در اینکه بابک خرمدین بیتردید یکی از بزرگترین قهرمانان و پهلوانان ملی ایران زمین میباشد تا حدی که سنبل پایداری و رستاخیز مردم ایران در دوران پس از اسلام میباشد جای هیچ گونه سخن و شکی نیست تا جاییکه آوازه مردی و پایمردی و زندگی این راد مرد بزرگ ایرانزمین دنیا را در نوردیده و همه تاریخ پژوهان و خاورشناسان دنیا را به تحسین برداشته و رشک و حسادت خرده فرهنگهای برآمده از فرهنگ ایران که با تلاش و توطئه دشمنان ایران زمین از آن جدا شده اند و هم اکنون تلاش بیهوده ای برای سرپا نگاه داشتن فرهنگ دزدی و جعلی خود در راستای خود را بیگانه ساختن از فرهنگ بی همتای ایران می باشند هم در تلاش برای مصادره ایشان بمانند سایر نامداران ایران زمین میباشند تا شاید برای خود تاریخی در خور شایسته دست و پا کرده و از ترس سورش و خواست پیوست دوباره مردم جدا مانده از سرزمین مادری به خورد مردم دور نگاهداشته از فرهنگ و تبارشان میدهند بجثی نبوده و نیست اما چرایی اینکه چه کسی و برای چه فردی از زبان دیوانهای خودفروحته و و خو دگرانگار بمانند پورپیرار همچنان گستاخانه به تمامی تاریخ و فرهنگ ایران میتازد همچنان برای میهن دوستان جای پرسش است چرا که این شخص بسواد بیهیچ ملاجظه و بازخواستی به لجن پراکنیهایش در مورد تاریخ و فرهنگ ایران ادامه میدهد و کسی جلودارش نیست چون سخنان این شخص از نگاه هیچ کارشناس تاریخی در جهان مورد پیذیرش که نمیباشد جتی مورد خنده انجمن های تاریخشناسی جهانی نیز هست و فقط دستاویزی بوده برای دشمنان تاریخی فرهنگ ایران که صحبت از فرهنگ ایران برای آنها در حد مرگ بی چون و چرای اندیشه های تحریف آمیز و جعلیشان در داخل و خارج کشور و بیشتر دست مایه گروهکهای خود فروحته خود ملت بین در همسایگان ایران شده و آنها را به وجد میآورد بوده است!
اما اینکه این مردک با سخنان پاره و پوره فرهنگیش اینبار به شخصیتی مانند بابک خرمدین تاخته بسیار شگفت انگیز است تا جاییکه وجود این راد مرد تاریخ ایرانزمین را فقط یک داستان و افسانه پیش پا افتاده خوانده است بطوری که هم میهن عزیزی در مورد چگونگی این پندار پاره پاره نوشتاری درخور نگاشته است و بنده از همه شما دعوت میکنم که این نوشتار را که در پی میاید دنبال کنید تا خودتان از زبان این هم میهن گرامی به ماجرا پی ببرید:
سرزمین تاریخ تاملی بر بنیان تاریخ نوشتههای ناصر پورپیرار -۴
نویسنده:امیر نعمتی لیمائی
ناصر پورپیرار که چند سالی است با فرافکنیهای ناشیانه خویش میپندارد بنیان تاریخ مورد قبول دانشگاهها و مراکز اکادمیک را مورد هجوم قرار داده است چندان دچار توهم و خود بزرگ بینی گشته که خود را تنها تاریخ پژوه حقیقت جوی میداند و بر تمام تاریخنگاران نام اور ایرانی؛ روسی و یهود و غربی یکسان انگ جاعل و دروغگو میچسباند! حال بماند که روشن نکرده است چرا این تاریخنگاران که دارای طرز تفکرهای اجتماعی سیاسی متفاوت از هم میباشند در مورد تاریخ ایران یکسان تاریخ جعلی نگاشتهاند؟ به راستی چرا باید دیاکونف و پاولویچ و پطروشفسکی کمونیست درمورد تاریخ ایران مواردی را بنگارند که مشابهت عمده با نگاشتههای دشمنان اعتقادیشان یعنی دانشمندانی برخاسته از غرب سرمایه دار بسان کریستین سن و ویل دورانت و اشپولر داشته باشد؟ و...
ناصر پورپیرار که به تولید فلهای نظریات تاریخی (اگر بشود نام گفتارهای پرتناقض او را نظریه گذاشت چرا که بسیاری از انها در حد فرضیه نیز نمینماید) روی آورده است و هر روز نوبری روانه بازار کج اندیشان مینماید هر انچه از متن منابع تاریخی براید اگر غرور ملی و حتی مذهبی را سبب گردد نفی میکند و میگوید جعل است و هر انچه که شاید سرشکستگی ملی به بار اورد تایید میکند و میگوید درست است؛ حتی اگر این هردو گونه روایت تاریخی از منابعی یکسان اتخاذ شده باشد. در راستای چنین طرز تفکری است که او اسکندر را رتبهای چون قدیسان میبخشد اما کوروش بزرگ را درجهای برابر با انسانهای ماقبل تاریخ میدهد! خلفای ستمکار و ریا پیشه اموی را قهرمان اسلام میسازد اما سلمان فارسی مورد احترام تمام گروههای مذهبی اسلامی را شخصیتی موهوم میشمارد! صدام را که دستش به خون صدها هزار مسلمان بیگناه اغشته است چونان پهلوان اسلام میستاید اما ابوحنیفه پیشوای ایرانی حنفی مذهبان را شخصیتی فرضی برآورد میکند و... شگفت آنجا است که وی که خود را بسان دون کیشوت قهرمان میپندارد بدون کمترین توجه به گفتههای منتقدان به سیر خویش ادامه میدهد و از هرگونه پاسخگویی دوری میگزیند.
در نوشتارهای پیشین باطل بودن بسیاری از ارای او روشن گشت و دوگانه گوییهای افزون او نمایان شد؛ اما در این نوشتار بنا بر ان است تا بر گفتار او در مورد عدم حضور تاریخی؛ بابک خرمدین؛ مهر باطل زده شود. همان بابک که بر پایهٔ باور پورپیرار یادکرد افزون نامش در منابع تاریخی و شرح گسترده مبارزات بیست سالهاش در انها مدیون و مرهون جعلهای شعوبیان است!!
چنانکه گفته شد پورپیرار معتقد است که بابک حضور تاریخی نداشته و هر انچه در مورد او روایت شده است ساخته و پرداختهٔ شعوبیه است. برای رد نمودن این رای در وهلهٔ نخست تمام مولفانی که از بابک و هماوردطلبیهایش در اثار خود یاد کردهاند نام برده میشوند:
۱- ابن قتیبه دینوری در کتاب؛ المعارف؛ از بابک و اسباب خروج او و شرح مبارزاتش سخن بسیار گفته است. کتاب المعارف که در دههای میانی سده سوم هجری نگارش یافته دیرینترین کتابی میباشد که در ان از بابک خرمدین یاد شده است.
۲- بلاذری در؛ فتوح البلدان؛ از جنگهای بابک در فصل راجع به فتح اذربایجان سخن گفته است.
۳- ابوحنیفه دینوری در؛ اخبارالطوال؛ شرح مفصلی در این باره بیان داشته است.
۴- یعقوبی در تاریخ یعقوبی. گفتههای وی در این باره چنان حاوی جزییات است که در دیگر کتابها نمیتوان مشابه ان را جست.
۵ - محمد بن جریر طبری در تاریخ طبری. وی به ویژه در مورد جنگهای بابک شرح مفصلی اورده است.
۶- مسعودی در مروج الذهب: که مختصری از شورش بابک و بعد تفصیل گرفتاری او را بیان داشته است.
۷- بلعمی در تاریخ بلعمی به تفصیل این رخداد را ذکر کرده است.
۸- مقدسی در کتاب البدا و التاریخ در مورد عقاید خرمدینان بسیار مبسوط سخن گفته است. وی فصلی از کتاب را به شرح نبردهای بابک اختصاص داده است.
۹- ابن ندیم در الفهرست. احوال بابک را حتی در زمان کودکیش شرح داده است.
۱۰- بغدادی در الفرق بین الفرق. از شورش بابک به اختصار یاد کرده است.
۱۱- اسفراینی در کتاب التعبیر ماجرای شورش بابک را به صورت مختصر نوشته است.
۱۲- نظام الملک طوسی در سیاست نامه شرحی مفصل در مورد شورشهای خرم دینان اورده است.
۱۳- مولفی ناشناخته در مجمل التواریخ به اختصار از اصل فرقه خرمدینان سخن گفته و شورش بابک و قتل او را ذکر کرده است ۱۴- ابن جوزی در تلبیس ابلیس: از بابک و سرخ جامگان یاد کرده است.
۱۵- ابن اثیر در کتاب الکامل فی التاریخ شرح حال مبسوطی از مبارزات بابک و شکست و گرفتاری و قتل او نگاشته است.
۱۶- عوفی در جوامع الحکایات از بابک یاد کرده و سه داستان در مورد او بیان داشته است
۱۷- ابن عبری در تاریخ مختصر الدول از بابک و خرمدینان یاد کرده و در مورد سرانجامشان نیز نکاتی بیان کرده است.
۱۸- ابن خلدون در کتاب العبر شرح مبسوطی درباره شورش بابک و عاقبت کار او نگاشته است.
این هجده کتاب تمام منابعی هستند که در انها از بابک و شورش او یاد گشته است. شاید در برخی دیگر از منابع در مورد بابک نکاتی وجود داشته باشد که نگارنده اطلاعی از انها نداشته باشد لیکن انچه روشن است بزرگترین نویسندگانی که به شرح جریان بابک خرمدین و مبارزاتش پرداختهاند همین هجده نفر میباشند.
به هر حال. چنانکه گفته شد قدیمیترین این کتابها المعارف ابن قتیبه دینوری است. ابن قتیبه با اینکه ایرانی بوده اما مسلمانی راسخ الاعتقاد و مخالف سرسخت شعوبیه بوده است و در اثار خویش بسیار از انها بد گفته و در کنار ستایش از اسلام؛ اعراب را نیز ستوده است. انچه مشخص است او در زمره بزرگترین مخالفان شعوبیه به شمار میامده است. و حتی کتابهایی به نام؛ تفضیل العرب؛ و العرب دارد و در انها به صراحت از برتری عرب بر عجم سخن گفته است. (نهضت شعوبیه؛ ص۲۷۵-۲۶۵) به راستی چگونه میشود که یک مسلمان معتقد و مخالف شعوبیگری با شعوبیان همنوایی کند و جستارهایی بنویسد که در ان به یک مخالف اسلام و عرب وجودی تاریخی توام با عظمت وبزرگی بخشد؟ چرا باید اولین کتابی که از سرخ جامگان یاد میکند را جعل شعوبیه پنداشت؛ ان هم در حالیکه نویسندهاش در اثارش مجادلات کلامی گسترده باشعوبیان دارد. ایا پردازندهٔ چنین ایدهای میتواند بیان دارد چرا یک غیر شعوبی نخستین کسی میباشد که دروغ سازی تاریخی پیشه ساخته و راهنمایی گشته است برای شعوبیان تا به جعلی گسترده دست یازند و بابک خرمدین خلق نمایند؟ حقیقت جویان با توجه به همین یک دلیل به راحتی میتوانند دریابند که نظر نگارنده دوازده قرن سکوت چقدر بیپایه است و از دستمایهها و پشتوانههای علمی چقدر دور است. اما دلایل افزونی وجود دارد که سستی پندارهای وی را در این باره بهتر مشخص میدارد که در ادمه بدانها پرداخته خواهد شد.
احمد بن بلاذری که فتوح البلدان را نگاشته مردی کاملا عرب تبار بوده است و جدش خصیب در زمره کارکنانی بود که وظیفهٔ جمع اوری خراج را داشت و خود نیز در نزد خلیفه عباسی؛ مستعین؛ محترم و مقرب بود (فتوح البلدان؛ مقدمه مترجم؛ ص سیزده) ایا ناصر پورپیرار میتواند پاسخ گوید که چرا یک عرب تبار که در دستگاه خلافت عباسی صاحب ارج و مقام بوده است باید با شعوبیان مخالف خلافت عباسی هم کلام گردد و به دروغ دشمنی پرقدرت چون بابک برای خلافت عباسی بسازد؟
نگارنده تاریخ طبری؛ محمد بن جریر طبری؛ ایرانی بوده است و شاید بتوان او را به همین سبب در زمره شعوبیان بر شمرد. اما وی از جمله علمای طراز اول اهل تسنن به شمار میرود (خدمات متقابل اسلام و ایران؛ ص۴۱۰) و جامع البیان فی التفسیر القران را نگاشته است (تاریخ تمدن اسلام؛ ص۴۶۷) به راستی چرا باید انتظار داشت دانشمند بزرگی که تفسیر قران مینویسد و تفسیرش امروزه نیز اعتباری قابل توجه دست کم در میان علمای اهل تسنن دارد با شعوبیان عمدتا معتقد به برتری عجم بر عرب در جعل تاریخ و درست کردن پیشینه برای شخصی که حضور تاریخی نداشته است همکاری نماید؟ چرا باید از کسی که عالم طراز اول اسلام است انتظار داشت شخصیتی بتراشد که اموزههای دینی مخالف اسلام را تبلیغ میکند؟ ایا نگارنده دوازده قرن سکوت میتواند پاسخ گوید؟
شمس الدین ابوعبدالله مقدسی نگارنده البدا و تاریخ که در اواخر قرن چهارم هجری میزیست نیز ایرانی تبار نیست. وی خود گفته است که در تالیف کتابهای خود از سه منبع استفاده کرده است: الف: یادداشتهای خودش که از مشاهداتش برداشته است ب: اخباری را که از مردم شنیده است ج: مطالبی که از کتبهای پیشین بر گرفته است. (شناسایی منابع و ماخذ تاریخ ایران؛ ص۲۱۳) پرسش این است چرا باید یک غیر ایرانی و یک عرب تبار چون مخالفان عرب بیندیشد و چرا باید در راه هویت بخشی تاریخی به معتقدان به برتری ایرانی بر عرب گام بردارد؟ اگر بابک وجود تاریخی نداشته است چرا او که اخبار مردم را نیز میشنیده و از انها یادداشت بر میداشته است سخنی در مورد افسانه بودن بابک نشنیده است؟ اگر بابک و خرمدینان وجود نداشتهاند چرا کسی که به تمام دنیای اسلام به غیر از اندلس سفر کرده (همان؛ ص۲۱۳) و مدتی نیز در اذربایجان به سیر و سیاحت پرداخته است به کسی برنخورده که داستان بابک را دروغ دانسته باشد؟ چرا وی که در کتاب خویش همیشه از بابک به بدی یاد کرده و او را ملعون و... خطاب نموده است (به عنوان نمونه: البدا و التاریخ؛ ج۶؛ ص۱۱۸) باید در راستای پیشبرد اهداف شعوبیه به جعل داستان بابک و قضیه خرمدینان دست یازیده باشد؟
ابن خلدون که در قرن هشتم میزیست نیز غیر ایرانی و عرب تباری تونسی بوده است. (مقدمه ابن خلدون؛ ج۱؛ ص۳) ابن اثیر که در قرن ششم زندگی مینمود نیز ایرانی نبوده است (شناسایی منابع و ماخذ تاریخ ایران؛ ص۹۶) ابن عبری کشیشی سریانی بود که در شهر ملاطیه به دنیا امده بود (همان؛ ص۱۱۲) ابن جوزی و بغدادی نیز ایرانی نبودهاند. به راستی چرا اینان که هریک در زمرهٔ نوابغ روزگار خویش به شمار میامدند دروغگویی شعوبیان ایرانی را در این مورد رو نکردهاند؟ نگارنده جوامع الحکایات؛ محمد عوفی؛ ایرانی است اما وی در زمانی میزیست که دیگر نه نشانی از تفاخرات اعراب باقی مانده بود و نه نشانی از برتری جوییهای شعوبیه (اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم). با این وجود در کتاب خویش از بابک یاد کرده و حتی گفته است که خرمدینان در قرن ششم نیز در اذربایجان «نشسته بودند و فساد میکردند و نوایر شر و فتنه میافروختند» (جنبشهای دینی ایرانیان؛ ص۳۲۴) چرا در حالیکه دیگر در این زمان اثری از شعوبیگری به جای نمانده بود فرهیختهای چون عوفی باید تاریخسازی دروغین پیشه سازد؟ ان هم در حالیکه از خرمدینان به بدی یاد میکند؟
نظام الملک طوسی نیز اگرچه ایرانی بوده است اما او را نمیتوان شعوبی پنداشت. زیرا فاصله زمانی عهدی که او میزیست با عهد شعوبیگری بسیار فاصله دارد چرا که به روزگار وی قدرت نه در دست عربان بود و نه در دست ایرانیان و ترکان سلجوقی مدتها بود که دنیای اسلام را به زیر سیطره خویش در اورده بودند. از دیگر سوی؛ او مسلمانی متعصب در مذهب شافعی بوده است به گونهای که حتی ورود افراد سایر فرق اهل تسنن را به مدارس نظامیه بر نمیتابید (کسایی؛ نورالله؛ «تاریخچه اموزش و نهادهای اموزشی فلسفی در ایران و اسلام»؛ مجموعه مقالات تاریخ علم در اسلام و نقش دانشمندان ایرانی؛ ص۱۱۴) به راستی چرا باید یک مسلمان متعصب و سیاستمدار در جهت رشد افکار شعوبیه تلاش نماید و در این راه جعل تاریخ نماید؟ بایسته است یاد گردد که موافق نظر وی خرمدینان حتی به روزگار واثق و سالها پس از مرگ بابک فعال بودند و در اصفهان «بسیار شر و فساد از ایشان تولد کردند... و کره (کرج) را بغارتیدند» (سیاست نامه؛ ص۳۱۹) به واقع به چه سبب باید فکر کرد که گفتارهای نظام الملک جعل شعوبی است در حالیکه وی که مسلمانی متعصب بود و اینگونه از خرمدینان به بدی یاد میکند؟
بررسی افکار دیگر مولفان نیز نتایجی مشابه انچه تاکنون گفته شده است به دست میدهد. از میان نوشتههای دیگر تاریخنگاران که بیشتر انان ایرانی میباشند انچه که شعوبیگری به حساباید نمیتوان دید. زیرا بیشتر انان نیز از بابک به رغم تمجید شجاعت و دلاوریهایش به بدی و ناراستی یاد کردهاند؟ به هرحال از مجموع انچه گفته شد به راحتی بیپایه بودن نظر پورپیرار در مورد دروغین بودن بابک اثبات میگردد. در اتیه نزدیک دگربار در رد دعاوی مضحک وی خواهم نوشت. باید دید تا ان روز کسی یافت میشود که این نوشتار را به گونهای علمی و به دور ازفحاشیهای معمول باور داران به ارای پورپیرار نقد نماید یا خیر.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب نامه:
۱- ابن خلدون؛ عبدارحمن؛ مقدمه ابن خلدون؛ ترجمه محمد پروین گنابادی؛ جلد اول؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب؛ ۱۳۵۳
۲ـ بلاذری؛ احمد بن یحیی؛ فتوح البلدان - بخش مربوط به ایران؛ ترجمهٔ اذرتاش اذرنوش؛ چاپ دوم؛ تهران: سروش؛ ۱۳۶۴
۳ـ بیات؛ عزیزالله؛ شناسایی منابع و ماخذ تاریخ ایران؛ چاپ دوم؛ تهران: امیرکبیر؛ ۱۳۸۳
۴ـ زیدان؛ جرجی؛ تاریخ تمدن اسلام؛ ترجمهٔ علی جواهرکلام؛ چاپ نهم؛ تهران: امیرکبیر؛ ۱۳۷۱
۵ ـ صدیقی؛ غلامحسین؛ جنبشهای دینی ایرانیان در قرنهای دوم و سوم هجری؛ چاپ دوم؛ تهران: پاژنگ؛ ۱۳۷۵
۶ ـ طوسی؛ خواجه نظام الملک؛ سیاست نامه؛ تهران: بینا؛ ۲۵۳۵
۷ ـ مطهری؛ مرتضی؛ خدمات متقابل اسلام و ایران؛ قم: دفتر انتشارات اسلامی؛ ۱۳۶۲
۸ ـ مقدسی؛ شمس الدین ابوعبدالله محمد؛ البدا و تاریخ؛ بیجا؛ بینا؛ بیتا
۹ ـ ممتحن؛ حسینعلی؛ نهضت شعوبیه؛ چاپ دوم؛ تهران: باورداران؛ ۱۳۶۸
۱۰ـ..........؛ مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخ علم در اسلام و نقش دانشمندان ایرانی؛ به کوشش محمد علی شعاعی و محسن حیدری؛ تهران: الهدی؛ ۱۳۷۸
بن نوشت:
http://sarzaminejavidan.persianblog.ir/post/21/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.