آنچه در میانه سالهای 1324 تا 1325 در شمالغرب ایران و به خصوص آذریابجان روی داد، تجربهای نوین در تاریخ معاصر ایران بود؛ تجربهای که شاید بتوان در آن هویت جدید ایران را یافت.
همشهری ماه/شماره 81/ صادق راستگو:
آنچه در میانه سال های 1324 تا سال 1325 در شمالغرب ایران و به خصوص آذریابجان روی داد، تجربهای نوین در تاریخ معاصر ایران بود؛ تجربهای که شاید بتوان در آن هویت جدید ایران را یافت و رمز ماندگاری و مانایی این خاک را در پشت وقایع متعدد آن دید.
به اعتراف نویسندگان و مورخان داخلی و خارجی، هدف اول و آخر تشکیل فرقه دموکرات توسط استالین، جدا کردن بخشهای دیگری از ایران و تشکیل جمهوری دیگری تحت رهبری مسکو بود؛ امری که نهتنها روی واقعیت به خود ندید، بلکه به اعتراف همین نویسندگان، اجماع بیسابقهای در ایران علیه فرقه و شوروی را باعث شد.
روز دوشنبه 12 شهریور 1324، فرقه دموکرات آذربایجان با انتشار بیانیهای (مراجعتنامه) که به دو زبان آذری و فارسی نوشته شده و حاوی یک مقدمه و 12ماده بود رسما تشکیل خود را اعلام کرد. اهم اهداف این بیانیه عبارت بودند از:
«تقاضای آزادی داخلی و مختاریت مدنی برای مردم آذربایجان، البته با حفظ استقلال و تمامیت ایران، تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی، تدریس زبان آذربایجانی در مدارس آذربایجان، مصرف نیمی از مالیاتهای وصولی از آذربایجان در خود آذربایجان، افزایش کرسیهای نمایندگان آذربایجان در مجلس به نسبت جمعیت آن، اصلاح روابط و حدود بین مالک و دهقان با در نظر گرفتن مصالح هر دو، مبارزه با بیکاری، تلاش در جهت توسعه و ایجاد صنایع، تجارت و کشاورزی، مبارزه با رشوه و فساد در ادارات و..»
هر چند دستور تاسیس فرقه به موجب اسناد منتشر شده موجود، توسط مسکو و شخص استالین صادر شده بود، اما بدون وجود افراد و شخصیتهایی که کلاه گشاد کمونیستها سرشان رفته بود، تشکیل چنین فرقهای بسیار سخت مینمود.
روز دوشنبه 12 شهریور 1324، فرقه دموکرات آذربایجان با انتشار بیانیهای (مراجعتنامه) که به دو زبان آذری و فارسی نوشته شده و حاوی یک مقدمه و 12ماده بود رسما تشکیل خود را اعلام کرد. اهم اهداف این بیانیه عبارت بودند از:
«تقاضای آزادی داخلی و مختاریت مدنی برای مردم آذربایجان، البته با حفظ استقلال و تمامیت ایران، تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی، تدریس زبان آذربایجانی در مدارس آذربایجان، مصرف نیمی از مالیاتهای وصولی از آذربایجان در خود آذربایجان، افزایش کرسیهای نمایندگان آذربایجان در مجلس به نسبت جمعیت آن، اصلاح روابط و حدود بین مالک و دهقان با در نظر گرفتن مصالح هر دو، مبارزه با بیکاری، تلاش در جهت توسعه و ایجاد صنایع، تجارت و کشاورزی، مبارزه با رشوه و فساد در ادارات و..»
هر چند دستور تاسیس فرقه به موجب اسناد منتشر شده موجود، توسط مسکو و شخص استالین صادر شده بود، اما بدون وجود افراد و شخصیتهایی که کلاه گشاد کمونیستها سرشان رفته بود، تشکیل چنین فرقهای بسیار سخت مینمود.
از زمان صدور بیانیه (مراجعتنامه) تا زمان اعلام رسمی دولت فرقه توسط پیشهوری در آذرماه همان سال، اتفاقات بسیاری روی داد. در این حوادث پیدرپی، تعداد زیادی از مردم سادهلوح و همچنین سمپاتهای حزب کمونیست در ایران از جمله برخی از اعضای حزب توده به فرقه پیوستند.
مهمترین اقدامات فرقه تا نیمه آبانماه 1324 را میتوان اینگونه برشمرد: در 22 شهریور شورای مرکزی فرقه به 11 نفر افزایش یافت که پیشهوری به ریاست و شبستری به معاونت انتخاب شدند. محمد بیریا نیز که در راس اتحادیههای کارگری بود، اعلام کرد که آنان نیز رهبری فرقه را میپذیرند و صادق پادگان و زینالعابدین قیامی هم از سوی حزب توده، تصمیم الحاق به فرقه را اعلام کردند.
همچنین زمان نخستین کنگره فرقه دموکرات روز 10/7/24 تعیین شد. در 29/6/24، در کنفرانسی با حضور 1500 نفر از اقشار مردم، قطعنامهای جهت مخابره به انجمن وزرای خارجه دول متفق در لندن به تصویب رسید و در آن به حق تعیین سرنوشت، خودمختاری آذربایجان و احیای دموکراسی در ایران اشاره شده بود.
مهمترین اقدامات فرقه تا نیمه آبانماه 1324 را میتوان اینگونه برشمرد: در 22 شهریور شورای مرکزی فرقه به 11 نفر افزایش یافت که پیشهوری به ریاست و شبستری به معاونت انتخاب شدند. محمد بیریا نیز که در راس اتحادیههای کارگری بود، اعلام کرد که آنان نیز رهبری فرقه را میپذیرند و صادق پادگان و زینالعابدین قیامی هم از سوی حزب توده، تصمیم الحاق به فرقه را اعلام کردند.
همچنین زمان نخستین کنگره فرقه دموکرات روز 10/7/24 تعیین شد. در 29/6/24، در کنفرانسی با حضور 1500 نفر از اقشار مردم، قطعنامهای جهت مخابره به انجمن وزرای خارجه دول متفق در لندن به تصویب رسید و در آن به حق تعیین سرنوشت، خودمختاری آذربایجان و احیای دموکراسی در ایران اشاره شده بود.
با اعلام و اجرای رسمی الحاق حزب توده توسط محمد بقراطی (بدون تصویب کمیته مرکزی) 60هزار نفر عضو بالقوه حزب توده، به فرقه دموکرات پیوستند. نیز قرار بر آن شد تا 10/8/24 کنفرانسهای حزبی شهرها و ولایات تشکیل و کمیتههای رسمی فرقه انتخاب شوند.
در این کنگره، مرامنامه فرقه به تصویب رسید و سازمان فرقه رسمیت یافت و کمیته مرکزی آن را انتخاب نمود. این اتفاقات در حالی در آذربایجان تحت اشغال ارتش سرخ روی میداد که جنگ جهانی دوم در ماه اوت (مردادماه) همان سال تمام شده بود و بر اساس توافقنامه تهران قرار بر آن شده بود که کشورهای اشغالگر حداکثر شش ماه پس از پایان جنگ، ایران را ترک کنند.
به همین مناسبت دولت ایران در تاریخ 23 شهریور 1324 طی نامهای به سران سه کشور متفق از آنها خواست تا خاک ایران را ترک کنند که این امر در نشست وزرای خارجه سه کشور در لندن مورد تصویب قرار گرفت که تنها آمریکا و انگلیس به آن عمل کردند و استالین که تازه شروع به بازی جدیدی در ایران برای جدا کردن قسمتی از ایران و حداقل گرفتن امتیازی نفتی کرده بود، البته نیازی به این امر نمیدید.
این نوشته سر آن ندارد تا به تحولات فرقه از زمان تشکیل تا پایان آن و حوادث شکل گرفته طی آن بپردازد، بلکه قصد دارد تا به سرنوشت سران فرقه، پیشینه آنها و همچنین تحولات زندگی آنها با وجود مختصر اطلاعات موجود بپردازد.
این نوشته سر آن ندارد تا به تحولات فرقه از زمان تشکیل تا پایان آن و حوادث شکل گرفته طی آن بپردازد، بلکه قصد دارد تا به سرنوشت سران فرقه، پیشینه آنها و همچنین تحولات زندگی آنها با وجود مختصر اطلاعات موجود بپردازد.
از آنجا که اطلاعات در مورد رهبران فرقه بسیار اندک است و خیلی از اعضا و کارگزاران آن نیز ناشناخته ماندهاند، آنچه در این نوشته میآید، بررسی شخصیت مهمترین و تاثیرگذارترین افراد فرقه است که در تشکیل، هدایت و سپس انهدام آن نقش بسزایی داشتند.
پایان تلخ
رهبران، اعضا و بسیاری از طرفداران فرقه پس از فروپاشی آن سرنوشت تلخی داشتند. پایانی که بسیاری از ناگفتههای آن را میتوان در خلال کتابهای خاطراتی خواند که آنها پس از فروپاشی فرقه و فرار از کشور در سالهای بعد نوشتند.
پایان تلخ
رهبران، اعضا و بسیاری از طرفداران فرقه پس از فروپاشی آن سرنوشت تلخی داشتند. پایانی که بسیاری از ناگفتههای آن را میتوان در خلال کتابهای خاطراتی خواند که آنها پس از فروپاشی فرقه و فرار از کشور در سالهای بعد نوشتند.
روزهای آخر که دولت ایران و شوروی توافق کرده بودند تا ارتش ایران پس از عقبنشینی ارتش سرخ وارد مناطق تحت اشغال شود، بسیار خواندنی است، کسانی که تا چند ماه پیش فکر میکردند دستاورد بزرگی داشتند، پس از آن به این نتیجه رسیدند که از طرف کمونیستها بازی خوردهاند و امروز دو راه بیشتر ندارند؛ یا در ایران مانده، اگر دستگیر و محاکمه نشوند از سوی مردم منطقه بهدلیل عملکرد بدشان مورد انتقاد قرار گرفته و گوشهنشینی اختیار کنند، یا اینکه از ارس گذشته، راهی خاک شوروی شده و خود را به دست سرنوشتی بسپارند که دردناک بودن آن را به راحتی میشد تشخیص داد.
هزاران نفر بهدلیل ترس خودساخته پس از ورود ارتش به پادگانها و شهرهای اشغال شده، فرار از مرزها را در پیش گرفته، به همراه زن و فرزند و هر آنچه میتوانستند با خود ببرند، از ارس گذشتند و به آن سوی مرز فرار کردند. این گروه، بار دیگر کلاه گشاد سران شوروی سرشان رفت و به امید نجات، در چاهی افتادند که هرگز فکرش را نمیکردند.
برای این عده بدون شک تا زمانی که استالین زنده بود، جایی برای زندگی کردن نبود و آنها گروهگروه سوار بر قطارهای چوبی شده و به سیبری فرستاده شدند تا مزد زحمات خود برای کمونیستها را اینگونه دریافت کنند.
هزاران نفر بهدلیل ترس خودساخته پس از ورود ارتش به پادگانها و شهرهای اشغال شده، فرار از مرزها را در پیش گرفته، به همراه زن و فرزند و هر آنچه میتوانستند با خود ببرند، از ارس گذشتند و به آن سوی مرز فرار کردند. این گروه، بار دیگر کلاه گشاد سران شوروی سرشان رفت و به امید نجات، در چاهی افتادند که هرگز فکرش را نمیکردند.
برای این عده بدون شک تا زمانی که استالین زنده بود، جایی برای زندگی کردن نبود و آنها گروهگروه سوار بر قطارهای چوبی شده و به سیبری فرستاده شدند تا مزد زحمات خود برای کمونیستها را اینگونه دریافت کنند.
در این تبعید، بسیاری از این افراد جان خود را از دست دادند. بیگاری روزمره و طاقتفرسا در سرمای کشنده سیبری، بیشتر جان زنان و کودکان را گرفت و تنها تعداد کمی از این ماجرا جان سالم به در بردند.
این افراد پس از پایان دوران تبعید باز هم زندگی راحتی در شوروی نداشتند، گروهی از آنها به اروپای شرقی رفته و در این کشورها بهخصوص آلمان شرقی مستقر شده، تحصیلات خود را ادامه دادند، برخی هم به ایران بازگشتند و زندگی غیرسیاسی در پیش گرفتند.
از این افراد که تعداد آنها کم هم نیست، همانگونه که گفته شد، خاطرات بسیاری باقی مانده که برخی از آنها در ایران چاپ و منتشر شده است. این خاطرات واقعیتهای فکری گروهی را نشان میدهد که برای رسیدن به اهداف قدرتهای خارجی نهتنها خود را که همه زندگی خود را هم باختند.
اعضای دولت فرقه
پس از چهار ماه فعالیت شبانهروزی، تصرف پادگانهای ارتش و همچنین ممانعت از ورود ارتش مرکزی به منطقه تحت تصرف ارتش سرخ، در روز 21 آذر ماه 1324 مجلس فرقه دموکرات تشکیل و شبسترى به ریاست این مجلس انتخاب شد و وزرا به این ترتیب معرفى شدند:
پس از چهار ماه فعالیت شبانهروزی، تصرف پادگانهای ارتش و همچنین ممانعت از ورود ارتش مرکزی به منطقه تحت تصرف ارتش سرخ، در روز 21 آذر ماه 1324 مجلس فرقه دموکرات تشکیل و شبسترى به ریاست این مجلس انتخاب شد و وزرا به این ترتیب معرفى شدند:
1 - سید جعفر پیشهورى: باشوزیر
2 - دکتر سلامالله جاوید: وزیر داخله
3 - محمد بىریا: وزیر فرهنگ
4 - جعفر کاویانی: وزیر جنگ
5 - دکتر اورنگى: وزیر بهدارى
6 - یوسف عظیمى: وزیر دادگسترى
7 - کبیرى: وزیر پست و تلگراف
8 - دکتر مهتاش: وزیر کشاورزى
9 - غلامرضا الهامى: وزیر دارایى
10 - رضا رسولى: وزیر تجارت و اقتصاد
در ضمن وزارت کار را خود پیشهورى تا تعیین وزیر کار به عهده گرفت. در کنار این افراد، گروه دیگری هم بودند که در ادامه معرفی خواهند شد. در اینجا بر اساس اطلاعات و دادههای موجود، به معرفی مختصر این افراد پرداخته میشود.
سیدجعفر پیشهوری: سیدجعفر جوادزاده خلخالی، که بعدها به پیشهوری معروف شد، سیاستمدار و روزنامهنگار ایرانی و مؤسس فرقه دموکرات آذربایجان، در حدود سال 1272ش در روستای سیدلَر زیوهسی، از توابع خلخال، به دنیا آمد.
در 10 یا 12 سالگی و پس از مختصر تحصیلات ابتدایی، همراه با خانواده خود که دارایی خود را در یکی از آشوبهای محلی از دست داده بودند، به قفقاز رفت و در باکو اقامت گزید که در آن ایام و تا مدتها به عنوان یک مرکز صنعتی نوپا هر ساله هزاران مهاجر جویای کار را در خود جای میداد.
وی ضمن اشتغال در یکی از مدارس آن حدود، تحصیلات خود را نیز ادامه داد و بعد از اتمام دوره دارالمعلمین باکو، در مدارسی چون مدرسه اتحاد ایرانیان و مدرسه بلدیه باکو به تدریس مشغول شد.
پیشهوری بهدلیل حضور در شوروی، با سوسیالیسم آشنا شد و بعد از بازگشت به ایران، در کسوت مبلغ آن درآمد. او ابتدا در سال 1300 از طریق مرز خراسان وارد ایران شد و در روزنامه چپگرای حقیقت شروع به کار کرد، پس از آن به باکو رفت و بار دیگر در سال 1306 به ایران بازگشت.
او از طرف حزب کمونیست شوروی مامور بود تا به ترویج کمونیسم در ایران بپردازد. در پی شناسایی شبکههای کمونیستی در ایران در 1309، او نیز مانند تعداد دیگری از همکارانش در دیماه همان سال دستگیر و بازجویی شد.
وی بالاخره پس از هشت سال بلاتکلیفی در اواخر 1318 محاکمه و به اتهام قبول عضویت فرقه اشتراکی و تبلیغ مرام آن به 10 سال حبس مجرد و سه سال حبس تأدیبی محکوم شد.
در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، پیشهوری به نمایندگی از تبریز انتخاب شد، ولی بهدلیل مخالفت نمایندگان محافظهکار مجلس و همراهی برخی از نمایندگان حزب توده با این مخالفت، اعتبارنامه وی به تصویب نرسید و وی به مجلس راه نیافت.
در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، پیشهوری به نمایندگی از تبریز انتخاب شد، ولی بهدلیل مخالفت نمایندگان محافظهکار مجلس و همراهی برخی از نمایندگان حزب توده با این مخالفت، اعتبارنامه وی به تصویب نرسید و وی به مجلس راه نیافت.
پیشهوری پس از عدم تصویب اعتبارنامهاش، توسط دولت مرکزی شوروی مامور تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان به منظور جدا کردن این منطقه از خاک ایران شد. او در شهریورماه 1324 تشکیل فرقه را اعلام و در آذرماه همان سال از سوی مجلس فرقه به عنوان صدر فرقه انتخاب شد.
در خلال اقدامات نظامی دولت برای استقرار واحدهای نظامی در آذربایجان و اعاده حاکمیت مرکز بر این نقاط، در نیمه دوم آذر 1325، تشکیلات فرقه دموکرات آذربایجان متلاشی شد و پیشهوری که در 19 آذر رهبری فرقه را به محمد بیریا واگذار کرده بود، چند روز قبل از فروپاشی کامل فرقه دموکرات، همراه با تنی چند از دیگر سران فرقه و انبوهی از فعالان این حرکت که بهتدریج و تا چند روز بعد به نحو گستردهای بر تعداد آنها افزوده شد، به شوروی پناهنده و در باکو مستقر شد. میرجعفر پیشهوری در نهایت در 20 تیر 1326 در یک حادثه رانندگی جان باخت، که البته احتمال غیرتصادفی بودن این حادثه و دست داشتن میرجعفر باقروف، صدر وزیران جمهوری آذربایجان شوروی در آن بهخاطر رویارویی و اختلاف این دو نفر بهصورتی جدی مطرح شد.
در کتاب «رجال آذربایجان در عصر مشروطیت» درباره پیشهورى چنین نوشته شده است: «شخص پیشهورى مردى متوسط بود. با اینکه مدتها در سیاست وارد بود، در این قسمت اطلاعات عمیق نداشت.
در خلال اقدامات نظامی دولت برای استقرار واحدهای نظامی در آذربایجان و اعاده حاکمیت مرکز بر این نقاط، در نیمه دوم آذر 1325، تشکیلات فرقه دموکرات آذربایجان متلاشی شد و پیشهوری که در 19 آذر رهبری فرقه را به محمد بیریا واگذار کرده بود، چند روز قبل از فروپاشی کامل فرقه دموکرات، همراه با تنی چند از دیگر سران فرقه و انبوهی از فعالان این حرکت که بهتدریج و تا چند روز بعد به نحو گستردهای بر تعداد آنها افزوده شد، به شوروی پناهنده و در باکو مستقر شد. میرجعفر پیشهوری در نهایت در 20 تیر 1326 در یک حادثه رانندگی جان باخت، که البته احتمال غیرتصادفی بودن این حادثه و دست داشتن میرجعفر باقروف، صدر وزیران جمهوری آذربایجان شوروی در آن بهخاطر رویارویی و اختلاف این دو نفر بهصورتی جدی مطرح شد.
در کتاب «رجال آذربایجان در عصر مشروطیت» درباره پیشهورى چنین نوشته شده است: «شخص پیشهورى مردى متوسط بود. با اینکه مدتها در سیاست وارد بود، در این قسمت اطلاعات عمیق نداشت.
در اثر 11سال زندان نسبت به جامعه بدبین بود. آنچه نگارنده (منظور مؤلف کتاب رجال آذربایجان) فهمیده است، آرزوى او این بود که در آذربایجان حکومت دموکراتیک (متمایل به کمونیسم) به اصول یوگسلاوى و آلبانى در تحت حمایت روسیه تشکیل دهد، بدون اینکه به روسیه ملحق و خود مثل مارشال تیتو و انور خوجه مورد توجه آزادىخواهان دنیا واقع شود. وى به چیزهاى جزئى اهمیت مىداد و از چیزهاى بزرگ غافل بود. همواره دم از آزادى مىزد ولى آزادى را نهتنها از آذربایجانىها بلکه از رفقاى خود نیز دریغ مىداشت.»
سلامالله جاوید: سلامالله جاوید در سال 1279 شمسی در خلخال به دنیا آمد. در حدود 10سالگی به همراه خانواده به باکو مهاجرت کرد. در سالهای 1289-1290 در کلاس دوم مدرسه اتحاد ایرانیان واقع در بخش صابونچی باکو نامنویسی کرد.
سلامالله جاوید: سلامالله جاوید در سال 1279 شمسی در خلخال به دنیا آمد. در حدود 10سالگی به همراه خانواده به باکو مهاجرت کرد. در سالهای 1289-1290 در کلاس دوم مدرسه اتحاد ایرانیان واقع در بخش صابونچی باکو نامنویسی کرد.
مدیر مدرسه نام خانوادگی او را به مناسبت نام پدرش مدد، مددوف ثبت کرد و از همان زمان وی به مددوف یا مددزاده معروف شد اما بعدها نام خانوادگی جاوید را برای خود برگزید. دکتر جاوید از سالهای دانشآموزی و بهویژه پس از انقلاب اکتبر 1917، فعالیتهای اجتماعی ـ سیاسی خود را آغاز کرد و از سال 1297 به تدریس در مدرسه اتحاد ایرانیان مشغول شد.
اندکی بعد دوره سهماهه تربیت معلم را گذراند و در مدرسه تمدن به مدیریت پیشهوری به تدریس پرداخت و پس از کنارهگیری پیشهوری، مدیریت آن مدرسه را در دست گرفت. دکتر جاوید به زبانهای ترکی، روسی، فرانسه، انگلیسی و فارسی آشنایی داشته.
وی پس از 86 سال زندگی تلخ و شیرین در 28 آبان 1365 با زندگی وداع و بنا به وصیتش در قبرستان وادی رحمت تبریز به خاک سپرده شد. جاوید که هنگام تشکیل فرقه، استاندار آذربایجان بود، بهدلیل رابطه خوب با دولت مرکزی، هنگام ورود ارتش به تبریز دچار مشکل نشد، اما بعد در تهران او را به دو سال زندان محکوم کردند که با واسطهگری شاه دوباره به همان مناصب رسید. او از معدود سران فرقه بود که بهدلیل سیاستمداری جان سالم به در برد.
محمد بیریا: محمد بیریا فرزند حاجی غلام باقرزاده نوحی به سال 1914 م. در تبریز متولد شد. پدرش نجار بود. او در هشت سالگی به همراه خانوادهاش از طریق باکو به خراسان مهاجرت کرد و در آنجا مشغول تحصیل شد، اما به خاطر بیماری و ناسازگاری مزاج مادرش با آب و هوای آن دیار، باز مجبور به مهاجرت به باکو شد.
محمد بیریا: محمد بیریا فرزند حاجی غلام باقرزاده نوحی به سال 1914 م. در تبریز متولد شد. پدرش نجار بود. او در هشت سالگی به همراه خانوادهاش از طریق باکو به خراسان مهاجرت کرد و در آنجا مشغول تحصیل شد، اما به خاطر بیماری و ناسازگاری مزاج مادرش با آب و هوای آن دیار، باز مجبور به مهاجرت به باکو شد.
اسم اصلیاش محمد باقرزاده و بیریا تخلص شعریاش بود که بعدها به آن نام مشهور شد. او در سال 1334 دوباره به ایران بازگشت و در اداره بلدیه تبریز مشغول به کار شد. پس از سربازی در اداره راهآهن تبریز استخدام شد و هنگام اشغال ایران توسط قوای شوروی، همین شغل را داشت.
در مورد بیریا حرف و حدیث بسیار است و از اینکه او چگونه جذب فرقه شده است در خاطرات اردشیر آوانسیان از سران حزب توده به تفصیل سخن رانده شده است. آنچه قابل توجه است، شاعرمسلک بودن بیریا او را وارد فرقه کرد و به عنوان وزیر فرهنگ معرفی نمود. بنا بر آنچه در منابع آمده، او پس از رسیدن به ریاست تشکیلات کارگران آذربایجان، دست به ولخرجیهای متعدد زد که نارضایتی گستردهای را به وجود آورد.
او پیش از ورود ارتش به تبریز از طرف پیشهوری به عنوان رئیس فرقه انتخاب شد، مسوولیتی که نهتنها از عهدهاش بر نیامد، بلکه او نیز مانند هزاران نفر دیگر به شوروی فرار کرد و به مدت 20 سال در سیبری تبعید بود. با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران بازگشت که در سال 1362 به اتهام همراهی با حزب توده دستگیر شد. به مدت یک سال زندان بود و چند ماه پس از آزادی درگذشت.
جعفر کاویان: جعفر کاویان هم جزو مهاجرین ایرانی بازگشته از شوروی در زمان رضاخان دستگیر و مدتی زندانی بوده، ظاهرا با قول همکاری با شهربانی آزاد شده و کارگر نانوایی بوده است. او با تشکیل حکومت دموکرات آذربایجان به سمت وزیر جنگ انتخاب شد.
جعفر کاویان: جعفر کاویان هم جزو مهاجرین ایرانی بازگشته از شوروی در زمان رضاخان دستگیر و مدتی زندانی بوده، ظاهرا با قول همکاری با شهربانی آزاد شده و کارگر نانوایی بوده است. او با تشکیل حکومت دموکرات آذربایجان به سمت وزیر جنگ انتخاب شد.
کاویانی آدم بیسواد و فریبکاری بود که ظرف یکسال دست به دزدی و سوءاستفادههای زیادی زد. او که فرماندهی ارتش فرقه را در دست داشت، مانند دیگر سران فرقه به شوروی فرار کرد و گرفتار سرمای سیبری شد. ارتشی که کاویان فرماندهی آن را بر عهده داشت مقاومتی در برابر ارتش مرکزی نکرد و خیلی زود تسلیم شد.
صادق پادگان: وی دبیر کمیته اجرایی حزب توده در آذربایجان بود که پس از تشکیل فرقه به آن پیوست. پادگان مامور جدایی کمیته ایالتی و ادغام آن با فرقه دموکرات بود. پس از رایزنیهای نهایی بین پیشهوری، پادگان و شبستری، پادگان به تهران رفت تا کمیته مرکزی حزب توده را از تصمیمی که گرفته شده آگاه کند. پادگان نقش مهمی در تشکیل فرقه داشت و از آنجا که این نقش محوری مورد اعتماد پیشهوری هم بود، پیش از ورود ارتش به تبریز از این شهر فرار کرد و راهی شوروی شد.
نصرتالله جهانشاهلو افشار: در اردیبهشت ماه 1292 خورشیدی (1913میلادی) در تهران به جهان آمده، پدر و خانوادهاش اهل زنجان بودند. در سال 1313 خورشیدی وارد دانشکده پزشکی شد و با معرفی یکی از دوستانش به نام باقر مستوفی (دانشجوی دانشکده فنی) با دکتر تقی ارانی (استاد فیزیک دانشکده فنی) آشنا میشود.
صادق پادگان: وی دبیر کمیته اجرایی حزب توده در آذربایجان بود که پس از تشکیل فرقه به آن پیوست. پادگان مامور جدایی کمیته ایالتی و ادغام آن با فرقه دموکرات بود. پس از رایزنیهای نهایی بین پیشهوری، پادگان و شبستری، پادگان به تهران رفت تا کمیته مرکزی حزب توده را از تصمیمی که گرفته شده آگاه کند. پادگان نقش مهمی در تشکیل فرقه داشت و از آنجا که این نقش محوری مورد اعتماد پیشهوری هم بود، پیش از ورود ارتش به تبریز از این شهر فرار کرد و راهی شوروی شد.
نصرتالله جهانشاهلو افشار: در اردیبهشت ماه 1292 خورشیدی (1913میلادی) در تهران به جهان آمده، پدر و خانوادهاش اهل زنجان بودند. در سال 1313 خورشیدی وارد دانشکده پزشکی شد و با معرفی یکی از دوستانش به نام باقر مستوفی (دانشجوی دانشکده فنی) با دکتر تقی ارانی (استاد فیزیک دانشکده فنی) آشنا میشود.
بعد از ملاقاتهای مکرر و آشنایی با افکار دکتر ارانی، به عقاید اشتراکی و کمونیستی گرایش پیدا میکند و با عدهای دیگر از همفکران خود به فعالیت میپردازد. در سال 1316 خورشیدی با عدهای همراه با گروه 53 نفر به اتهام تبلیغ مرام کمونیستی دستگیر و زندانی شد.
در اوایل سال 1324 از طرف حزب توده به سمت مسوول حزب توده در زنجان تعیین و به زنجان میرود. در آذر ماه سال 1324 که فرقه دموکرات آذربایجان حکومت خودمختار اعلام میکند، جهانشاهلو از طرف مجلس ملی آذربایجان با عنوان معاون اول پیشهوری (نخستوزیر حکومت آذربایجان) به تبریز میرود.
جهانشاهلو چنانکه در خاطرات خود نوشته، عضو هیات سه نفرهای بود که به ریاست پیشهوری در اردیبهشت 1325 برای مذاکرات نافرجام با دولت قوام به تهران رفتند. در سال 1325 با فروپاشی حکومت فرقه آذربایجان به باکو میرود و در آنجا به پیشهوری میپیوندد. دکتر جهانشاهلو بیش از 26 سال در شوروی (از آذر ماه سال 1325 ورود به شوروی تا سال 1351 خروج از شوروی) اقامت داشت.
ربیعالله کبیری: میرزا ربیعالله کبیری یکی از ملاکین مراغه بود. در جریان فرقه دموکرات آذربایجان، فرمانده فداییان در اشغال مراغه، میاندوآب، هشترود، چاراویماق و هولالو بود و در حکومت فرقه دموکرات آذربایجان وزارت راه، پست و تلگراف و تلفن را بهعهده داشت. پس از ورود ارتش مرکزی، موفق به فرار نشد. او سرانجام دستگیر، محاکمه و اعدام شد.
ربیعالله کبیری: میرزا ربیعالله کبیری یکی از ملاکین مراغه بود. در جریان فرقه دموکرات آذربایجان، فرمانده فداییان در اشغال مراغه، میاندوآب، هشترود، چاراویماق و هولالو بود و در حکومت فرقه دموکرات آذربایجان وزارت راه، پست و تلگراف و تلفن را بهعهده داشت. پس از ورود ارتش مرکزی، موفق به فرار نشد. او سرانجام دستگیر، محاکمه و اعدام شد.
داداش تقیزاده: اهل مراغه و یکی از اعضای فرقه دموکرات بود که در دانشگاه خلق مسکو تحصیل کرده بود و در زمان رضاخان دستگیر و در زندان قصر زندانی شد. پس از فرار رضاخان در شهریور سال 1320 بهعنوان صدر کمیته فرقه در مراغه به فعالیت پرداخت.
داداش تقیزاده خود را یکی از کمونیستهای دوآتشه طرفدار طبقه کارگر برمیشمرد و پس از تشکیل فرقه به تشکیل اتحادیههای کارگری اقدام کرد. او پس از ورود ارتش به مراغه فرار کرد که بعدها دستگیر و تیرباران شد.
رضا رسولی: فرزند یک خانواده تحصیلکرده آذربایجانی بود. وی در دوره پهلوی اول، کارمند عالیرتبهای در وزارت کشور بود و مدت مدیدی در شهرداری تبریز، اصفهان و کرمانشاه اشتغال داشت.
رضا رسولی: فرزند یک خانواده تحصیلکرده آذربایجانی بود. وی در دوره پهلوی اول، کارمند عالیرتبهای در وزارت کشور بود و مدت مدیدی در شهرداری تبریز، اصفهان و کرمانشاه اشتغال داشت.
در شهریور سال 1321 زمانی که سمت ریاست شهرداری مراغه را بر عهده داشت از سوی فهیمی استاندار وقت به تبریز دعوت و به سمت ریاست خواربار شهرداری تبریز منصوب میشود. در حکومت فرقه به سمت وزارت تجارت و اقتصاد میرسد.
پس از ورود نیروهای دولتی به آذربایجان، بسیاری از سران فرقه ناگزیر به آن سوی مرز متواری میشوند، اما وی با تصمیم قبلی، ماندن در تبریز را ترجیح میدهد و قریب دو سال در تبریز مخفی میشود و نهایتا با وساطت و شفاعت تنی چند از آشنایان در هفتم آذرماه 1327 به تهران آمده، خود را به ستاد دادرسی ارتش معرفی میکند.
وی پس از کش و قوسهای فراوان روانه زندان شده و در محاکمات اولیه به پنج سال حبس با اعمال شاقه محکوم میشود اما اوایل آذرماه 1328، مشمول عفو قرار گرفته، مجازات حبس وی اجرا نمیشود.
آنچه در این نوشته آمد، تنها گوشهای از سرنوشت سران و رهبران فرقه پیشهوری بود. گروهی از اعضای ارتش فرقه که از افسران ارتش ملی بودند بهدلیل خیانت به وطن اعدام شدند و آنهایی هم که موفق به فرار شدند یا اینکه دستگیر نشدند، زندگی خوبی را تجربه نکردند. آنهایی از سیاسیون و نظامیان هم که جرایم کمتری مرتکب شده بودند، چند سالی زندانی شده یا اینکه با بخشش مواجه شدند و عموما دیگر سراغ سیاست نرفتند.
به گفته پروفسور سوایتوسکی «مشخص شد که ایدههای شوروی در مورد ایران نارس بودند. مساله آذربایجان ایران تبدیل به یکی از کشمکشهای جنگ سرد شده بود و بیشتر به خاطر فشار دول غربی، شوروی ناچار شد خاک ایران را در سال 1946 ترک کند. دولت مستقل به سرعت سقوط کرد و اعضای فرقه دموکرات از ترس انتقام به شوروی پناهنده شدند.
آنچه در این نوشته آمد، تنها گوشهای از سرنوشت سران و رهبران فرقه پیشهوری بود. گروهی از اعضای ارتش فرقه که از افسران ارتش ملی بودند بهدلیل خیانت به وطن اعدام شدند و آنهایی هم که موفق به فرار شدند یا اینکه دستگیر نشدند، زندگی خوبی را تجربه نکردند. آنهایی از سیاسیون و نظامیان هم که جرایم کمتری مرتکب شده بودند، چند سالی زندانی شده یا اینکه با بخشش مواجه شدند و عموما دیگر سراغ سیاست نرفتند.
به گفته پروفسور سوایتوسکی «مشخص شد که ایدههای شوروی در مورد ایران نارس بودند. مساله آذربایجان ایران تبدیل به یکی از کشمکشهای جنگ سرد شده بود و بیشتر به خاطر فشار دول غربی، شوروی ناچار شد خاک ایران را در سال 1946 ترک کند. دولت مستقل به سرعت سقوط کرد و اعضای فرقه دموکرات از ترس انتقام به شوروی پناهنده شدند.
در تبریز همان مردمی که فرقه را تشویق کردند، به استقبال ارتش ایران رفتند . تودههای مردم به وضوح برای حتی یک حکومت خودمختار محلی نیز آمادگی نداشتند چه برسد به جدایی.»
انتهای خبر / گروه مجلات همشهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.