۱۳۹۰ آذر ۱۹, شنبه

انسان و گرگ سروده بسیار زیبای فریدون مشیری با صدای شاعر


فریدون مشیری گرگ درون بمناسبت 21 آذر سالروز بیرون راندن فرقه خائن دمکرات ساخت شوروی از کشور ایران -فرقه پیشه وری همان گرگهای دست پرورده  استالین   که در ادامه سیاستهای غیر ایرانی شوروی سابق در ایران رها شده بودند!



گفت دانایی که: گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر! 
لاجرم جاری ست پیکاری سترگ
روز و شب، ما بین این انسان و گرگ
زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
ای بسا انسان رنجور پریش
سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
وی بسا زور آفرین مرد دلیر
هست در چنگال گرگ خود اسیر
هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می‌شود انسان پاک
و آنکه از گرگش خورد هر دم شکست
گر چه انسان می‌نمایند، گرگ هست! 
و آنکه با گرگش مدارا می‌کند، 
خلق و خوی گرگ پیدا می‌کند. 
در جوانی جان گرگت را بگیر! 
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیری، گر که باشی همچو شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر
مردمان گر یکدگر را می‌درند
گرگ‌هاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگ‌ها فرمانروایی می‌کنند، 
و آن ستمکاران که با هم محرم‌اند
گرگ‌هاشان آشنایان هم‌اند
گرگ‌ها همراه و انسان‌ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب؟





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.