد بین المللی هنوز پارس بود. بنابراین مشخص است که عنوان پارسی / فارسی، منحصراً دارای مفهومی ملی است و نه قومی.

اما از دوران قومگرایی پس از حزب توده و استالین،.. کم کم برخی از نویسندگان تنها واژهٔ پارسی را اختصاص دادند به یکی از زبان‌های ایرانی به نام پارسی‌دری در حالیکه قومیت گویشوران پارسی‌دری از لحاظ نام بومی تنها و تنها ایرانی است و آن‌ها به یک زبان ایرانی سخن می‌گویند. علت اینکه زبان فارسی‌دری (یعنی گویش خراسانی پارسی‌میانه) به نام «فارسی» شناخته شد بخاطر این بود که گسترده‌ترین زبان ایرانی پس از اسلام شد و چون نام ایران هم «فرس» بود این زبان «فارسی» شناخته شد. وگرنه برفرض اگر زبان لارستانی گسترده‌ترین گویش زبانهای ایرانی پس از اسلام می‌شد آن را «فارسی» می‌خواندند و زبان دری خراسان دیگر نامش فارسی نمی‌ماند.

بنابراین تمامی گویشوران پارسی‌دری (بجز هزاره‌ها و اقوام مغول دیگر که در چند سده اخیر فارسی‌زبان شدند) تنها و تنها شاخه‌ای از قوم ایرانی هستند. چنانکه ابوریحان بیرونی، زبان ایرانی شرقی خوارزمی (که با سکایی ربط دارد) و مردمان خوارزم را ساخه‌ای از ایرانیان (پارسیان) می‌دانند.

ایجاد و فرضیهٔ قومی به نام «فارس» بجای واژهٔ اصلی یعنی‌‌ همان قوم ایرانی با شاخهٔ زبان پارسی‌دری تنها و تنها برای تجزیه ایران مطرح شده است.

دوباره این نکتهٔ مهم تکرار می‌شود.

نتیجه‌گیری می‌شود واژه پارسی از دوران ساسانی و بویژه دوران اسلامی به دو معنی بوده است:

یکی کسانی که از استان فارس هستند.
دوم در متون دوران اسلامی، واژهٔ فارسی برابر است با ایرانی و ایرانی‌تباران. برای همین متون عصر قاجاریه زبانهای کردی، لکی، بختیاری و غیره را «فرس قدیم» می‌خوانند یا در مرزبان‌نامه که اصلش باید به طبری قدیم باشد آن را «فرس قدیم» می‌خواندند. واژه فرس/فارس/پارسی یعنی‌‌ همان ایرانی و هرگز تنها متعلق به گویشوران پارسی‌دری نبوده است.
این نکته نیز ضروری است:

ترکان/عربان نیز بجای واژهٔ فارس گاهی وقت‌ها واژهٔ تات/تاجیک/عجم را بکار می‌بردند که شامل همه‌ی ایرانی‌زبانان بوده است. در متون صفوی یکسره و همه جا بین تات/تاجیک (ایرانیان) و ترکان تفاوت گذاشته‌اند و در واقع منظور از تات/تاجیک (ایرانیان) کل ایرانی‌زبانان بوده است. همچنین در دوران صفوی دگردیسی در واژهٔ عجم نیز انجام گرفت به این معنی که عثمانیان که کشور ایران را «عجم» می‌خواندند ساکنین شیعه آن را نیز عجم خواندند و برخی از سنی‌زبانان کرد با اقتباس این واژه از عثمانیان، تمامی شیعیان ترک‌زبان و ایرانی‌زبان (حتی کردهای کلهر و غیره) را «عجم» خوانده‌اند.

مفهوم واژهٔ کرد و قوم «کرد»

نگارنده با پژوهش‌های گسترده روی این موضوع (و متون تاریخی و قول محققان برجسته) بر این باور است که نام کرد تنها و تنها در معنی اصلی آن یک معنی اجتماعی داشته است و برای ایرانی‌زبانان که یک نوع شیوهٔ زندگی خاصی داشتند. هرچند چند منبع کهن حتی اقوام غیرایرانی (مانند عرب) را نیز «کرد» دانسته‌اند.

 خوانندگان می‌توانند به ادبیات کلاسیک فارسی نیز رجوع کرد. شاعران و نویسندگان پارسی گوی در قرن‌های اول اسلام واژهء کُرد را به معنای چوپان و شبان به کار برده‌اند.

رودکی گوید:

از بخت و کیان خود بگذشتم و پَردَختم / چون کُرد بماندستم تنها من و این باهو (باهو به معنای چوبدستی شبانان).

در اسرار التوحید نیز آمده است: کُرد بود و گوسفند دار. در گویش طبری امروز هنوز واژهء کُرد به همین معنا به کار می‌رود. عرب‌های سورستان (عراق و سوریه امروز) کُرد نامیده می‌شدند.

واژهٔ کرد در دوران تاریخی پس از حمله اعراب به ایران به معنای رمه گردانان و کوچ‌نشینان فلات ایران بزرگ به کار رفته است و هرگز معنی زبانی خاص یا قوم خاص یا فرهنگی خاص را نمی‌دهد. چنانکه امروز هم این واژه هنوز معنی زبانی خاص یا گروهی خاص را نمی‌دهد و در واقع زبان‌هایی وجود دارند که نامشان کردی است. برای نمونه زبانهای سورانی و کرمانجی نه یک گویش از هم بلکه دو زبان متفاوت در حد تفاوت انگلیسی و آلمانی شناخته می‌شوند.

در این راستا به چند سند محکم نگاه می‌کنیم.

حمزه اصفهانی می‌نویسد: «کانت الفرس تسمی الدیلم الاکراد طبرستان کما کانت تسمی العرب اکراد سورستان» (تاریخ سنی ملوک الارض)


یعنی پارسیان (ایرانیان)، دیلمیان (یکی از گروه‌های مهم ایرانی‌زبان) را کردهای طبرستان می‌دانستند - چنانکه اعراب را کردهای سورستان.

در لغتنامه دهخدا نیز آمده است:

توسعاً بمناسبت چادرنشینی این طایفه بطور مطلق بر چادرنشینان اطلاق می‌شود. بدوی. بقول حمزه اصفهانی ایرانیان قدیم (فرس) دیلمیان را اکراد طبرستان می‌نامیدند و اعراب را کردان سورستان می‌خواندند. (فرهنگ فارسی معین):

از رخت و کیای خویش من رفتم و پردختم
چون کرد بماندستم تنها من و این باهو.
رودکی.
بینیت همی بینم چون خانه کردان
آراسته همواره به شیراز و به رُخبین.
عماره.
در بیابان بدید قومی کرد
کرده از موی هر یکی کولا.
بارانی (از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی)

چو سیلاب خواب آمد و هر دو برد
چه بر تخت سلطان چه بر دشت کرد.
سعدی.
بخارا خوش‌تر از لوکر خداوندا همی دانی
ولیکن کرد نشکیبد ازین دوغ بیابانی.
غزالی لوکری.


پروفسور می‌نورسکی می‌نویسد:

V. Minorsky، Encyclopedia of Islam: «We thus find that about the period of the Arab conquest a single ethnic term Kurd (plur. Akrād) was beginning to be applied to an amalgamation of Iranian or iranicised tribes.،» Kurds «in Encyclopaedia of Islam». Edited by: P. Bearman، Th. Bianquis، C. E. Bosworth، E. van Donzel and W. P. Heinrichs. Brill، ۲۰۰۷. Brill Online. accessed ۲۰۰۷.

ترجمه:
در زمان اعراب، لغت قومی کرد برای تیره‌های قبایل گوناگون ایرانی‌تبار و ایرانی‌شده بکار می‌رفت.

دکتر پرویز خانلری می‌نویسد:

نام کردی عاده به زبان مردمی اطلاق می‌شود که در سرزمین کوهستانی واقع در مغرب فلات ایران زندگی می‌کنند. قسمتی از این ناحیه اکنون جزء کشور ایران است و قسمتی در کشور ترکیه و قسمتی دیگر از جمله کشور عراق شمرده می‌شود. در خارج از این منطقه نیز اقلیتهای کرد وجود دارند که از آن جمله گروهی در شمال خراسان و گروههایی در جمهوریهای ارمنستان، گرجستان و آذربایجان و عده­ی کمی نیز در ترکمنستان به این گویش‌ها سخن می‌گویند. در سوریه نیز یک اقلیت کرد زبان از چند قرن پیش به وجود آمده است.
زبان یا گویش کردی همهی این نواحی یکسان نیست. حتی تردید است در این کلمه «کرد» به قوم واحدی که دارای مختصات نژادی یا ایلی با گویش معینی باشند اطلاق شده باشد. در بسیاری از منابع تاریخی که به زبان عربی در قرنهای نخستین اسلام تألیف یافته، این کلمه را معادل کلمه «شبان» و «چوپان» بکار بردهاند.
ابن حوقل کوچ (قفص) کرمان را «صنف من الاکراد» می‌داند و حال آنکه مقدسی (احسن التقاسیم) زبان ایشان را شبیه زبان مردم سند شمرده است.
یاقوت حموی مردمان ساسون را «الاکراد السناسنه» می‌خواند (معجم البلدان)
حمزه اصفهانی می‌نویسد: «کانت الفرس تسمی الدیلم الاکراد طبرستان کما کانت تسمی العرب اکراد سورستان» (تاریخ سنی ملوک الارض)
در کارنامهٔ اردشیر بابکان (پاپکان) هم کردان به معنی شبانان آمده است، نه نام و‌نژاد یا قبیله. در گویش طبری امروز نیز کلمهٔ کرد به معنی چوپان و شبان است. (واژه نامه طبری، صادق کیا، ص ۱۶۶)


زبان‌ها و گویش‌های ایران. منبع: کتاب تاریخ زبان فارسی نویسنده: دکتر پرویز ناتل خانلری


محققان امروزی غربی نیز این نظر را دارند.

دکتر مارتین وان بروینسن، پژوهشگر آلمانی و کرد‌شناس معروف می‌نویسد:


Martin van Bruinessen، «The ethnic identity of the Kurds»، in: Ethnic groups in the Republic of Turkey، compiled and edited by Peter Alford Andrews with Rüdiger Benninghaus [=Beihefte zum Tübinger Atlas des Vorderen Orients، Reihe B، Nr. ۶۰].
 Wiesbaden: Dr. Ludwich Reichert، ۱۹۸۹، pp. ۶۱۳-۲۱. excerpt: «The ethnic label» Kurd «is first encountered in Arabic sources from the first centuries of the Islamic era; it seemed to refer to a specific variety of pastoral nomadism، and possibly to a set of political units، rather than to a linguistic group: once or twice،» Arabic Kurds «are mentioned. By the ۱۰th century، the term appears to denote nomadic and/or transhumant groups speaking an Iranian language and mainly inhabiting the mountainous areas to the South of Lake Van and Lake Urmia، with some offshoots in the Caucasus... If there was a Kurdish speaking subjected peasantry at that time، the term was not yet used to include them.»
ترجمه:
نام قومی «کرد» که در منابع قرن اول اسلام دیده می‌شود بر یک پدیده رمه‌گرایی و شاید واحدهای سیاسی نامیده می‌شد و نه یک گروه زبانی. چندین بار حتی «کردهای عرب» در منابع نامبرده شدند. اما در پایان قرن دهم میلادی، این نام برای گروه‌های متعدد رمه‌گران و کوچ‌گران ایرانی‌زبان بکار می‌رفته است که از دریاچه وان تا دریاچه ارومیه و مناطقی از قفقاز زندگی می‌کردند.. اگر در آن زمان روستا‌نشینی بودند که به زبان‌های کردی امروز تکلم می‌کردند، هنوز نام «کرد» در آن زمان شامل آن‌ها نمی‌شد.

پروفسور ولادمیر ایوانف نیز می‌گوید:

Wladimir Iwanov: «The term Kurd in the middle ages was applied to all nomads of Iranian origin». (Wladimir Ivanon، «The Gabrdi dialect spoken by the Zoroastrians of Persia»، Published by G. Bardim ۱۹۴۰. pg ۴۲ (

ترجمه: نام کرد در قرن‌های میانه (کم و بیش از قرن پنجم میلادی تا شانزدهم میلادی) نامی بود که بر همهٔ رمه‌گران و کوچ‌گران ایرانی نامگزاری می‌شد.

پروفسور دایوید مکنزی که تز خود را روی زبان‌های کردی نوشته است می‌گیود:

David Mackenzie: «If we take a leap forward to the Arab conquest we find that the name Kurd has taken a new meaning becoming practically synonmous with» nomad «، if nothing more pejorative» D. N. Mackenzie، «The Origin of Kurdish»، Transactions of Philological Society، ۱۹۶۱، pp ۶۸-۸۶

ترجمه: اگر به حدود دوران گسترش امپراتوری اعراب نگاه کنیم، خواهیم یافت که عنوان کرد با رمه‌گر و کوچ‌گر دارای یک معنی است.

پروفسور ریچارد فرای، ایران‌شناس نامی:

Richard Frye، «The Golden age of Persia»، Phoneix Press، ۱۹۷۵. Second Impression December ۲۰۰۳. pp ۱۱۱: «Tribes always have been a feature of Persian history، but the sources are extremly scant in reference to them since they did not» make «history. The general designation» Kurd «is found in many Arabic sources، as well as in Pahlavi book on the deeds of Ardashir the first Sassanian ruler، for all nomads no matter whether they were linguistically connected to the Kurds of today or not.
The population of Luristan، for example، was considered to be Kurdish، as were tribes in Kuhistan and Baluchis in Kirman»

ترجمه:

قبایل همیشه بخشی از تاریخ ایران بودند هرچند منابع در مورد آن‌ها کم است زیرا آن‌ها خود تاریخساز نبودند. عنوان فراگیر و عامیانه «کرد» که در بسیاری از کتاب‌های عربی و حتی پهلوی (کارنامک اردشیر پاپکان) دیده می‌شود نامی بود که فراگیرندهٔ همهٔ کوچ‌گران و چادرنشنیان می‌بود حتی اگر با مردمانی که امروز نام «کرد» دارند از پیوند زبانی نبودند. برای نمونه، برخی از منابع مردمان لرستان را کرد نامیدند و همچنین قبایل کوهستان و حتی بلوچان کرمان.

بنابراین واژهٔ «کرد» در متون پارسی تنها به معنی چادرنشینان و رمه‌گران بوده است و زبان یا قوم خاصی را منظور نبوده است. بلکه یک نوع شیوهٔ زندگی بوده است.

برای همین در کارنامک اردشیر پاپکان (که شاهنامه نیز از آن استفاده کرده است)، دکتر آساطوریان می‌گوید:

The earliest occurrence of this term in written sources is attested in
the form of kurt (kwrt-) in the Middle Persian treatise (Karnamak Artax-shir Pabakan)، compiled presumably in the second half of the ۶th century A. D. It occurs four times in the text (Kn. I، ۶; VIII، ۱; IX ۱، ۲) in plural form، kurtan، twice in conjunction with shah «chieftain، ruler» (kurtan
shah)، once with shupanan «shepherds» (kurtan shupanan)، and only once in a bare form، without a supplement. It is clear that kurt in all the contexts has a distinct social sense، «nomad، tent-dweller». It could equally be an attribute for any Iranian ethnic group having similar characteristics. To look for a particular ethnic sense here would be a futile exercise.


برای شرح کامل در این موضوع مقاله زیر معرفی می‌شود:

http: //www. azargoshnasp. net/Pasokhbehanirani/prolegomena-to-study-kurds. pdf

G. Asatrian، Prolegomena to the Study of the Kurds، Iran and the Caucasus، Vol. ۱۳، pp. ۱-۵۸، ۲۰۰۹

در مقالهٔ بالا نشان داده می‌شود که زبانهای مادی با زبانهایی که امروز کردی شناخته می‌شوند فرق دارد و بیشتر زبانهای مادی نزدیک به تاتی آذربایجان و زبانهای مرکزی اصفهان هستند.

بنابراین از لحاظ تاریخی نمی‌توان کرد را بجز ایرانی‌زبان معرفی کرد. امروز هم زبانهایی مانند کلهری/زازایی/هورامی با سایر زبان‌های ایرانی مانند (لری و دری و گیلکی) بیشتر قرابت دارند تا با سورانی/کرمانجی. تفاوت سورانی و کرمانجی نیز همانقدر است که تفاوت گیلکی و کلهری. بنابراین به اندیشهٔ ما مردمانی که به نام کرد شناخته می‌شوند به معنی ایرانی‌زبانان تنها معنی می‌دهند و بنابراین ایرانی هستند و شاخه‌ای از قوم ایرانی.

بنابراین، آنچه امروز مردم کرد شناخته می‌شود تنها و تنها به معنی ایرانی‌زبانان و ایرانی درست است و ایجاد شکاف بین این مردمان و سایر ایرانی‌زبان تنها به نفع کسانی هست که می‌خواهند تمدن بزرگ ایرانی را شاخه‌شاخه کنند و از بین ببرند. همچنین با تعریف نادرست و شاخه‌شاخه کردن قوم ایرانی به چند گروه متخاصم تنها و تنها گروه‌های اعراب و ترکان منطقه از آن بهره می‌برند.



بلوچ در متون قدیم



واژهٔ بلوچ هم در واقع به همین معنی است.

It is important to note that the sources do not mention any leaders. It is likely that the Balōč at this period were a series of tribal communities not sharing any feelings of common ethnicity. In fact، the name Balōč (Balūč) appears to have been a name used by the settled (and especially the urban) population for a number of outlaw tribal groups over a very large area. The etymology is unclear، as is that of Kūč (also written as Kūfeč، Kōfč or—arabized—Qofṣ)، a name generally taken to refer to a comparable neighboring tribal community in the early Islamic period. The common pairing of Kūč with Balūč in Ferdowsī (see، e. g.، Dehḵodā، s. vv.) suggests a kind of rhyming combination or even duplication، such as is common in Persian and historically related languages (cf. tār o mār). The Balōč may have entered the historical record as the settled writers» generic nomads. Because of the significance of their activities at this period they would gradually have become recognized as the nomads par excellence in this particular part of the Islamic world. It is possible، for example، that Balūč، along with Kūč، were terms applied to particular populations which were beyond the control of settled governments; that these populations came to accept the appellation and to see themselves in the cultural terms of the larger، more organized society that was established in the major agricultural territories; but they remained، then as now، a congeries of tribal communities of various origins. There is also ethnographic evidence to suggest that Balūč، irrespective of its etymology، may be applied to nomadic groups by the settled population as a generic appellation in other parts of eastern and southern Iran.
B. Spooner، Encyclopedia Iranica، «Baluch: Geography، History، Ethnography»



بنابراین واژه «کرد» و «بلوچ» یک نوع شیوهٔ زندگی بودند و نه قومیت خاص. به گمان نویسند واژگانی مانند لر و لک و غیره که برای برخی از گروه‌های ایرانی‌زبان بکار رفته است بیشتر با شیوهٔ زندگی یا جغرافیای خاصی کار داشته است. تمامی این گروه‌ها جزو‌‌ همان قومی ایرانی و شاخهٔ از آن می‌باشند. همچنین واژگان دیگر که برای برخی از زبان‌ها بکار رفته است بیشتر بخاطر نام آن منطقه بوده است.



دربارهٔ کرد و بلوچ می‌توان نمونه‌هایی از شاهنامه نیز آورد.
در داستان ضحاک:
خورشگر بدیشان بُزی چند و می‌ش
سپردی و صحرا نهادیش پیش
کنون کُرد از آن تخمه دارد‌نژاد
که ز آباد ناید به دل بَرْش یاد

در داستان سیاوش
هم از پهلو و پارس و کوچ و بلوچ
ز گیلان جنگی و دشت سروچ



زبان‌های آریایی مادی امروز با کدام زبان‌ها ارتباط دارند؟



از زبان مادی حدود ده لغت بیشتر وجود ندارد. دکتر آساطریان در این رابطه می‌نویسد:

http: //www. azargoshnasp. net/Pasokhbehanirani/prolegomena-to-study-kurds. pdf

G. Asatrian، Prolegomena to the Study of the Kurds، Iran and the Caucasus، Vol. ۱۳، pp. ۱-۵۸، ۲۰۰۹:

The Central Iranian dialects، and primarily those of the Kashan area in the first place، as well as the Azari dialects (otherwise called Southern Tati) are probably the only Iranian dialects، which can pretend to be the direct offshoots of Median (on the Medians and their language، see D» yakonov ۱۹۵۶; idem ۱۹۹۳; Mayrhofer ۱۹۶۸; Schmitt ۱۹۶۷; also Asatrian ۲۰۰۹) (pg ۲۲)



یعنی تنها شاید زبانهای مرکزی کاشان و زبان تاتی آذربایجان را بتوانه ادامه مادی دانست. و ایشان لفظ «شاید» را بکار می‌برند.
همانطور که گفته شد از زبان مادی تنها حدود ده لغت بجای مانده است. یکی از این لغت‌ها spaka هست که در زبان خوانساری آن
محقق نامدار آلمانی به نام پروفسور مارتین وان برونسن می‌گوید:
http: //www. let. uu. nl/~martin. vanbruinessen/personal/publications/Competing_Ethnic_Loyalties. htm
 «Kurdish Nationalism and Competing Ethnic Loyalties»، Original English version of:
 «Nationalisme kurde et ethnicités intra-kurdes»، Peuples Méditerranéens no. ۶۸-۶۹ (۱۹۹۴)، ۱۱-۳۷.
The great orientalist and expert on the Kurds، Vladimir Minorsky، once claimed that the various Kurdish dialects (from which he excluded Zaza and Gurani) showed underneath their obvious differences a remarkable unity، especially remarkable when compared with the great variety of very dissimilar Iranian languages spoken by the inhabitants of another mountainous area، the Pamirs. He concluded that this basic unity of the Kurdish language derived from a single language spoken by a large and important people، and suggested that these might have been the Medes (whom Kurdish nationalists in fact like to see as their ancestors).
This view was criticised by the linguist D. N. MacKenzie، according to whom there are but few linguistic features that all Kurdish dialects have in common and that are not at the same time found in other Iranian languages. Systematic comparison of significant features of Kurdish with other Iranian languages moreover showed، according to MacKenzie، that Kurdish proper differs on a number of important points from what is known about Median. Kurdish has a strong south-western Iranian element، whereas Median presumably was a northwestern Iranian language. Zaza and Gurani، two related Iranian languages spoken in the north-western and south-eastern extremes of Kurdistan، do belong to the north-west Iranian group، and many of the differences between the northern («Kurmanci») and southern («Sorani») dialects of Kurdish proper are due to the profound influence of Gurani on the latter. [۵] MacKenzie» s message، which he appeared to direct at Kurdish nationalist ideologues at least as much as at Minorsky، was that the Kurds have neither common origins nor basic cultural unity


بنابراین از میان زبانهای موجود ایرانی کنونی، نمی‌توان هیچ کدام را به طور قطعی ادامه مادی دانست. از این می‌ان، تنها زبانهای تاتی در آذربایجان (و تالشی) و زبانهای مرکزی اصفهان چند ویژگی زبان مادی باستان را دارند:

http: //www. iranica. com/articles/isfahan-xx-geography-of-the-median-dialects-of-isfahan

The Median Dialects of Isfahan، Habib Borjian، Iranica

در رابطه با ریشهٔ ایرانی زبان‌های کردی می‌توان گفت که آن‌ها میانه‌ای بین پارثی پهلوی و پارسی میانه هستند و از هر دو تا نفوذ گرفته‌اند:

http: //www. azargoshnasp. net/Pasokhbehanirani/prolegomena-to-study-kurds. pdf

G. Asatrian، Prolegomena to the Study of the Kurds، Iran and the Caucasus، Vol. ۱۳، pp. ۱-۵۸، ۲۰۰۹

زبانهای ایرانی دیگر کنونی مانند لکی و تالشی و زازاکی و گیلکی... بیشتر به زبان پارثی (پهلوی) ارتباط دارند:

http: //www. azargoshnasp. net/languages/zazaki/zazakipositionof. pdf

Paul، Ludwig (۱۹۹۸a). The position of Zazaki among West Iranian languages. In Proceedings of the ۳rd European Conference of Iranian Studies، ۱۱-۱۵. ۰۹. ۱۹۹۵، Cambridge، Nicholas Sims-Williams (ed.)، ۱۶۳-۱۷۶. Wiesbaden: Reichert.

در مجموع، بجز پارسی میانه و پارثی، دورهٔ میانهٔ زبان‌های دیگر در فلات ایران روشن نیست زیرا سندی موجود از آن بدست نیامده است. از زبان مادی هم بجز حدود ده لغت وجود ندارا ولی می‌توان گفت که ماد‌ها و پارسیان باستان و پارث‌ها چنان در جامعهٔ ایرانی ساسانی تحلیل شدند و با هم آمیختند که دیگر نمی‌توان امروز ادعا کرد که فلان گروه‌ زبانی ریشهٔ پارسی باستان یا مادی و غیره دارد. زبان پارسی‌باستان و مادی هم بنابر نظر محققان برای همدیگر قابل فهم بودند و استرابو نیز به این نکته اشاره می‌کند. متاسفانه برخی از افراد با احساسات مردم بازی می‌کنند و دروغهایی در این مورد نوشته‌اند. برای نمونه قلمرو ماد‌ها تا اصفهان بوده است ولی جزو کرمانشاه نبوده است. در عین حال قلمرو پارسیان باستان کرمانشاه و فارس و لرستان و خوزستان بوده است. با این وصف، برخی از افراد بدون هیچ سند نوین و مهم زبان‌شناسی، ادعا می‌کنند که فلان فرد در مشهد یا دوشنبه نیاکانش هخامنشی هستند و چنان فرد در کرمانشاه نیاکان مادی دارد. در حالیکه در جامعهٔ تحلیل‌شدهٔ ساسانی دیگر نامی از زبان پارسی باستان (داریوش آن را آریایی می‌نامد) و مادی و غیره نیست و پارس/ماد تنها واژهٔ جغرافیایی بودند. در هر رو، از دیدگاه زبان‌شناسی امروزی، بجز شاید (یعنی انهم شاید) زبانهای مرکزی نزدیک کاشان و زبان تاتی در آذربایجان، نمی‌توان ادعا کرد که زبانهای دیگر ایرانی امروزین ریشه مادی دارند و ماد‌ها مانند پارس‌های باستان و پارث‌ها و غیره همگی جزو قوم ایرانی بودند و چنان در میان قوم ایرانی تحلیل شدند که نمی‌توان هرگز ادعا کرد که چنین گرو زبانی ایرانی تنها ریشه در ماد یا پارسی‌باستان و غیره دارد. یعنی چنین حرفی با زبان‌شناسی امروز رد شده است.



در رابطه با شاخه‌هایی از قوم ایرانی (مانند کاسپی‌ها) و همچنین قومهای پیشا‌ایرانی (مانند ایلامیان).



خوشبختانه در رابطه با کاسپیان نامهای برخی از سربازان آن‌ها (زیر نظر هخامنشیان) در یک متن آرامی در مصر پیدا شده است و این نام‌ها ریشهٔ ایرانی داشتند. بنابراین کاسپین‌ها را باید یا قوم ایرانی یا قوم ایرانیده شده (یعنی زبان و فرهنگ ایرانی پذیرفته) دانست.

http: //www. iranica. com/articles/caspians-gk

پروفسور رادیگر اشمیت می‌گوید:

The Caspians have generally been regarded as a pre-Indo-European، that is، a pre-Iranian، people and have even been identified by some scholars with the Kassites (e. g.، Herzfeld، loc. cit.). Onomastic evidence bearing on this point has now been discovered in Aramaic papyri from Egypt، in which several Caspians (Aram. kspy) are mentioned as belonging to the garrison there; their names، for example، *Bagazušta (see Grelot، pp. ۱۰۱ff.)، are، at least in part، unequivocally Iranian. The Caspians must therefore be considered either an Iranian people or strongly under Iranian cultural influence. (Caspians in Encyclopedia Iranica-Rudiger Schmitt)



همچنین در رابطه با کادوسیان گفته می‌شود:

http: //www. iranica. com/articles/cadusii-lat

CADUSII (Lat. ; Gk. Kadoúsioi)، an Iranian tribe settled between the Caspian and the Black seas according to Stephan of Byzantium and on the south­western shore of the Caspian and south of the Araxes (Aras) between the Albani in the north and the Mardi in the east according to Strabo (۱۱. ۶. ۱; ۷. ۱)، i. e.، in the mountainous northern part of Media around the Para­choatras Range (cf. Ptolemy، ۶. ۲. ۲: an enumeration of place names; and ۵). (Cadusii in Encyclopedia Iranica- Rudiger Schmitt)



اما شاید بتوان این مسئله را به طور دیگر حل کرد. به یقین زبانهایی مانند تالشی جزو زبانهای ایرانی (آریایی) در جهان شناخته می‌شوند و پیوند این زبان با پارسی و اوستا و پارسی‌میانه و سایر زبانهای ایرانی غیرقابل انکار است.

کادوسیان هم نامشان در منابع یونانی مانند پلینی و استرابو آمده است. چون این منابع مال دوران پس از هخامنشیان بوده است (و در زمان پارثیان) و تاریخ این منطقه از دوران ساسانیان نیز روشن‌تر است، پس کادوسیان نیز احتملا از اقوام ایرانی بودند. رادیگر اشمیت نیز همین نظر را در رابطه با کادوسیان دارد و آن‌ها را جزو اقوام ایرانی می‌داند.

به هر حال شکی نیست که امروز تمامی گویشوران ایرانی مانند گیلکی و تالشی و طبری و لکی و هورامی و کرمانجی و کلهری و تاتی.. جزو زبان‌های ایرانی شناخته می‌شوند و بنابراین گروه‌های باستانی که در این مناطق بودند نیز یا ایرانی بودند یا در گروه‌های زبانی ایرانی حل شدند. ایرانیان با مردمان پیشاایرانی وصلت کردند و گروه‌های پیشاایرانی در زبانهای ایرانی امروزین حل شدند و از زمان می‌تانی‌ها (که کهترین نمونه زبانهای آریایی حساب می‌شود) تا ساسانیان می‌توان گفت که زبان‌های ایرانی رو به گسترش در فلات ایران بوده است و برای همین نیز از زمان استرابو نام آریانا (آریان) برای فلات ایران گسترده می‌شود و در زمان ساسانیان نیز نام کشور به‌‌ همان ایران تبدیل می‌گردد که ایران جمع ایر (آریایی) +آن (مکان) هست.

تن‌ها پس از فروپاشی ساسانیان است که گسترده زبان‌های ایرانی رو به کاهش می‌افتند.

اما از زبان‌های دیگر در فلات ایران می‌توان به ایلامی نگاه کرد که از کهن‌ترین آریایی‌ها یعنی می‌تانی‌ها تا دوران عباسی (در منابع به نام زبان خوزی آمده است) وجود داشته است. به یقین هرچند ریشهٔ زبانی تمامی ایرانی‌زبان‌ها جزو زبانهای ایرانی هست ولی اقوام غیرآریایی نیز در فرهنگ ایرانی حل شدند. در هر حال باوجود چنین گروه‌هایی مانند گوتی‌ها و لولوبی‌ها و کاسیت‌ها و غیره، که در قرن پیش تنها نامشان شناخته شد، نمی‌توان ادعا کرد که هیچ قوم در ایران امروز ادامهٔ زبانی این گروه‌ها هست. برای نمونه یکی از افراد چپ‌گرا و پان‌ترک ادعا می‌کرد که تالشیان غیرآریایی هستند چون کادوسیان غیرآریایی بودند! در حالیکه نشان دادیم که کادوسیان را محققان بزرگی مانند رادیگر اشمیت ایرانی می‌دانند. به علاوه این، اگر کسی بخواهد تالشیان را بشناسد ناچار باید زبان تالشی را بشناسد و هرکس که به زبان فارسی و اوستا و پهلوی ساسانی و اشکانی آشنایی دارد، مانند همهٔ زبان‌شناسان غربی و شرقی به این نتیجه می‌رسد که تالشی جزو زبان‌های ایرانی شمال غربی است. پس به یقین تالشیان نیز جزو قوم ایرانی حساب می‌شوند. در عین حال ما هیچ انکار نمی‌کنیم که قوم ایرانی از گروه‌های غیرایرانی زبان نیز تاثیر یافته و آن‌ها را در خود حل کرده است.

تمامی زبان‌های اصلی موجود در ایران به سه بخش ایرانی و آلتایی و سامی تقسیم می‌شوند هرچند زبان‌های کم‌شمار دیگر در ایران هست (مانند گرجی و براهویی و رومانی و غیره). نیاز به گفتن نیست که زبانهای ایرانی ارتباط مستقیم به هویت قوم ایرانی دارد و در این بار در آخر مقاله بحث خواهیم کرد.



آیا گویشوران زبان‌های ایرانی چند قوم هستند؟ چرا ما از قوم ایرانی با چند شاخه می‌گوییم؟



چنانکه نشان داده شد، گویشوران زبانهای مادی و پارسی باستان و پارثی و غیره همواره خود را «آریایی» (ایرانی) نامیده‌اند. زبانهای کنونی ایران نیز جزو شاخهٔ شمال‌غربی (که نمونه دوره میانه آن پارثی است) و جنوب غربی (که نمونه دوره میانه آن پارسی ساسانی هست) می‌باشند و این دو زبان نیز بسیار به هم نزدیک بودند.

اگر به چند گروه دیگر نگاه کنیم شاید پرسش بالا حل شود. چینیان دارای گویش‌ها و زبانهای متفاوت ولی از یک ریشه هستند. زبانهایی مانند کانتونیس- ماندرین-تایوانیس-هویی-وو- ژین-پینگ... همه زبانهای چینی هستند (و بسیار با وجود یک ریشه بودن با همدیگر چنان نی‌سانی دارند که گویشور یک زبان چینی زبان دیگر آن را نمی‌فهد) ولی همگی جزو قوم چینی هستند. در چین قومهای دیگر هم هستند که جزو قوم چینی نیستند مانند مغول‌ها و ایغور‌ها و تاجیکان (ایرانیان) و غیره.

همچنین در رابطه با کشورهای عربی همین نکته بس که عربی مراکش با عربی عراق بسیار تفاوت دارد و قابل فهم نیست. اما زبانهای عربی چون ریشهٔ مشترک دارند این مردمان نیز عرب شناخته می‌شوند.

اما در رابطه با ایرانیان، به این سخن ابوریحان بیرونی و مسعودی برمیگردیم:

ابو الحسن مسعودی در التنبیه و الاشراف می‌ینویسد: «پارسیان قومی بودند که قلم‌روشان دیار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمنیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است و هرات و مرو و دیگر ولایت‌های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر به این ولایت‌ها پیوسته‌است، همهٔ این ولایت‌ها یک مملکت بود، پادشاه‌اش یکی بود و زبان‌اش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان می‌نویسند یکی باشد، زبان یکی است وگر چه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان‌های پارسی.»

اصل عربی:
فالفرس أمة حد بلاد‌ها الجبال من الماهات وغیر‌ها وآذربیجان إلی ما یلی بلاد أرمینیة وأران والبیلقان إلی دربند وهو الباب والأبواب والری وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشهر، وهی نیسابور، وهراة ومرو وغیر ذلک من بلاد خراسان وسجستان وکرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلک من أرض الأعاجم فی هذا الوقت وکل هذه البلاد کانت مملکة واحدة ملک‌ها ملک واحد ولسان‌ها واحد، إلا أنهم کانوا یتباینون فی شیء یسیر من اللغات وذلک أن اللغة إنما تکون واحدة بأن تکون حروف‌ها التی تکتب واحدة وتألیف حروف‌ها تألیف واحد، وإن اختلفت بعد ذلک فی سائر الأشیاء الأخر کالفهلویة والدریة والآذریة وغیر‌ها من لغات الفرس.
 (مسعودی، علی بن حسین: «التنبیه و الاشراف»، به تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، ۱۳۵۷ ق.)


ابوریحان بیرونی، ایرانیان زبان خوارزمی را شاخه‌ای از درخت استوار پارسیان می‌داند: «و أما أهل خوارزم، و إن کانوا غصناً من دوحة الفُرس» (و مردم خوارزم٬ آن‌ها شاخه‌ای از درخت استوار پارسیان (ایرانیان) هستند.)
منبع: الاثار الباقیه عن القرون الخالیه، ابوریحان محمد ابن احمد بیرونی (۳۶۲ - ۴۴۰ ق) -تحقیق و تعلیق: پرویز اذکایی-ناشر: میراث مکتوب-چاپ اول: تابستان ۱۳۸۰


بنابراین، ابوریحان بیرونی که زبان مادریش خوارزمی بوده است خود را شاخه‌ای از ایرانیان می‌داند. زبان خوارزمی جزو زبانهای ایرانی شرقی است و بنابراین تفاوت آن با هر زبان دیگری در ایران بسیار است. زیرا زبانهای موجود در کشور ایران همگی (بجز پشتو) جزو زبانهای غربی ایرانی هستند. یعنی تفاوت زبان خوارزمی با زبان فارسی‌دری از هر زبان موجود ایرانی در ایران کنونی با فارسی‌دری بیشتر است. اما ابوریحان بیرونی خوارزمیان ایرانی‌زبان را جزو درخت استوار ایرانیان می‌داند.

برای اطلاعات بیشتر در رابطه با زبان خوارزمی:

http: //www. iranica. com/articles/chorasmia-iii

Encyclopedia Iranica، «The Chorasmian Language»، D. N. Mackenzie

و اینجا:

http: //www. azargoshnasp. com/languages/Khwarazmi/khwarazmimain. htm

و اینجا:

C. E. Bosworth، «Khwarazm» Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman، Th. Bianquis، C. E. Bosworth، E. van Donzel and W. P. Heinrichs. Brill، ۲۰۰۷. Brill Online

با این وصف، ابوریحان بیرونی نیز خوارزمیان را شاخه‌ای از ایرانیان می‌داند. مسعودی هم به چند زبان ایرانی مانند پهلوی (اشکانی) و آذری فهلوی و پارسی دری و غیره اشاره می‌کند و گویشوران همه این زبان‌ها را جزو‌‌ همان قوم ایرانی می‌داند. در آغاز مقاله هم نشان دادیم که لغت» فرسَ «معنی گویشوران فارسی‌دری را نمی‌دهد بلکه یک لغت فراگیرنده برای ایرانی‌زبانان بوده است. تا زمان قاجاریه هم در ایران در اصل سه قوم عرب و ایرانی (تات/تاجیک) و ترک شناخته می‌شود.

اما هویت قوم ایرانی چیست؟

به اندیشهٔ نگارنده مجموع زبان‌های ایرانی (که زبان فارسی‌دری جزو آن هست و نقش زبان مشترک را نیز بازی کرده است) و اسلام ایرانی (تصوف) و اسطوره‌های ایرانی (شاهنامه/اوستا..) و دین‌های ایرانی (زردشتی و می‌رایی و زوروانی..) و ادبیات‌ها به زبان‌های ایرانی و ادبیات شفاهی و موسیقی‌های زبان‌های ایرانی جزو میراث مشترک قوم ایرانی است. همچنین تاریخ مشترک این گروه‌ها در یک سرزمین پیوسته نیز بخشی از این هویت است. ساسانیان و دودمانشان بر کل ایران بزرگ حکومت می‌راندند و حتی خاندانهای ساسانی پس از اسلام در شمال ایران (طبرستان و گیلان) نیز حکومت می‌کردند. برخی مناطق قلمروز ساسانیان نیز زیر نظر شاهزادگان ساسانی بود و برای همین ساسانیان خود شاهنشاه (یعنی شاه شاهان خواندند). استانهای ساسانیان در کتیبه شاپور همه روشن است و با این وصف شاپور خود را پادشاه» ایرانیان و انیرانیان «می‌دانست که ایرانیان‌‌ همان قوم ایرانی است. چنان خاندان ساسانیان نفوذ داشتند که حتی گروه‌های ایرانی‌زبان (مانند آل بویه و سامانیان) و غیرایرانی‌زبان مانند غزنویان و سلجوقیان و شروانشاهان (در اصل تبار عرب) خود را از تبار ساسانیان دانستند. یک نگاه به جنبشهای ابومسلم خراسانی و مازیار و مرداویج و بابک و مقنعه و یعقوب و سربدران و جنبش شعوبیه.. نشانگر انست که هویت ایرانی پس از فروپاشی ساسانیان زنده بوده است و این هویت را می‌توان در اشعار قطران تبریزی و شاهنامه‌ها به زبانهای کرمانجی و هورامی و لکی و لری.. و شاهنامه فردوسی دید.

 بنابراین ایرانی‌زبانان و ایرانی‌تبار‌ها با وجود تنوع فرهنگی (بخاطر گستردگی فلات برزگ ایران) همه جزو یک قوم ایرانی هستند یا به تعریف ابوریحان بیرونی، شاخه‌ای از درخت تناور ایرانیان. چنانکه چنین توصیفی در مورد گروه‌های باستانی دیگر مانند چینیان و عربان نیز صدق می‌کند. بنابراین روش شناخت ما باید براساس نویسندگان بومی مانند ابوریحان بیرونی باشد و نه مفاهیم نوینی که در شوروی ساخته شده است (ملت/قوم=گویشوران زبان خاص). اینکه یک قوم دارای چند زبان یک‌ریشه باشد بسیار عادی است و اینکه یک زبان یک قوم جداگانه بسازد با تاریخ ایران ناسازگاری دارد. به اندیشه ما، و همچنان ابورریحان بیرونی و مسعودی.. ایرانی‌زبانان یک قوم هستند. البته گروه‌ها دیگری نیز وجود دارند که می‌توان گفت چنین تعریقی در رابطه با آن‌ها صدق نمی‌کند. مانند اسلاوهای روس و لهستانی که با وجود زبان مشابهه دو تاریخ و اسطوره و.. متفاوت دارند. اما در مورد قوم ایرانی بنابر اسناد تاریخی، ما‌‌ همان اساس چینی را با ایرانیان یکی یمدانیم.

شاخه‌شاخه و جدا کردن زبان‌های ایرانی از هم و هرکدام را قوم یا حتی ملتی! جداگانه دانستن پایهٔ علمی و بومی ایرانی و تاریخی ایرانی ندارد (چنانکه در مورد چین ندارد) و در ‌‌نهایت به خشک شدن شاخه‌ها از درخت اصلی (درخت تناور ایرانیان) می‌انجامد. برای نمونه تات‌ها (فارسی‌زبانان) آران روزگاری فراوان بودند و تاریخ‌نگاران پیش از آغاز شوروی حدود آن‌ها را صد و سی‌هزار در سال ۱۸۸۰ ذکر کردند. امروز ولی این شمار بجای اینکه گسترده‌تر شود، (یعنی باید هشتصدهزار با رشد طبیعی باشد) کمتر هم شده است.

همچنین چند زبان ایرانی را گرفتن و لقب‌های مختلف بجز ایرانی به آن دادن تنها باعث پژمردگی این درخت تناور می‌شود و پایهٔ علمی ندارد.

 حقیقت اینست که مردمانی ایرانی‌زبان ترکیه (زازاها/کرمانج‌ها) و سوریه و عراق و آران (تالشان/تات‌ها) و اوزبکستان (تاجیک‌ها) همگی جزو یک تمدن مشترک و میراث مشترک ایرانی هستند و همهٔ ایرانی‌تباران و ایرانی‌زبانان در کشور ایران نیز میراث‌دار یک تمدن مشترک هستند. بنابراین پربار کردن و پویایی این تنوع فرهنگی در یک قوم ایرانی به نفع همهٔ اعضای آن هستند و خشک شدن هرشاخه‌ای چه درون ایران و چه برون از کشور ایران به ضرر کل منافع ایرانیان تمام می‌شود.

این مقاله نیز به طور واضح نشان داد که در ایران نیز قومی به نام قوم» فارس «وجود ندارد بلکه قوم ایرانی وجود دارد که بخشی از آن قوم به فارسی‌دری تکلم می‌کنند. پس قومیت فارسی‌دری گویان اصفهانی و تهرانی و شیرازی و مشهدی و کاشانی و دزفولی و قزوینی و همدانی و کرمانی و یزدی... همه ایرانی است چنانکه قومیت مردمان لرزبان و کرمانج و لک و کلهر و گوران و تالش و گیلک و تاجیک و تات و لار و غیره همه ایرانی هست.

مجموع این زبان‌ها‌‌ همان شاخه‌های درخت تناور ایرانیان است (چنانکه بیرونی نیز زبان خوارزمی را شاخه‌ای از این درخت می‌داند). چنانکه دیدیم روزگاری زبان‌های ایرانی دیگر حتی در اصفهان و شیراز نیز رایج بودند و علت گستردگی یک زبان مشترک ایرانی به نام فارسی‌دری بخاطر سنت ادبی آن زبان بود که تمامی هموندان قوم ایرانی (چه خاقانی از شروان که در آن زمان ایرانی‌زبان بود و چه رودکی در بخارا را و چه حافظ در شیراز را) را با هم پیوند می‌دهد و در بسیاری از شهرهای مهم تاریخی توانست به عنوان زبان اصلی گردد.

قوم ایرانی با تعریفی که گفتیم، در زمان ما با توجه به گویشهای زبانی و پراکندگی جغرافیایی‌اش (چه در درون و بیرون مرزهای ایرانی کنونی) دارای چندین شاخه است که براساس گویش‌های زبانی عبارتند از: فارسی‌دری زبانان، بلوچ، کلهر و گوران و سوران و لک و گیل و تات و زازاو طبری، لارستانی، لر و چند شاخه دیگر. به مجموع این‌ها از آن رو قوم ایرانی اطلاق می‌شود که از یک ریشه زبانی و فرهنگی مشترک هستند و از زمانی که تاریخ به یاد ندارد، در سرزمینی که به نام خودشان» ایران «نامیده‌اند، می‌ریسته‌اند. در زمان ما در گویشهای ایرانی تفاوتهایی دیده می‌شود (بخاطر فلات گستردهٔ ایران)، و در هرکدام از این گویش‌ها، مفرداتی وجود دارد که ممکن است در گویش دیگری متروک مانده باشد. ولی همسانی آن‌ها بقدری هست که مجموع این زبانها/گویش‌ها جز خانوادهٔ ایرانی هستند و چنانکه مردم هرکدام از شاخه‌های قوم ایرانی در میان شاخهٔ دیگر باشند، گویششان آشنا خواهد بود و واژگانی که بکار می‌برند، هرچند پاره‌ای از آن‌ها در طرز بیان تفاوت آوایی نیز داشته باشند، ولی‌‌ همان واژگان، با یک چرخش کوچک زبان، در شاخه‌های دیگر غالبا دیده می‌شود.

بنابراین اصطلاحاتی همچون» قوم بلوچ «» قوم لر «» قوم لک «» قوم کرد «» قوم زازا «» قوم فارس «» قوم تالش «» قوم گالش «» قوم تات «» قوم گیلک «» قوم زازا «و غیره مجازی‌ هستند و در قرن حاضر به اغراض خاصی توسط محافلی ترویج می‌شوند. بلوچ، کرد، لارستانی، گیلکی، طبری، لکی، دری‌زبانان ایرانی‌تبار (که شامل همهٔ دری‌زبانان نیست مانند هزاره‌های افغانستان)، تاجیک، گوران، سوران، زازا، تالش، همه جزو قوم بزرگ ایرانی‌اند با یک ریشهٔ نژادی و زبانی و فرهنگی مشترک، با گذشتهٔ مشترک چندهزارساله، با میراثهای تاریخی و اسطوره و فرهنگی مشترک، و میراث‌های ارضی مشترک.. و هیچکدام را نمی‌توان قوم جداگانه و متمایز از قوم ایرانی دانست. چنانکه چینیان یا اعراب با تنوع زبانی همه جزو یک قوم هستند:

http: //en. wikipedia. org/wiki/Chinese_language

http: //en. wikipedia. org/wiki/File: Map_of_sinitic_languages-en. svg





با وجود تنوع زبانهای چینی – چینیان امروز یک قوم حساب می‌شوند. قوم ایرانی هم با تاریخ و فرهنگ و اسطوره و زبان‌های یک ریشه.. باید یک قوم واحد شناخته شود چنانکه بیرونی و مسعودی و متون قاجاریه و غیره نیز این نکته را گفته‌اند. تنوع فرهنگی در یک قوم هرگز به معنی آن نیست که باعث شود که چندقوم و چند ملت از آن بوجود آیند و چنین تعریقی در رابطه با قوم چینی یا ایرانی غیرقابل قبول و غیرتاریخی است و بیشتر این تعریف غرض سیاسی دارد.

 در این راستا بد نیست گفته شود که برخی از گروه‌های زبانی دیگر مانند ترک‌زبانان آذربایجان در اصل ریشهٔ ایرانی‌زبان داشتند که بنابر دلایل تاریخی زبان‌هایشان به ترکی مبدل شد و امروز گروهی سعی می‌کنند که آنان را جزو قوم ترکی معرفی کنند و گروهی جزو قوم ایرانی. اما در رابطه با ایرانی‌زبانان کنونی، بجز هویت تاریخی ایرانی هیچ گریزی نیست و تمامی ایرانی‌زبانان در واقع بخشی از قوم ایرانی هستند و هرچند بخش‌های گوناگون تاثیری نیز از گروه‌های غیرایرانی‌زبان نیز گرفته ‌اند (تاثیر نیز گذاشته‌اند) ولی اصل و ریشهٔ خود را نگهداشتند. یعنی آل‌بویه و سامانیان و ساسانیان و ماد‌ها و پارث‌ها و فردوسی و ابن سینا و نظامی و حافظ و باباطاهر و مرداویژ و سهروردی و ملاپریشان.. متعلق به تمامی ایرانیان امروزی هستند.

چنانکه نشان نیز دادیم، متون تاریخی به درخت تناور قوم ایرانی و شاخه‌های آن اشاره کرده است. بهترین شناسنامه نیز‌‌ همان شناسنامه بومی هست که ابوریحان بیرونی مطرح کرده است و نه نهادهای بیگانه که آگاهی کلی از تاریخ این سرزمین ندارند. ملتهای کهن مانند چینی‌ها نیز همین گونه هستند و چندین زبان چینی (ماندرین و کانتونیس و وو وژین و مین و گان و هویی و پینگ غیره..) که حتی دوری درونی آن‌ها از زبانها/گویشهای ایرانی بیشتر است همگی جزو تمدن یک قوم چینی هستند. بنابراین تمدن ایرانی نیز شامل چند زبان ایرانی هست و تمامی مردمان این تمدن جزو‌‌ همان قوم ایرانی هستند که امروز از کردهای سوریه تا تاجیکهای پامیر و چین ادامه دارد.

بنابراین کسانی که قوم ایرانی را امروز پاره پاره می‌کنند و جدا از هم می‌دانند در واقع یک تمدن بزرگ و حقیقی را انکار می‌کنند و برخی برای حتی یک دهکده و گویشی خاص ایرانی‌ یک ملت/قوم خلق کنند (یک صفحه در وبلاگی در رابطه با زبان ایرانی سیوند دیدم که چنین ادعا می‌کرد). چنین افرادی دارند به بیراهه می‌روند زیرا هیچ گروه‌ زبانی در ایران تاریخ و هویت جداگانه از هویت مشترک ایرانی ندارد و هرشاخه‌ای که از درخت تناور ایران برچیده شود به ضرر کل تمدن ایران است و در گروه‌های دیگر مانند اعراب/اتراک می‌تواند حل شود و یا با عدم پیوند با سایر تمدن ایرانیان، می‌تواند از کشورهای بیگانه اداره و استعمار شود. و چنین ملت‌سازانی تنها دارند در ضعف و فروپاشی این قوم تاریخی ایرانی همت می‌کنند و امید است که با مقاله فوق، به اندازهٔ کافی روشنگری شده است و نشان داده شده است که قوم ایرانی یک قوم واحد است با تنوع فرهنگی ولی همواره ریشهٔ مشترک فرهنگی و زبانی و تاریخی و اسطوره‌ای و هیچ کدام از شاخه‌های آن را نمی‌توان قوم یا تمدن جدایی دانست و تمامی گروه‌های ایرانی‌زبان تنها تیره‌هایی/شاخه‌هایی از قوم ایرانی می‌باشند یا‌‌ همان شاخه‌ای از درخت تناور ایرانیان. به یقین، سیرابی این شاخه‌ها وپرباری آن‌ها به نفع همین درخت تناور و همهٔ ایرانیان است و هرکدام از شکوفه‌های آن نیز متعلق به این درخت تناور ایرانیان. اما این حس و ذهن تاریخی و واقعی به عنوان قوم ایرانی واحد باید تقویت شود تا این تمدن کهن بتواند با یکپارچگی در جهان آینده رقابت کند و پیشرفت کند. چنانکه چینی‌ها گول شوروی و استالین را نخوردند و برای هر زبان چینی که در تمدن چینی ریشه دارد (و همه از یک ریشه هستند) یک ملت جداگانه نساختند و امروز چینیان در میان تمامی اقوام جهان ابرقدرت فرهنگی و اقتصادی حساب می‌شوند.

یک نکته آخری نیز ضروری است و آنچه در این مقاله آمده است هیچ وابستگی به تعریف ملت ایرانی یا قوم ایرانی در زمان پس از رضاشاه پهلوی اول ندارد و اصولا آن دوراه بخاطر غرض‌های سیاسی بدفهمیده شده است و خوانندگان می‌توانند برای روشنگری به این سه مقاله/کتاب رجوع کنند و تعرفی ملی‌گرایی آن دوران را در آن شرایط بهتر بفه‌مند:

حمید احمدی- دولت مدرن و اقوام ایرانی: شالوده شکنی پارادایم-های رایج در کتاب دولت مدرن در ایران - به اهتمام: دکتر رسول افضلی- قم: انتشارات دانشگاه مفید، ۱۳۸۶، چاپ اول

http: //www. azargoshnasp. net/Pasokhbehanirani/drhamidahmadishaloodehshekani. htm

Dr. Touraj Atabaki Recasting Oneself، Rejecting the Other: Pan-Turkism and «Iranian Nationalism» Van Schendel، Willem (Editor). Identity Politics in Central Asia and the Muslim World: Nationalism، Ethnicity and Labour in the Twentieth Century. London،، GBR: I. B. Tauris & Company، Limited، ۲۰۰۱

http: //www. archive. org/details/RecastingOneselfRejectingTheOtherPan-turkismAndIranianNationalism

پان ترکیسم و ایران-کاوه بیات-تهران: پردیس دانش، شرکت نشر و پژوهش شیرازه کتاب، ۱۳۸۶ -۲۴۷ + نه صفحه

http: //www. bbc. co. uk/persian/arts/۲۰۰۸/۱۱/۰۸۱۱۱۱_na_pan_turkism. shtml

http: //www. azargoshnasp. net/Pasokhbehanirani/kavehabayatketabpanturkism. pdf



البته این نکه نیز ضروری است که بخاطر عدم وحدت ایرانی‌تباران و ناپدید شدن حکومتهای ایرانی، سغد و خوارزم کهن (اوزبکستان و ترکمنستان...) و آران و شروان و آذربایجان، زبان این مناطق از یک زبان ایرانی به زبان ترکی دگرگون شدند. چنین روندی را در مورد تالشی و تاتی آران نیز در قرن نوزدهم و بیستم (بخاطر سیاستهای ضدایرانی شوروی و ترک‌گرایان) دیدیم.

در پایان در این مقاله ثابت شد که ما قوم ایرانی یا درخت تناور ایرانی داریم با چندشاخه. و جدایی هرکدام از شاخه‌ها به نفع هیچ شاخه و گروه قوم ایرانی نیست و پویایی همه شاخه‌ها و تمدن ایرانی به نفع تمامی ایرانیان است تا بتوانند در آینده با کشورهای بزرگ جهانی رقابت فرهنگی و اقتصادی و امنیتی بکنند و در عین حال به معارف و بهبود کل بشر و تمدن بشری نیز بیندیشند. اگر ذهنیت شاخه‌های قوم ایرانی جوری تبدیل شود که ما صد‌ها قوم و ملت داریم، به یقین در آینده هم تمدن ایرانی از هم فرو‌می‌پاشد. نیاکان ایرانی ما ایرانیان هرگز چنین فکری را نداشتند و هرگز بخاطر گویش خاصی، خود را جزو قوم جداگانه نمی‌دانستند و همواره قومیت خود را ایرانی دانسته‌اند و می‌دانستند که از یک سرچشمهٔ مشترک زبانی و فرهنگی و اسطوره‌ای و تمدنی هستند و تنوع موجود در این فرهنگ و تمدن قوم ایرانی باعث» صد‌ها قوم و ملت «نیست بلکه نشانگر پویایی و قوت یک تمدن است. بنابراین ایرانیان باید همانند ملتهای کهن مانند چینیان بیندیشند و روزی هم امیدواریم که ایران مانند چین امروزی رو به پیشرفت باشد.



پیوست:

مقالاتی در رابطه با قوم آریایی (ایرانی):

http: //www. azargoshnasp. com/history/Aryan/qowmaryayikiya. htm

قوم-آریایی - داریوش کیانی



Paul، Ludwig (۱۹۹۸a). The position of Zazaki among West Iranian languages. In Proceedings of the ۳rd European Conference of Iranian Studies، ۱۱-۱۵. ۰۹. ۱۹۹۵، Cambridge، Nicholas Sims-Williams (ed.)، ۱۶۳-۱۷۶. Wiesbaden: Reichert

http: //www. azargoshnasp. net/languages/zazaki/zazakipositionof. pdf



http: //www. iranica. com/articles/arya-an-ethnic-epithet

Arya-H. Bailey- Encyclopedia Iranica



http: //www. azargoshnasp. net/Pasokhbehanirani/prolegomena-to-study-kurds. pdf

G. Asatrian، Prolegomena to the Study of the Kurds، Iran and the Caucasus، Vol. ۱۳، pp. ۱-۵۸، ۲۰۰۹

http: //www. iranica. com/articles/aryans

Aryans- Rudiger Schmitt – Encyclopedia Iranica



http: //www. iranica. com/articles/isfahan-xx-geography-of-the-median-dialects-of-isfahan

The Median Dialects of Isfahan، Habib Borjian، Iranica



www. azargoshnasp. net/history/Aryan/aryanlanguagegnoli. pdf

The» Aryan «Language، Gherardo Gnoli، Instituto Italiano per l «Africa e l» Oriente، Roma، ۲۰۰۲



http: //www. iranica. com/articles/eran-eransah

David Mackenzie، «Eranshahr» in Encyclopedia Iranica



http: //www. iranica. com/articles/iran-vi-iranian-languages-and-scri pts

Prods Oktor Skjærvø،» Iranian Languages and Script «in Encyclopedia Iranica



http: //www. azargoshnasp. net/languages/zazaki/zazakipositionof. pdf

Paul، Ludwig (۱۹۹۸a). The position of Zazaki among West Iranian languages. In Proceedings of the ۳rd European Conference of Iranian Studies، ۱۱-۱۵. ۰۹. ۱۹۹۵، Cambridge، Nicholas Sims-Williams (ed.)، ۱۶۳-۱۷۶. Wiesbaden: Reichert



G. Gnoli، «Iranic Identity as a Historical Problem: the Beginnings of a National Awareness under the Achaemenians،» in The East and the Meaning of Histoy. International Conference (۲۳–۲۷ November ۱۹۹۲)، Roma، ۱۹۹۴، pp. ۱۴۷-۶۷



http: //www. iranica. com/articles/iranian-identity-ii-pre-islamic-period

G. Gnoli،» IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD «in Encyclopedia Iranica. Online accessed in ۲۰۱۰ [G. Gnoli،» IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD «in Encyclopedia Iranica. Online accessed in ۲۰۱۰]







http: //www. iranica. com/articles/chorasmia-index

Chorasmia- in Encyclopedia Iranica

 Chorasmian Language in Encyclopaedia Iranica and Encylopaedia of Islam by D. N. Mackenzie

The» Aryan «Language، Gherardo Gnoli، Instituto Italiano per l «Africa e l» Oriente، Roma، ۲۰۰۲.

کتاب‌ها:

ـ فرای، ریچارد: «میراث باستانی ایران»، ترجمهٔ مسعود رجب‌نیا، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸
ـ فروشی، بهرام: «ایران‌ویج»، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۴

Rüdiger Schmitt (Hg.): Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden (Reichert ۱۹۸۹)

G. Windfuhr، The iranian Languages، Routledge، ۲۰۰۹

برگرفته ازآذرگشنسب
http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/qowmehirani.htm