گفتیم ای خودفروش خود چه متاعی بگو
گر بخری شبچراغ گر بفروشی خزف
خاقانی
ابوالحسن قزوینی (۱۲۴۲-۱۳۴۹) فرزند ملا موسی معروف به «اقبالالسلطان آذر» و «اقبال آذر» خواننده موسیقی ایرانی و صاحب یکی از قویترین صداها در آواز ایرانی بوداو در سال ۱۲۴۲ خورشیدی در قریه الوند در هفت کیلومتری جنوب قزوین دیده به جهان گشود. در ۱۲۷۷ ش برای کاردرشهرداری، ازقزوین به تبریز رفت و در دستگاه محمدعلی میرزا ولیعهد مظفرالدین شاه و بعد نزد احمدشاه رفت و آمد داشت.
اقبال بعدها کنسرتهایی در تهران و آذربایجان اجرا کرد که تمامی درآمد حاصله از کنسرتهایش صرف امور خیریه میشدهاست. در دوره تسلط فرقه خائن دموکرات آذربایجان از او خواستند تا کنسرتی در تبریز اجرا کند. او در طول کنسرت تمام آوازها را به فارسی خواند و در آخر شعری از عارف قزوینی خواند که با جمله «... که خانه خانه غیر است یا که خانه خانه ماست» به پایان رسید
گفتگو با استاد میهن پرست آواز ایران اقبال آذر -بخش ۱
علی زرینه باف
ابوالحسن خان اقبال آذر، خوانندهٔ نامدار سدهٔ بیستم آذربایجان، در زمان خود فخر تبریز بود. او میگفت: خداوند، این صدا را به من الطفات کرده و صدای من تعلق به مـردم ایـران و به ویژه همشریان تبریزی دارد.
در سال ۱۳۲۴، در اوج قدرت و سلطهٔ فرقهٔ دموکرات، به انگیزهٔ سالگرد تاسیس شیر و خورشید سرخ * مراسمی در تالار شهرداری تبریز برپا بود. در این مجلس، همهٔ نمایندگان سیاسی شوروی و نیز فرماندهان ارتش سرخ در آذربایجان و همچنین سران فرقهٔ دموکرات حضور داشتند.
در برنامهٔ مراسم، جای ویژهای برای ابوالحسن خان اقبال آذر در نظر گرفته شده. بدینوسیله میخواستند بـا بهرهگیری از محبوبیت و معروفیت وی، برای خود وجههای دست و پا کرده و چهرهٔ ویژهای به مجلس ببخشند.
نوبت اجرای برنامه به ابوالحسن خان رسید. سکوت کامل بر سالن شهرداری تبریز حکمفرما بود. شورویها و فرقهچیها انتظار داشتند که اقبال آذر که در آن زمان از اعضای عالیرتبه شهرداری نیز بود، بـا اشعار ترکی به تجلیل از فرقه بپردازد. اما اقبال آذر، در حالی که نگاه خود را مستقیم در چشم کنسول روس که در صف نخست قرار داشت، دوخته بود، چنان فریاد از همهٔ وجودش برآورد که شیشههای تالار را به لرزه درآمدند:
لباس مرگ، بر اندام هر کسی زیباست
چه شد، که کوته و زشت، این قبا به قامت ماست؟
زحد گذشت تعدی، کسی نمیپرسد
حدود خانهٔ بیخانمان ما، زکجاست؟
چرا که مجلس شورا، نمیکند معلوم
که خانه، خانهٔ غیر است، یا که خانهٔ ماست؟
به ناگاه، بغض مـردم حاضر در مجلس ترکید و صدای تشویق و کف زدن تبریزیان، چنان توفانی برپا کرد که نمایندگان شوروی، به قهر و اعتراض مجلس را ترک کردند.
شادروان رحیم شربیانلو که از قضات دادگستری و از حاضران در آن مجلس بود، گفت که بر اثر مقاومت و اعتراض مـردم حاضر در تالار، فرقهچیها نتوانستند ابوالحسن اقبال آذر را در جا توقیف کنند. وی بدون درنگ، از تبریز خارج و روانهٔ تهـران شد.
مـردم تبریز، هرگز نوع فرقه دموکرات را بپذیرفتند و سرانجام نیز بـا قیام خود، حکومت فرقه را سرنگون کردند. به آنانی که میگفتند:
«مرگ هست، بازگشت نیست». نشان دادند که هم مرگ هست و هم بازگشت به دامان ارباب.
* متاسفانه پس از انقلاب اسلامی، شیر و خورشید سرخ که در کنار صلیب سرخ و هلال احمر، تنها به ملت ایـران تعلق داشت، به هلال احمر که نماد عربی و غیر ایرانی است، تبدیل شد.
گفتگو با استاد میهن پرست آواز ایران اقبال آذر و بیان دیده های ایشان در مورد فرقه مزدور دموکرات -بخش ۲
گفتگو با استاد میهن پرست آواز ایران اقبال آذر و بیان دیدههای ایشان در مورد رفتار خائنانه فرقه مزدور و میهن فروش دموکرات در ایران (پیشه وری) با فرهنگ هنر و تاریخ ایران و ایرانیان
روانش شاد ویاد وخاطره اش همیشه گرامی باد.
بغیر از زیان نیست در خودفروشی
اگر سود خواهی ببند این دکان را
صائب تبریزی
گر بخری شبچراغ گر بفروشی خزف
اقبال آذر
گرفت رونق از اقبال کار موسیقی
شکفت از گل رویش بهار موسیقی
شهریار
ابوالحسن قزوینی (۱۲۴۲-۱۳۴۹) فرزند ملا موسی معروف به «اقبالالسلطان آذر» و «اقبال آذر» خواننده موسیقی ایرانی و صاحب یکی از قویترین صداها در آواز ایرانی بوداو در سال ۱۲۴۲ خورشیدی در قریه الوند در هفت کیلومتری جنوب قزوین دیده به جهان گشود. در ۱۲۷۷ ش برای کاردرشهرداری، ازقزوین به تبریز رفت و در دستگاه محمدعلی میرزا ولیعهد مظفرالدین شاه و بعد نزد احمدشاه رفت و آمد داشت.
اقبال بعدها کنسرتهایی در تهران و آذربایجان اجرا کرد که تمامی درآمد حاصله از کنسرتهایش صرف امور خیریه میشدهاست. در دوره تسلط فرقه خائن دموکرات آذربایجان از او خواستند تا کنسرتی در تبریز اجرا کند. او در طول کنسرت تمام آوازها را به فارسی خواند و در آخر شعری از عارف قزوینی خواند که با جمله «... که خانه خانه غیر است یا که خانه خانه ماست» به پایان رسید
من فقط برای ملت ایران میخوانم من برای تشویق ملت ایران میخوانم گفت مردم گریه میکنند گفتم مردم باید خون گریه کنندمیخواستند مرا برای این خاطر بکشند مردم هجوم آورده مرا از پشت بامها فراری دادند چندی بعد اخراحم کردند و پس از آن مرا وادار کردند که مشق موسیقی بدهم به زبان ترکی من گفتم من ترک نیستم و ایرانیم هرکاری کردند که من این کار را بکنم هرکاری کردند گفتم من فقط فارسی درس میدهم ونه ترکی چون من ایرانیم!
گفتگو با استاد میهن پرست آواز ایران اقبال آذر -بخش ۱
علی زرینه باف
ابوالحسن خان اقبال آذر، خوانندهٔ نامدار سدهٔ بیستم آذربایجان، در زمان خود فخر تبریز بود. او میگفت: خداوند، این صدا را به من الطفات کرده و صدای من تعلق به مـردم ایـران و به ویژه همشریان تبریزی دارد.
در سال ۱۳۲۴، در اوج قدرت و سلطهٔ فرقهٔ دموکرات، به انگیزهٔ سالگرد تاسیس شیر و خورشید سرخ * مراسمی در تالار شهرداری تبریز برپا بود. در این مجلس، همهٔ نمایندگان سیاسی شوروی و نیز فرماندهان ارتش سرخ در آذربایجان و همچنین سران فرقهٔ دموکرات حضور داشتند.
در برنامهٔ مراسم، جای ویژهای برای ابوالحسن خان اقبال آذر در نظر گرفته شده. بدینوسیله میخواستند بـا بهرهگیری از محبوبیت و معروفیت وی، برای خود وجههای دست و پا کرده و چهرهٔ ویژهای به مجلس ببخشند.
نوبت اجرای برنامه به ابوالحسن خان رسید. سکوت کامل بر سالن شهرداری تبریز حکمفرما بود. شورویها و فرقهچیها انتظار داشتند که اقبال آذر که در آن زمان از اعضای عالیرتبه شهرداری نیز بود، بـا اشعار ترکی به تجلیل از فرقه بپردازد. اما اقبال آذر، در حالی که نگاه خود را مستقیم در چشم کنسول روس که در صف نخست قرار داشت، دوخته بود، چنان فریاد از همهٔ وجودش برآورد که شیشههای تالار را به لرزه درآمدند:
لباس مرگ، بر اندام هر کسی زیباست
چه شد، که کوته و زشت، این قبا به قامت ماست؟
زحد گذشت تعدی، کسی نمیپرسد
حدود خانهٔ بیخانمان ما، زکجاست؟
چرا که مجلس شورا، نمیکند معلوم
که خانه، خانهٔ غیر است، یا که خانهٔ ماست؟
به ناگاه، بغض مـردم حاضر در مجلس ترکید و صدای تشویق و کف زدن تبریزیان، چنان توفانی برپا کرد که نمایندگان شوروی، به قهر و اعتراض مجلس را ترک کردند.
شادروان رحیم شربیانلو که از قضات دادگستری و از حاضران در آن مجلس بود، گفت که بر اثر مقاومت و اعتراض مـردم حاضر در تالار، فرقهچیها نتوانستند ابوالحسن اقبال آذر را در جا توقیف کنند. وی بدون درنگ، از تبریز خارج و روانهٔ تهـران شد.
مـردم تبریز، هرگز نوع فرقه دموکرات را بپذیرفتند و سرانجام نیز بـا قیام خود، حکومت فرقه را سرنگون کردند. به آنانی که میگفتند:
«مرگ هست، بازگشت نیست». نشان دادند که هم مرگ هست و هم بازگشت به دامان ارباب.
* متاسفانه پس از انقلاب اسلامی، شیر و خورشید سرخ که در کنار صلیب سرخ و هلال احمر، تنها به ملت ایـران تعلق داشت، به هلال احمر که نماد عربی و غیر ایرانی است، تبدیل شد.
گفتگو با استاد میهن پرست آواز ایران اقبال آذر و بیان دیده های ایشان در مورد فرقه مزدور دموکرات -بخش ۲
گفتگو با استاد میهن پرست آواز ایران اقبال آذر و بیان دیدههای ایشان در مورد رفتار خائنانه فرقه مزدور و میهن فروش دموکرات در ایران (پیشه وری) با فرهنگ هنر و تاریخ ایران و ایرانیان
روانش شاد ویاد وخاطره اش همیشه گرامی باد.
بغیر از زیان نیست در خودفروشی
صائب تبریزی
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D9%85_%D9%88_%D8%AC%D8%B9%D9%84_%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE
پاسخحذفپان ترکیسم و جعل تاریخ
پاسخحذفhttp://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D9%85_%D9%88_%D8%AC%D8%B9%D9%84_%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE