۱۳۹۰ بهمن ۱۰, دوشنبه

دریاچه ارومیه سروده بسیار زیبایی از هما ارژنگی با آوای شاعر در ماتم آن!


هما ارژنگی


بانو هما ارژنگی شاعر میهن پرست ایرانی است که هماره در عشق به میهنمان ایران و پاس داشت فرهنگ بزرگ ایران زمین و مهر به زبان فارسی و به آذربایجانش که ریشه خود ایشان نیز در آن است  بمانند پدرش استاد رسام ارژنگی  که ایشان هم ستایشگر ایران فرهنگ ایران و ایرانیان میباشند سخن رانده و اندیشه‌ زیبایش را با سروده‌های میهن پرستانه‌اش بیان نموده اکه به نوبه خود چون نگینی در میان فرهنگ دوستان و ایرانیان در عرصه شعر و ادب ایران ثبت شده است!
دریاچه ارومیه سروده‌ای از ایشان است در وصف این دریاچه بلازده در این روزگار که همه ایراندوستان را بهت زده و نگران کرده است!




دریاچه ارومیه  سروده هما ارژنگی










آی آذربایجانم


آذر تابان و رخشان


ای کهن مُلک دلیران


قلعه‌هایت سرفراز و


قله‌هایت آسمان‌سا


دشت‌ها و دره‌هایت


پُر فروغ و سبز و زیبا


چشمه‌هایت گرم و جوشان


رود‌هایت تا جهان بر جا، خروشان


می‌کشد پَر، مرغ جانم


سوی آن آذر گسشب سربلندت


سر نهم بر خاک و آن گه


رو کنم بی‌تاب


بر دریاچه پاک و سپندت



بینمش از دور و


فریاد از دل خونین برآرم


آنچه بیند دیده غمدیده‌ام، باور ندارم. 


گویم‌ای دریاچه آزرده در خود شکسته


زخم جادوی کدامین دیو بر قلبت نشسته! 









یا کدامین فتنه چون زنجیر بر پای تو بسته؟ 


آه!‌ای دریاچه زیبای تن‌ها! 


ای «کبودان»، مر تو را مزدا اهورا آفریده! 


از چه این سان ناروا بر پیکر پاکت رسیده؟ 


تو‌‌ همان دریاچه ژرفی


که آغوش تو شد گهوار زرتشت سپنتا


تو «چیچست» نامداری


یا که «خنجستی» 


که در شهنامه خواندت «پیر دانا» 


ای به سینه کرده پنهان


گنج رازآلود دوران


رمز آن استوره‌ها بر من تو بگشا


باز گو با من حدیث آن نماد آرمانی


از شه کیخسرو و اندیشه‌های خسروانی


باز گو از خون پاک بیگناهی چون سیاوش


از پلشتی‌های توران شاه، آن خون‌ریز سرکش


لیک‌ای تنهای زیبا، 


نیک می‌دانم که اکنون ناامید و ناتوانی


تشنه کامی بی‌هیاهو، چون حبابی نیمه جانی


نیک می‌دانم که اکنون نوبت یاری رسیده


بهر درمان غم تو،‌گاه غم‌خواری رسیده


باید اکنون از دل و جان، با سپاه غم ستیزم


دست اندر دست یاران، رودهای پر توان را


همچو خون زندگانی، در رگ خشک تو ریزم


تا بیابی بار دیگر، ژرفی و پویندگی را


سر کنی با شادمانی، نغمه‌های زندگی را


تا که آواز تو پیچد، در طنین گرم باران


گسترانی سینه خود، شادی دل‌های یاران


تا تو را گویم: 


 «یاشاسین» گنج بی‌انباز ایران


نور چشم سرزمینم، ساز خوش آواز ایران



۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

آتورپاتگان سروده‌ای بسیار زیبا در وصف آذرآبادگان از بانو هما ارژنگی با آوای شاعر به همرا مجموعه تصاویر بسیار زیبا از آذرگشنسب و کوه زندان سلیمان در آذربایجان!

آتورپاتگان – سروده بانو هما ارژنگی


آتورپاتگان واژه پهلوی آذرپادگان بخشی از سرزمینهای کهن و باستانی همیشه ایرانی است که در درازای تاریخ هماره چون نگینی بر افسر ایران خوش درخشیده و نشان قدرت و پایداری ایرانیان در برابر دشمنانش بوده و هست که امروزه به آذرآبادگان و آذربایگان و سرانجام به آذربایجان تبدیل شده است! 
این نام هم اکنون نام استانهای آذربایجان شرقی و غربی در شمال غربی کشورمان ایران است و بر اساس پژوهش‌ها و تحقیقات همه پژوهشگران تاریخی و باستان‌شناسی از آتورپاتگان فرماندار یکی از ساتراپ‌ها یا استانهای هخامنشیان گرفته شده است. 
آتورپادگان از دو بخش آتور یا آذر که‌‌ همان آتش امروزی است و پات در چم نگهبان است که می‌شود آذربان یا‌‌ همان آتش‌بان در چم نگهبان آتش که به نگهبان سرزمین زادگاه زرتشت و سرزمینی که یکی از بزرگ‌ترین آتشکده‌های آنروزگار هم در آن روشن بوده است می‌گفتند البته این نام پیش‌تر از آنهم در زبان اوستایی هم با واژه آترپاته دربخش فروردسن یشت اوستا آمده بوده است که این خود به تنهایی چرایی نامیدن این سرزمین آریایی زرتشتی را روشن می‌کند! 
در روزگار کنونی پس از دزدیدن نام آذربایجان و نامیدن کشورکی که خود از دیگر سرزمینهای ایرانی جدا افتاده و شده از میهن بدین نام تلاش بیهوده و گسترده‌ای از سوی این ظفل جدا افتاده از دامان مادر و دست پرورده دشمنان ایران می‌شود که با گستاخی سرزمینش را هم به یغما برند! 
در این باره اما سخنان بسیاری زده شده است و پژوهشهای کلانی انجام شده است که همگی به روشنی این تلاش بیهوده و گستاخانه را پیش‌تر از پیش به رسوایی کشیده است تلاشی که تنها دست مایه‌اش از فقر تاریخی این دولتهای وامانده بدون تاریخ از راه دستبرد زدن به تاریخ ایران جعل و مصادره و هرگونه دست اندازیهای ابلهانه دیگر است! 
در این راستا اما سروده‌های بسیاری هم از شاعران و هنر مندان ایرانی و میهن پرستان در وصف این سرزمین و در راه بی‌آبرو کردن دشمنان تاریخ بیان شده است که در این مورد سروده بسیار زیبای آتورپاتگان از سروده‌های هما ارژنگی چکامه سرای میهن پرست ایرانی که خود ریشه در این سرزمین و آب و خاکش دارد بیرون آمده که به زیبایی هر چه بیشتر عشق به میهن و میهن پرستی مردم ایران و بخش آذربایجانش را به میهنمان به رخ کشیده است شما را دعوت می‌کنم گوش دل سپاریم به این سروده زیبا با آوای خود ایشان که به زیبایی آن دوچندان افزوده است!




آتورپاتکان، الا ای سرزمین آذر رخشان!
سر پاینده‌ی ایران
که آتش را نگهبان بوده‌ای در پهنه‌ی دوران
تو از نوری، تو از دوری، ز پشت پیر تاریخی
تو مهد پاک زرتشتی
همان یزدان‌شناس بخردی‌پرور
که نیکی را فروغ بی زوال ایزدی داند.
آتورپاتکان
هنوز از لابلای و تار و پود رفته‌های دور می‌بینم
ز شهر شیز و آن آتشگه آذرگشسبت نور می‌تابد
و بر دیوارهایش نقش‌های بوالعجب ز افلاکیان و خاکیان برجاست.
تو آن نجد سرافرازی
به دامانت سهند سربلند و قله‌ی آتشفشان داری
دژ ضحاک و ساسان و فن‌اسپ و قلعه‌ها از باستان داری
به روز نام و ننگت هم
تو از هرمزد فرخ‌ها و فرخ زاد رستم‌ها نشان داری.
آتورپاتکان
تو ماد با فر و جاهی
تمام مردمانت آریایی زاده و آزاده اندیش‌اند
و در گسترده ی تاریخ
زبانشان آذری وان گویشی از پهلوی بوده است.
اگرچه بر دل و جانت، جفا از ناکسان رفته
و زخم خنجر ترک و تتارت سینه بدریده
ولی این ترجمانی ناروا باشد، جفا باشد
زبان آذری را تُرک نامیدن
که ایران‌زاده هرگز جز که ایرانی نخواهد بود.
آتورپاتکان
تو خاک شمس تبریزی
همان خاکی که آن پیر عجایب خلقت خورشیدوش
در دامنش رویید
همان رندی که خشتش زیر سر بودی و
پا بر تارک هفت آسمان سودی.
غریب عالم معنا
که مولانا، فقیه کهنه‌اندیش شکیبا را
چو توفانی ز بن برکند و در رقص و خروش آورد.
خرد را خاک بر سر کرد و
دل را از می معنا به جوش آورد.
آتورپاتکان
تو در گسترده‌ی دوران
به هر شهر و به هر کویی
بلاگردان ایرانی.
چه گویم من ز تبریزت
از آن سالارخیزان خاک زرخیزت
به یاد آرم از آن جنبش
از آن هنگامه‌ی خونین
از آن مردان جان برکف
چو ستار و چو باقر یا خیابانی
و یا زان سیل گمنامان
که خون پاکشان شد خون بهای راه انسانی!
ز آذر ماه یاد آرم، من از آن آذر سوزان
که چون بیگانه‌ی رسوا، چو دزدی نابکار آمد
سر آزاده‌ات از پیکر میهن جدا سازد
در آن غوغای جانبازی، چه توفان‌ها به‌پا کردی
تو با بیگانگان و دشمنان خانگی دیدم چه‌ها کردی
کنون ای مهد سربازان
آتورپاتکان، سر ایران
مبادا بینمت تا یک نفس از پای بنشینی
که دشمن در کمین است و
فریبی تازه می‌جوید
چنان روباه مکاری
به راهی تازه می‌پوید
جوانبخت کهنسالم
تو را در پهنه‌ی گیتی، هماره زنده می‌خواهم
و تا هستی نفس دارد
فلات پاک ایران ر ا
خوش و پاینده می‌خواهم






آتشکده آذر گشنسپ( تخت سلیمان )و کوه زندان سلیمان:

آتشکده آذرگشسب یا آتور گشسب معنی آن را آتش جهنده گفته‌اند. این آتشکده در آذربایجان قرار داشته و در قرنهای پیش از فتح اعراب مهم‌ترین مرکز مذهبی شاهنشاهی بود. این آتشکده به طبقهٔ رزمیان و سپاهیان اختصاص داشته است.

زندان سلیمان نام کوهی مخروطی و میان تهی در سه کیلومتری غرب تخت سلیمان است. این کوه هزاران سال پیش، بر اثر رسوب کانی‌های آب دریاچه آن (که اکنون خشک شده‌است) به وجود آمده‌است. ارتفاع این کوه از زمین مجاور خود ۹۷ تا ۱۰۷ متر می‌باشد و بر فراز آن گودی عمیقی در حدود ۸۰ متر دیده می‌شود که قطر دهانه آن به طور تقریب ۶۵ متر است. 
این کوه در زمان مانایی‌ها (۸۳۰ تا ۶۶۰ ق. م) نیایشگاه بوده‌است. در اطراف کوه زندان دیو چشمه‌های آب گرم گوگردی متعددی دیده می‌شود که دارای خاصیت درمانی متعددی می‌باشد.


کوه زندان سلیمان


آتشکده آذرگشسب

آتشکده آذرگشسب

آتشکده آذرگشسب

کوه زندان سلیمان

آتشکده آذرگشسب

آتشکده آذرگشسب

آتشکده آذرگشسب

کوه زندان سلیمان

کوه زندان سلیمان

کوه زندان سلیمان

کوه زندان سلیمان

آتشکده آذرگشسب

آتشکده آذرگشسب





۱۳۹۰ بهمن ۸, شنبه

سند پیمان نامه میهن پرستی و مبارزه برای استقلال ایران توسط سردار اسد بختیاری فاتح ملی و دیگر میهن پرستان مشروطه

تصویری از سند و پیمان نامه پیمان میهن پرستی و مبارزه برای استقلال ایران توسط سردار اسعد بختیاری فاتح ملی و دیگر میهن پرستان مشروطه از جمله  اسماعیل ممتازالدوله، محمد ولیخان تنکابنی، نجف قلیخان بختیاری


فردوسی: 



ز پیمان نگردند ایرانیان      ازین در کنون نیست بیم زیان





سند اتحاد پنج تن از رجال مشروطه اسماعیل ممتازالدوله، محمد ولیخان تنکابنی، نجف قلیخان بختیاری و علی قلی خان بختیاری سردار اسعد در مبارزه برای حمایت از استقلال ایران، ذیقعده ۱۳۲۸قمری


سردار اسعد بختیاری فاتح ملی

(۱۲۳۶ هجری خورشیدی - ۷ محرم ۱۲۹۶ هجری خورشیدی) متولد گونه کان یا جونقان کنونی از رؤسای روشنفکر تحصیلکرده مشروطه‌خواه بختیاری و فرمانده فاتحین اصفهان و تهران در جریان انقلاب مشروطه در ایران بود. 

او پسر سوم حسینقلی خان هفت لنگ ایلخانی بختیاری بود که به دستور ظل‌السلطان کشته شده بود. 

در سال ۱۲۹۴ ق با «بی‌بی‌مهرجان» دختر یکی از بزرگان بختیاری ازدواج کرد و نخستین فرزند او در ۱۲۹۷ ق متولد و از طرف حسینقلی خان ایلخانی به نام جعفرقلی خان نام گذاری گردید که بعد‌ها سردار بهادر و پس از فوت علیقلی خان به سردار اسعد سوم ملفب شد. 

علیقلی خان که از خوانین فرهنگ دوست بختیاری بوده چندین بار به اروپا سفر کرده و به تکمیل زبان فرانسه خود اقدام کرده و اقدام به ترجمه چندین کتاب از جمله دختر فرعون و پاریس از الکساندر دوما و غادة الانگلیس دست زده و کتاب تاریخ بختیاری را به رشته تحریر در آورده است. او در شهر جونقان کاخ بسیار زیبایی را بنا نهاد. به مردم شجاع و سلحشور جونقان بسیار علاقه داشت و آنان را شجاع‌تر و باوفا‌تر از قوم خویش می‌دانست. ۳۴ نفر از سرداران سپاه او از مردم جونقان بودند. ایام اقامت سردار اسعد بختیاری در پاریس هم زمان شد با به توپ بستن مجلس شورای ملی به فرمان محمد علی شاه که پس از این رویداد به پشتیبانی از برادر خود نجفقلی خان صمصام السطنه بختیاری و پسر عموی خود حاج ابراهیم خان ضرقام السلطنه در اعتراض به این عمل برخاست و پس از فتح اصفهان به دست مجاهدین بختیاری و از راه عراق خود را به سرزمین بختیاری رسانده و شخصاً فرماندهی سواران بختیاری را در فتح تهران و احیای مشروطیت عهده دار شده است. وی مشروطه خواه و یکی از دو فاتح مشهور تهران در عهد محمدعلی شاه قاجار و مظهر اخلاق نیک بود. (فاتح دیگر محمدولی خان تنکابنی بوده است.) روز پنج شنبه ۷ محرم ۱۳۳۶ ق درگذشت و جنازه‌اش از طرف دولت با تشریفات رسمی و احترام نظامی در حالی که جسد وی روی توپ حمل می‌شد تشیع گردید. از جمله ترجمه‏های او: «بولینا- غاده الانگلیس»؛ «پل و ورژینی»؛ «تاریخ حمیدی- سلطان عبدالحمید عثمانی»؛ «دختر فرعون»؛ «دیل گابریل»؛ «روکامبول»؛ «شرح حال هانری سوم»؛ «عشاق پاریس»؛ «ماد موازل مارگریت»؛ «هرمس مصری»؛ «سفرنامه‏های برادران شرلی»؛ «ترجمه عهدنامه‏ی حضرت امیر». کتاب «تاریخ بختیاری» از تالیفات اوست.






محمدولی‌خان تُنِکابُنی 


محمدولی‌خان تُنِکابُنی (۱۲۲۶-۱۳۰۵ هجری خورشیدی) معروف به سپهدار تنکابنی، سپهدار حکمران گیلان، سیاست‌مرد و پنج دوره رئیس‌الوزرای ایران. 

وی پسر حبیب‌الله خان سردار و نوه محمدولی‌خان ساعدالدوله از سرداران محمدشاه قاجار در محاصره هرات بود. 

او ابتدا ساعدالدوله و بعد نصرالسلطنه لقب داشت و در دوران جنبش مشروطه به سپهدار اعظم ملقب بود. او یکی از دو فاتح معروف تهران در جریان انقلاب مشروطه بود (فاتح دیگر سردار اسعد بختیاری است). 

وی در ابتدا از سرداران محمد علی شاه بود و در شکستن بست مشروطه خواهان در مسجد شاه و در حمله به آزدیخواهان تبریز نقش ایفا کرده بود. بعد‌ها با محمد علی شاه اختلاف پیدا کرد و به املاکش در تنکابن رفت. در دوران استبداد صغیر آزادیخواهان گیلان بدلیل اینکه وی فنون نظامی را می‌دانست و با محمد علی شاه هم اختلاف داشت او را به‌عنوان رهبر برای فتح تهران برگزیدند. 

نخستین بار در ۱۲۸۸ هجری خورشیدی رئیس‌الوزرا شد و تا ۱۲۹۴ هجری قمری که با لقب سپهسالار اعظم به این مقام رسید چهار بار دیگر رئیس‌الوزرا بود. 

در دوره رضاشاه بسیاری از املاک و اموال او را گرفتند و بالاخره خودکشی کرد. 

خانواده او نام‌خانوادگی خلعتبری را برگزیدند.



میرزا اسماعیل خان ممتازالدوله فرزند میرزا علی اکبر مکرم السلطنه فرزند آقا صمد صراف تبریزی در سال ۱۲۵۸ش در تبریز متولد شد. تحصیلات مقدماتی خود را در تبریز به پایان رساند و بعد از آن برای تحصیل در مقدمات حقوق و زبان فرانسه عازم استانبول گشت. وی در سال ۱۳۱۴ق به ایران بازگشت و در وزارت امور خارجه مشغول به کار شد. ممتازالدوله در سال ۱۳۱۵ق با عنوان نایب سفارت ایران به استانبول رفت و مدتی با سمت‌های کنسول و سرکنسول ایران در آنجا مشغول به کار شد. 


ممتازالدوله در اوایل صدارت سلطان عبدالمجید میرزا عین الدوله به تهران آمد و در دستگاه عین الدوله با سمت مترجمی مشغول به کار شد و بر حسب دستور دولت وقت قانون دادگستری را از ترکی عثمانی به فارسی ترجمه کرد و دولت با تصویب شاه اجرای آن را اعلام نمود. 

ممتازالدوله با مشروطه خواهان همکاری می‌کرد. در دوره اول انتخابات مجلس شورای ملی چون مردم اراک به دلیل اختلاف نتوانستند نماینده خود را انتخاب کنند، ممتازالدوله از مرکز به عنوان نماینده اراک پیشنهاد شد و چون وارد مجلس شد، با راه یافتن به کمیسون‌های مجلس به صف اعتدالیون پیوست. پس از استعفای احتشام السلطنه از ریاست مجلس شورای ملی در سال ۱۳۲۶ق ممتازالدوله در دوم ربیع الثانی همین سال به ریاست مجلس شورای ملی برگزیده شد. 

به دنبال به توپ بسته شدن مجلس شورا، افزایش اختلاف میان نمایندگان تندرو و معتدل و نیز عزیمت محمدعلی شاه به باغشاه، ممتازالدوله توانست توسط برادرش از دولت فرانسه پناهندگی سیاسی بگیرد. پس از آن ممتازالدوله به لندن رفت و در مصاحبه مطبوعاتی به عنوان رئیس مجلس از اعمال خلاف و استبدادی اطرافیان محمدعلی شاه سخن گفت که در روزنامه‌های آن زمان به چاپ رسید. وی پس از چندی به عضویت انجمن طرفداران ایران درآمد. سپس به پاریس نزد برادرش ممتازالسلطنه وزیرمختار ایران رفت و عضویت انجمن ایرانیان مقیم در پاریس و جمعیت فرانسه و ایران را پذیرفت. پس از آن ممتازالدوله مرتب بین پاریس و لندن در سفر بود و توانست سردار اسعد را با خود همراه کند و به دنبال آن مقدمات قیام اصفهان و حمله مجاهدین به تهران را فراهم نمود. 

پس از فتح تهران و عزل محمدعلی شاه، ممتازالدوله در سال ۱۳۲۷ق به تهران آمده به عنوان نماینده آذربایجان در مجلس شورای ملی انتخاب گردید. پس از آن وی در کابینه مستوفی الممالک عهده دار پست وزارت مالیه و وزارت پست و تلگراف بود. ممتازالدوله در سال ۱۳۲۹ق رئیس مجلس شد و در کابینه محمدعلی خان سپهداراعظم درهمین سال وزیر مالیه و در کابینه نجفقلی خان صمصام السلطنه بختیازی عهده دار پست وزارت عدلیه بود. وی در جریان قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله به جمع مخالفان پیوست و به کاشان تبعید شد. پس از برکناری وثوق الدوله، ممتازالدوله به تهران بازگشت. در جریان کودتای ۱۲۹۹ سیدضیاء، نامِ ممتازالدوله جزو ۷۰ نفری بود که به دستور سیدضیاء بازداشت شدند. ممتازالدوله در سال ۱۳۱۲ش در سن ۵۴ سالگی در تهران درگذشت.





نجف‌قلی خان صمصام السلطنه بختیاری
از سران ایل بختیاری و دو دوره رئیس‌الوزرای ایران در دورهٔ قاجار بود. او فرزند حسینقلی خان ایلخان بختیاری و حاجی بی‌بی مهرافروز بود و در سال ۱۲۲۹‌زاده شد. پس از مرگ پدر در ۱۲۸۱ از مظفرالدین شاه لقب صمصام‌السلطنه و مقام ایلخانی گرفت. صمصام‌السلطنه در جنبش مشروطه به مخالفان محمدعلی‌شاه پیوست و با برادر خود علیقلی خان سردار اسعد همراه شد. او به همراه سواران مسلح بختیاری اصفهان را تصرف کرد و حکومت اصفهان را در ۱۳۲۶ ق. به‌دست گرفت. در ۱۲۸۹ رئیس‌الوزرا شد و تا ۱۲۹۱ در این منصب باقی ماند. 

مسئله اولتیماتوم روسیه برای اخراج مورگان شوس‌تر مستشار آمریکایی مالیه در زمان تصدی او پیش آمد. او بر خلاف مجلس از موافقان پذیرش تقاضای روس‌ها بود. او بار دیگر در سال ۱۲۹۷ به مدت چهار ماه به نخست‌وزیری رسید و زمانی که احمدشاه فرمان عزل او را صادر کرد، مدتی حاضر به پذیرفتن نبود و خود را نخست‌وزیر می‌دانست. 

پس از اینکه انقلاب کمونیستی در شوروی به پیروزی رسید، لنین برای اثبات حسن نیت خود نسبت به ملل ضعیف جهان الغای تمام امتیازات استعماری دولت تزاری پیشین را اعلام کرد. دولت صمصام‌السلطنه نیز از این فرصت استفاده کرد و در ۴ مرداد ۱۲۹۷ در مصوبه‌ای الغای عهدنامه ترکمانچای و دیگر امتیازات واگذار شده به دولت روسیه تزاری را اعلام نمود.

در انتخابات دوره چهارم مجلس شورای ملی به نمایندگی تهران انتخاب شد. در سال ۱۳۰۰ هنگامی که کلنل پسیان در خراسان قیام کرده بود حکومت خراسان به وی پیشنهاد شد ولی او به خراسان نرفت. در ۱۳۰۸ نیز به فرمانداری چهارمحال بختیاری منصوب و به حل اختلافات در این منطقه مأمور شد. او در سال ۱۳۰۹ در اصفهان درگذشت و در تکیه بختیاری‌ها در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.






سعدی :
فدائی ندارد ز مقصود چنگ 
اگر بر سرش تیر بارند و سنگ






برگرفته از :

۱۳۹۰ بهمن ۶, پنجشنبه

کوپن نان مربوط به دوران قحطی بزرگ و سالهای پس از آن از پی آمدهای جنگ جهانی یکم در ایران!

آیا براستی بزرگترین نسل کشی سده بیستم میلادی در ایران رویداده است!؟



ایران در جنگ جهانی یکم:


بر اثر آغاز جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط بریتانیا و خرید آذوقهٔ مردم ایران توسط ارتش اشغالگر و شروع قحطی بزرگ ۱۹۱۷ - ۱۹۱۹ عدهٔ زیادی از مردم ایران به کام مرگ فرو رفتند. سپاه روسیه تا دروازه‌های تهران پیشروی کرد اما از منقرض کردن سلسلهٔ قاجار منصرف شدند. در جنوب مردم محلی در چند نوبت با متجاوزان انگلیسی درگیر شدند که از مهم‌ترین نبردهای جنگ جهانی اول در ایران می‌توان به مقاومت دلیران تنگستان در استان بوشهر و نبرد جهاد در خوزستان اشاره کرد. جمعی از رجال از قم به اصفهان و سپس اراک و بالاخره به کرمانشاه رفتند و عاقبت در آنجا قوای گارد ملی ترتیب دادند و حکومت موقتی دولت ملی به ریاست نظام‌السلطنه (رضا قلی خان مافی) تشکیل گردید. پس از سقوط بغداد اعضای دولت موقتی دولت ملی و جمع بسیاری از ایرانیان به استانبول رفتند.

بررسی و معرفی یک کتاب:

انگلیس و اشغال ایران در جنگ جهانی اول 



 Persia in World War I and Its Conquest by Great Britain






بنا بربرخی شواهد و اسناد بمانند  تحقیقات دکتر قلی مجد استاد دانشکاه پنسیلوانیای آمریکا و بر اساس اسناد مرکز ملی اسناد آمریکا در سالهای رویدادن جنگ جهانی نخست بزرگ‌ترین نسل کشی قرن بیستم روی داده است که ایران را همچنین بزرگ‌ترین قربانی این جنگ خانمانسوز می‌داند.
طبق اسناد آمریکایی، در سال ۱۹۱۴ جمعیت ایران بیست میلیون نفر بود که در سال ۱۹۱۹ به یازده میلیون نفر کاهش یافت. توجه بفرمایید. یعنی حدود ۸ الی ده میلیون نفر از مردم ایران از گرسنگی و بیماری‌های ناشی از کمبود مواد غذایی و سوءتغذیه مردند. در اسناد آمریکایی مدارک مستندی دربارۀ این تراژدی بزرگ انسانی وجود دارد. چهل درصد از مردم ایران طی دو سه سال قلع‌و‌قمع و نابود شدند. تنها در سال ۱۹۵۶ بود که ایران توانست به جمعیت ۲۰ میلیونی سال ۱۹۱۴ برسد!

بنا بر این واکاوی‌ها در طول سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ بین ۸ تا ۱۰ میلیون نفر از مردم ایران به سبب قحطی و نبود غذا و خوراک و در پی آمد آن بیماریهای ناشی از این بلا که از کمبود خوراک و یا سوءتغذیه دچارش گشته بودنه‌اند از بین رفته‌اند!
ایشان پس از بررسی دولت انگلیس و سایر دول اشغالگر ایران را در این زمان بانی این قحطی و کشته شدن مردم می‌داند چرا که به گفته وی این رویداد در زمانی روی داده که ایران زیر سلطه ارتش اشغالگر انگلیس بوده و منبع اصلی براورده کردن مواد غذایی و... برای ارتش این کشور چرا که محصولات کشاورزی ایران به‌وسیله ارتش انگلیس و پیمانکاران آن خریداری می‌شده است این سیاست سبب کاهش شدید مواد غذایی در ایران شد. عجیب‌تر اینجاست که ارتش انگلیس مانع از واردات مواد غذایی از بین‌النهرین و هند و حتی از ایالات متحده آمریکا به ایران می‌شد. در حالی‌که در بین‌النهرین (عراق) و هند وفور غله وجود داشت، در میانه این دو سرزمین، ایران از کمبود غله در رنج بود. در این سال‌ها، دولت انگلستان ایران را از درآمدهای نفتی خود نیز محروم کرد و به‌طور خلاصه، به تعبیر دکتر مجد، بریتانیا از قحطی و نسل‌کشی در ایران به عنوان ابزاری برای سلطه بر سرزمین ما بهره بردی بزرگ سال‌های ۱۹۱۷-۱۹۱۹ میلادی در ایران اطلاعات چندانی افشاء نشده و اهمیت و جایگاه بزرگ این حادثه در تعیین سرنوشت جامعه ایران، به‌ویژه صعود دیکتاتوری پهلوی، شناخته نشده است.
اما دکتر محمد قلی مجد، استاد دانشگاه پنسیلوانیا آمریکا، بر اساس اسناد غنی موجود در مرکز اسناد ملّی ایالات متحده آمریکا (نارا)، تصویری هولناک از ایران در سال‌های جنگ اوّل جهانی و پس از آن به دست داده است. اسناد علنی شده دولت آمریکا درباره دوره تاریخی فوق، که در کتاب» قحطی بزرگ و نسل‌کشی در ایران، ۱۹۱۷-۱۹۱۹ «دکتر مجد برای نخستین بار عرضه گردید، ثابت می‌کند، بزرگ‌ترین نسل‌کشی سده بیستم میلادی در ایران رخ داد و ایران بزرگ‌ترین قربانی جنگ اوّل جهانی بود. طبق تحقیق دکتر مجد، در طول سال‌های ۱۹۱۷-۱۹۱۹ بین هشت تا ده میلیون نفر از مردم ایران در اثر قحطی یا بیماری‌های ناشی از کمبود مواد غذایی و سوءتغذیه از میان رفتند و جمعیت ایران به شدت کاهش یافت.
محمدقلی مجد به بررسی علل این قحطی نیز پرداخته و دولت انگلیس را به عنوان عامل و مسبب اصلی این نسل‌کشی بزرگ تاریخ شناسانده است. قحطی در زمانی رخ داد که ایران در زیر سلطه ارتش اشغال‌گر انگلیس بود. در آن زمان، ایران تأمین‌کننده اصلی مواد غذایی و لوازم مورد نیاز ارتش بریتانیا در منطقه به‌شمار می‌رفت و بخش مهمی از محصولات کشاورزی ایران به‌وسیله ارتش انگلیس و پیمانکاران آن خریداری می‌شد


خداوند ایران را از قحطی جنگ و بیماری 

۱۳۹۰ بهمن ۳, دوشنبه

ادامه توهین های تلویزیون رژیم باکو در یک اقدام بسیار گستاخانه به ایرانیان در پی شادمانی از بازداشت پیمان پاکمهر!





توهین تلویزیون رژیم باکو در یک اقدام بسیار گستاخانه به ایرانیان !

در پی ادامه توهین‌های بیشرمانه و بدون پاسخ رزیم باکو از طریق رسانه‌های گوناگون و مراجع و منابع مختلف رسمی و غیر رسمی که عموما بنا بر شرایط خاص و اوضاع نابسامان امروزه ایران که در گیر مشکلات ویژه در روابط داخلی و خارجی به سر می‌برد و با سکوت دولتمردان و مسئولین روبرو بوده است اینبار این رسانه رزیم باکو در اقدامی بسیار گستاخانه و غیر قابل باور ایرانیان بویژه ایرانیان آذری زبان ساکن استانهای آذری نشین ایران را همگی مانقورت و دشمنان جنگی رؤیم باکو معرفی کرده و در پی آن پس از خائن جنگی نامیدن پیمان پاکمهر زندانی سیاسی و آذری زبان ایران که علی رغم مخالفتش با رژیم همواره بر مواضع میهن پرستانه خویش اذعان و دروغهای این رسانه‌ها را با نوشته‌هایش برملا می‌کرد دشمن جنگی نامیده و خواستار برخورد با وی بنا بر شرایط برخورد خیانتکاران جنگی که‌‌ همان مرگ و اعدام است شد لازم به ذکر است که ایشان مدیر وبسایت تبریز نیوز در ایران بودند که هفته پیش بازداشت شده‌اند ودر این راستا سازمانهای فوابسته به سرویسهای امنیتی از جمله آداپ و ...به مدیرت فاخته زمانی  نیز بنا بر دستور به سکوت فرو رفته‌اند و دیگر سازمان‌ها و سایت‌های نهادهای هویت زدا هم همگی در موازات و دنباله دستورهای رسدیه از این سرویسهای وابسته به رژیم باکو از بازداشت ایشان ابراز شادمانی و خواستار اعدام ایشان شده‌اند!


پیمان پاکمهر یک خائن آذربایجانی است

هر فردی وقتی به سن بلوغ میرسد مسئول گفتار و اعمال خویش می باشد مگر آنکه از نظر عقلی انسان کاملی نباشد در آنصورت برای اداره ی امورات خود نیاز به وکیل عاقل خواهد داشت افزون بر این هر فردی عضوی از یک ملت می باشد و هر ملتی نیز دارای منافع اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و غیره است که از آن بنام منافع ملی نام برده می شود و اعضای هر ملتی یعنی تک تک افراد باید حافظ  منافع ملی باشند

 اما در ایران بیش از هشتاد سال تبلیغات زهرآگین بر علیه ملت آذربایجان باعث شده است در آذربایجان xxx بخشی از مردم خود را بصورت یک ملت نبینند و اصولا با منافع ملی ملت آذربایجان بیگانه هستند از این افراد بنام مانقورت نام برده می شود که قربانی تبلیغات زهرآگین دشمن شده اند به این دلیل اطلاع رسانی به منظور بیداری ملی یکی از اهداف حرکت ملی آذربایجانxxx بوده است اما در میان کسانی مانند پیمان پاکمهر وجود دارند که آگاهانه منافع فردی را به منافع ملی ترجیح می دهند و با اعمال و گفتار خود منافع ملی ملتی را که خود عضوی از آن هستند به خطر می اندازند در واقع چنین افرادی خائن محسوب می شوند در عرف حقوق بین الملل اگر فردی بطور آگاهانه با اعمال و رفتار خود منافع ملی کشورش را به خطر اندازد خائن محسوب می شود اگر این عمل در شرایط جنگی صورت پذیرد علاوه بر خیانت جنایت جنگی هم به حساب می آید چون ممکن است عملی خیانت آمیز در شرایط جنگی باعث مرگ هزاران تن گردد.

پیمان پاکمهر با آنکه بخوبی می داند بیست درصد از اراضی جمهوری آذربایجان توسط ارمنستان اشغال شده و بیش از یک میلیون آواره ی جنگی وجود دارد با این حال چیزی در اینباره نمی نویسد بجای آن با ارمنی های داشناک و فارس های نژادپرست همصدا شده استقلال جمهوری آذربایجان را زیر سوال برده و خواستار الحاق آن به ایران می شود علاوه بر این در رابطه با حرکت ملی آذربایجان xxxاطلاعات دروغین انتشار می دهد و در سالهای گذشته بارها سعی کرده است مراسم قلعه بابک را بنفع گروه های نژاد پرست و مرکز گرا مصادره نماید و......... چون پیمان پاکمهر آگاهانه منافع فردی خود را به منافع ملی آذربایجان ترجیح می دهد و بر علیه آن عمل می نماید می توان از او بعنوان یک خائن آذربایجانی یاد کرد او اخیرا بنا بر دلائلی که هنوز بر کسی روشن نیست دستگیر شده است و جالب اینکه گروه های نژاد پرست فارس از جمله سلطنت طلبها به تکاپو افتاده و سابقه دشمنی پیمان پاکمهر با جمهوری آذربایجان و حرکت ملی آذربایجان xxxرا به حکومت مرکزی گوشزد می کنند و خواستار آنانند او بخاطر این خوش خدمتی ها با دسته گل از زندان آزاد شود چون عمل خیانت آمیز بطور آگاهانه از طرف خودی صورت می پذیرد معمولا باعث واکنشهای تند احساسی در افکار عمومی می شود در اینمورد اغلب ماجرای دار زدن منصور حلاج را مثال می زنند وقتی یکی از پیروان او با دشمنان وی همصدا شده و به او سنگ پرتاب می کند منصور حلاج را به گریه می اندازد این حکایت را به این صورت نقل کرده اند


حسین بن منصور حلاج را که به دار آویختند، جماعتی فریب خورده یا زرگرفته و حق به ناحق فروخته، پای چوبه دار گرد آمده و به او سنگ می زدند و حلاج لب فرو بسته بود. نه سخنی به اعتراض می گفت و نه از درد فریادی می کشید.

در این میان شیخ شبلی نیز که از آن کوی می گذشت، سنگی برداشته و به سوی او پرتاب کرد. منصور حلاج از ژرفای دل آه سردی کشید و به گریه افتاد. پرسیدند از آن همه سنگ که بر پیکرت زدند گلایه ای نکردی، مگر سنگ شبلی چه سنگینی داشت که فریاد برآوردی؟

منصور در پاسخ گفت:

 از آن جماعت فریب خورده انتظاری نیست. چرا که مرا نمی شناسند و علت بر دار شدنم را نمی دانند، شبلی اما از ماجرا باخبر است. از او انتظار دلجویی و حمایت داشتم ،نه سنگ پرانی و ملامت .

تهیه شده توسط گروه خبری آزاد تریبون
www.GunAz.Tv|23-ژانویه-2012, 12:34


http://www.gunaz.tv/per/37/newsCat/1/newsID/50545.html/inner/1